ملیکا : حسرت خانه ترسناک پدرم را می خورم ! / فرید نقش عاشق ها را بازی کرد تا .... + نظر کارشناس
حوادث رکنا: صدای ترسناک ناله های مادرم که هر بار پدرم او را به بهانه های مختلف کتک میزد ، تمام شادی های کودکانه ام را از من گرفته بود .... برای همین تصمیم گرفتم فرار کنم ...فرار کنم تا از این دره ی تاریک رهایی یابم نمیدانستم فرار من دقیقا از چاله نجات یافتن و افتادن در چاه عمیق است این چه سرنوشت سیاهی است که من گرفتارش شدم.....

به گزارش رکنا، این بخشی از جملات دختر ۱۶ساله است که درجریان فرار از خانه و دوستی باپسری که فکر میکرد اورا به تمام آرزوهایش خواهد رساند.اما این دوستی فقط، یک رویا بود، رویایی که خیلی زود تبدیل به یک کابوس زجر آور شد. ملیکا دختری ۱۶ساله با حالتی پریشان و پر از ترس وارد اتاق مشاوره شد.
در یک خانواده پرجمعیت متولد و بزرگ شده است و رابطه گرم و صمیمانه ای بین اعضای خانواده برقرار نبوده است و درگیری لفظی تحقیر و توهین و تهمت و تهدید جزء لاینفک زندگی آنان بود در کودکی و نوجوانی به کرات شاهد درگیری فیزیکی و کتک کاری بین اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر بودم پدرم عصبی و فوق العاده بد دهن بود مادرم را بی نهایت کتک میزد به بهانههای مختلف ما را از خانه بیرون می انداخت و ما حق دفاع از خود را نداشتیم خیلی رفیق باز بود دوستانش را به خانه می آورد و رفتارهای خیلی زشتی داشت ، با تهدید خانواده نیازهای مالی ام را برآورده میکردم به هیچ وجه والدین را به خود نزدیک احساس نمی کردم که بتوانم احساسات و عقاید خود را با آنان در میان بگذارم با توجه به تیپ شخصیتی که دارم هیچ وقت نتوانستم در مقابل خواسته های نامعقول دوستان مقاومت کنم به خاطر همین درگیر مسائل عاطفی شدم و برای رهایی از مشکلات خانواده و رفتارهای بد پدرم با دوست پسرم از خانه فرار کردم.
فرار کردم تا به آرامش برسم اما انگار تمان آن چیزی که در ذهن خود می پروراندم رویا بود فرید قرار ازدواج گذاشته بود و از لباس عروسی وخانه ای که برایم اجاره خواهد کرد صحبت میکرد اما همه اینا فقط چیزهایی بود که فقط حرفشررا شنیدم من فریب فرید راخوردم .
دیگر از دادو بیدادها ی پدرو مادرم خبری نبود اما وقتی وارد دخمه فرید شدم ترس تمام وجودم را برگرفت او ودوستانش گرفتار اعتیاد بودند تازه فهمیدم که در چه باتلاقی گرفتار شدم اما دیگرهمه چیز دیر شده بود پدرم بددهن بود دادو بیداد داشت اما معتاد نبود چیزی بنام هرزگی نداشت تازه فهمیدم که خانواده ام را ازدست دادهام چند ماهی زندگی اسفناکی را تجربه کردم تا جایی که میخواستم به مواد مخدر پناه ببرم اما نمیدانم چرا نشد شاید همان لقمه حلال پدرم که کارگر بود نذاشت با هر رنجی بود ازآن دخمه شیطانی فرار کردم و حالا پناه آورده به شما تا نجاتم بدهید ....
نگاه کارشناس زهرا بیات کارشناس ارشد روانشناسی
مهسا دختر ۱۶ساله در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمده است فرزند آخر خانواده است در سن ۱۱ سالگی ترک تحصیل کرده است اوضاع مالی خوبی ندارد و شرایط خانواده بد است و در محدودیت مطلق بوده است سبک زندگی خانوادگی آنها خشک ، سرد و کنترل کننده است مورد مهر و محبت و پذیرش غیرمشروط نبوده اند ، ملیکا فرصت ابراز وجود در زندگی خانوادگی نداشته است ، با توجه به کنترل های خانواده در محیط خارج از خانه درگیر تضاد و تعارض بوده و دارای سرزنش درونی است و در خصوص درست و نادرست بودن رفتارهایش تردید و نگرانی دارد دچار فرسودگی ذهنی می باشد که همین مسئله منجر به ضعف خودکنترلی در وی شده است و درگیر رفتارهای تکانشی می باشد به دلیل مشکلات مالی فراوان و رفتارهای بد پدر ترک تحصیل کرده است و خواهر و برادران دیگر هم درگیر ادامه تحصیل نیستند وی به دلیل اینکه از طرف والدین به صورت غیرمشروط مورد پذیرش نبوده است به طور ناخودآگاه به دنبال مهر مادری بوده است او به خاطر فرار ازهمه این کمبودها دوست پسری پیدا میکند که اورا با فریب ازدواج راهی دخمه خود میکند اتفاق های تلخ تر آنجا او را در یک شرایط سخت تر قرارمیدهد که سرانجام از آنجا نیز فرار میکند.
متاسفانه سبک تربیتی و حمایتی والدین از جمله عواملی است که میتواند منجر به بروز جرم و بزهکاری در فرزند شود والدینی که بر اثر اعتیاد و عدم توانایی کنترل رفتار و تنبیه شدید فرزندان موجب به وجود آوردن عقده حقارت در فرزندان می شوند در نهایت زمینهساز بسیاری از رفتارهای نابهنجار در فرزندان در آینده خواهند شد.
سطح اضطراب در فرد بسیار بالاست که ناشی از خشم فرو خورده زیاد ایشان نسبت به خانواده و دنیای اطرافش می باشد ، وی کمبودهای عاطفی فراوانی دارد که زمینه ساز پرخاشگری و رفتارهای تکانشی شده و فقط در صدد رفع کمبود و نیازهای خود است (دوستی با جنس مخالف) و قادر به آینده نگری نمی باشند (فرار از خانه)
_ نبود مهارت های اساسی
_ کمبودهای عاطفی
- عدم پیوندهای عاطفی با خانواده
_ ترس از رفتارهای پرخطر پدر
_ نبود آینده نگری
_ خشم فرو خورده و مشکلات مالی زمینه ساز دوستی با جنس مخالف و فرار از منزل شده است
ملیکا دارای عزت نفس و اعتماد به نفس پایین هست که همین مسئله منجر به این شده که فاقد حس ارزشمندی باشد خودباوریش در سطح پایین است ، فاقد حس مطلوب به خود هستند رفتار های مراجع درسطح هیجانی و برای رفع نیازهای خودش است و به همین دلیل قادر به تفکر و اخذ تصمیمات درست برای آینده خود نیست.
-
فیلم / توفان گرد و غبار در یزد؛ دید کم و هوای ناسالم
ارسال نظر