وقتی خماری جای خانواده را گرفت / سرگذشت جوانی که دزد شد تا زنده بماند!
حوادث رکنا: اگر پدر و مادرم طلاق نمی گرفتند اکنون من تبهکاری نبودم که در مرداب سرقت گرفتار شده باشم. در واقع جدایی پدر و مادرم ضربه روحی شدیدی به من وارد کرد که به سوی خلافکاری کشیده شدم و ...

به گزارش رکنا، جوان ۳۲ ساله ای که با هوشیاری نیروهای کلانتری شهید نواب صفوی مشهد هنگام دستبرد به محتویات داخل خودرو دستگیر شده است، در حالی که به حلقه دستبندهای فولادین می نگریست، درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت:در شرایطی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان را به پایان رساندم که درگیری و دعوا بین پدر و مادرم به اوج خود رسیده بود.
پدرم با آن که بیماری قلبی داشت اما بسیار بداخلاق و عصبی بود و به همین خاطر هم من و خواهر کوچک ترم هیچ گاه رنگ شادی و لذت را درخانه خودمان ندیدم. زمانی که نتوانستم وارد دانشگاه شوم به خدمت سربازی رفتم و سپس در یک کارگاه تولیدی و تعمیر مبل مشغول کار شدم اما اختلافات پدر و مادرم پایانی نداشت تا حدی که بالاخره ۸ سال قبل از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به دنبال سرنوشت خود رفتند.
پدرم ما را فراموش کرد و خواهرم نیز در کنار مادرم ماند اما من که در اوج جوانی بودم از این وضعیت به شدت زجر می کشیدم چرا که علاقه عجیبی به خانواده ام داشتم. در همین حال مادرم برای تامین مخارج زندگی در منازل مردم خدمتکار شد و من هم به شاگردی در کارگاه تولیدی ادامه دادم ولی ضربه روحی طلاق پدر و مادرم روانم را خراشیده بود که با پیشنهاد احمقانه یکی از همکارانم پای بساط موادمخدر نشستم تا به قول معروف خودم را آرام کنم و این ماجرای تلخ را به فراموشی بسپارم! آن روز نمی دانستم که واقعا با این بهانه خودم را فریب می دهم و برای احساس لذت آنی به دنبال موادمخدر می روم!بالاخره با اولین استعمال «شیشه»به دام موادافیونی افتادم به گونه ای که دیگر آن «فرید»سابق نبودم. حالا حتی از مادرم نیز خبر نداشتم و همه اوقاتم را با دورهمی و مصرف شیشه می گذراندم.
طولی نکشید که صاحبکارم متوجه اعتیادم شد و مرا از کار اخراج کرد. از سوی دیگر مادرم خلافکاری های مرا فهمیده بود، اشک ریزان مرا به آغوش کشید و اصرار کرد تا مرا در مرکز ترک اعتیاد بستری کند و من دوباره به خانه بازگردم! ولی حالا مواد مخدر برایم تصمیم می گرفت و من نمی توانستم پیشنهاد مادرم را بپذیرم. خیلی زود سر از پاتوق های معتادان درآوردم و پولی برای تهیه موادمخدر نداشتم. در این شرایط یکی از دوستان هم بساطی ام پیشنهاد سرقت از داخل خودروها را با من در میان گذاشت.
ابتدا ناراحت شدم و با او ترشرویی کردم ولی چند روز بعد زمانی که خماری و بی پولی مرا در تنگنا قرار داد، به ناچار خودم به سراغ او رفتم و خواهش کردم تا شیوه های سرقت را به من هم بیاموزد! آخر شب بود که وارد خیابانی خلوت شدیم .خیلی می ترسیدم به طوری که پاهایم می لرزید ولی دوست معتادم به راحتی در یک پراید را باز کرد و اموال داخل آن را به دستم داد. چندبار دیگر هم با هم به خودروها دستبرد زدیم اما زمانی که دیگر ترسم فرو ریخت و شگرد کار را یاد گرفتم، خودم به تنهایی سرقت می کردم و اموال را هم به مالخران حرفه ای فروختم. دریکی از همین روزها بود که با دختری در خیابان آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتیم ولی هنوز یک ماه بیشتر از روابط خیابانی ما نگذشته بود که او متوجه اعتیاد و تبهکاری های من شد. با آن که «ستاره»خودش در خانواده ای آشفته زندگی می کرد و او نیز از طلاق پدر و مادرش رنج می کشید اما با دیدن اوضاع اسفبار زندگی من، به راحتی ترکم کرد و به دنبال تقدیر دیگری رفت ولی من در میان حسرت و اندوه همچنان به تبهکاری در مرداب سرقت ادامه دادم تا این که بالاخره نیروهای گشت کلانتری مرا شبانه هنگام دستبرد به یک پراید دستگیر کردند و کارم به اینجا رسید ولی ای کاش ...
گزارش حاکی است در حالی که بازجویی های تخصصی افسران زبده دایره تجسس با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد) برای کشف سرقت های خیابانی این جوان ۳۲ ساله ادامه داشت، بررسی های روان شناختی نیز برای رهایی وی از چنگ اعتیاد آغاز شد.
براساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر
-
لحظات زیبا و عاشقانه بهاره افشاری و مجید واشقانی؛ شرم و حیا جذاب بهار در مقابل نگاه های خیره مجید واشقانی
ارسال نظر