وحشت پسر 6 ساله از مادرش در کلانتری / پدر عاشق ناپدید شد + جزییات

به گزارش رکنا ، او درباره چگونگی این ماجرا به افسر دایره تجسس گفت:برادرم که «حیدر»نام دارد، فرزند اول خانواده است. در حالی که همه خواهران و برادرانم تحصیلات عالیه دارند و مادرم نیز معلم است ،متاسفانه برادرم مسیر خلاف را در پیش گرفت . او در نوجوانی بسیار شجاع و نترس بود . حتی در ورزش کشتی مقام های زیادی کسب کرد ولی به دام دوستان ناباب افتاد به طوری که برای شرط بندی در کشتی و یا دعواهای گروهی او را با خودشان همراه می کردند.

برادرم هر روز با پیکری زخمی و خون آلود به خانه می آمد و بعد هم متوجه اعتیادش شدیم. خانواده ام خیلی تلاش کردند تا او را از چنگ مواد افیونی برهانند اما فایده ای نداشت و چند روز بعد دوباره شروع به مصرف می کرد. با وجود این، برادرم سر و وضع مناسبی داشت و لباس های شیک می پوشید چون خانواده ام برای حفظ آبرو،پول در اختیارش می گذاشتند تا این که روزی عاشق یک دختر شد و تصمیم به ترک اعتیاد گرفت اما زمانی که پاک شد و به سراغ دختر مورد علاقه اش رفت او ازدواج کرده بود. به همین خاطر برادرم با این شکست عشقی خانه و زندگی را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت  به طوری که چند سال از او خبری نداشتیم ولی حدود6ماه قبل در حالی که دست پسر بچه6ساله ای را گرفته بود به طور ناگهانی به خانه بازگشت وگفت:دراین مدت در افغانستان بودم و با زنی درآن جا ازدواج کردم که صاحب همین پسر شدم اما اکنون عده ای به دنبال من و پسرم هستند و باید مخفی شوم .

او با تاکید براین که پسرم را نباید به هیچ کس بدهید تا خودم برگردم دوباره به مکان نامعلومی رفت. از آن روز به بعد هر بار فردی به در خانه ما می آید  و مدعی می شود که با مادر کودک نسبت دارد حتی یک بار به خانه ما هجوم آوردند و شیشه ها را شکستند .یک بار هم شیشه خودروی مرا تخریب کردند که من به پلیس 110 گزارش داده ام اما این کودک از همه آن ها می ترسد. امروز هم برای خرید به فروشگاه محلی رفتم که دیدم پسر برادرم پشت سرم نیست. همه جا را گشتم تا این که یکی از همسایگان گفت:خانمی دست بچه را گرفته بود که ما با پلیس تماس گرفتیم!

در همین حال زن تبعه افغانستان نیز به کلانتری آمد و ادعا کرد مادر پسر6ساله است ولی کودک از او وحشت داشت. او گفت:پدر ومادرم قصد داشتند از فرزندم برای گدایی در شهر استفاده کنند چون آن ها وضعیت اجتماعی خوبی ندارند به همین خاطر هم مرا کتک زدند. من نمی خواستم پسرم را با خودم ببرم فقط می خواستم او را ببینم و به آغوش بکشم! حالا هم او را تحویل عمویش بدهید...

بنابراین گزارش ،تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن و مرد با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد)ادامه یافت.

ماجرای واقعی  با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

وبگردی