تصاویر تاریخی از ۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت ایران / روزی که پرچم سه رنگ ایران بر فراز پالایشگاه آبادان به اهتزاز درآمد

به گزارش رکنا به نقل از شانا، اگرچه انگلیسی‌ها در کشف و استحصال نفت ایران تأثیر بسزایی داشتند و اگر به ایران نمی‌آمدند شاید تاریخ صنعت نفت چندین سال دیرتر آغاز می‌شد و یا شاید تاکنون هم آغاز نشده بود. اما مانند هر تاجر دیگری به دنبال بیشترین منافع از ایران بودند و در نهایت به گونه‌ای عمل کردند که صاحبان نفت به کارگران، اربابان نفتی تبدیل شدند و اگر استعداد درخشان مردم ایران نبود، شاید تا سال‌ها همین رابطه برقرار می‌ماند. اما نیروهای توانمند صنعت نفت با درخشش و استعداد خود بسیار زود بر همه امور مسلط شدند و این رابطه استعماری - استثماری را برهم زد و همین شد که مصدق مانند یک قهرمان ملی بر زورقی از آرمان‌های ملی سوار شد و بر دریای متلاطم رنج‌ها و نابسامانی‌ها تاخت تا ملت به حقوق از دست رفته خود نائل شود.

تاریخ معاصر ایران پیوندی ناگسستنی با رویدادهای نفتی در عرصه ملی دارد و به ویژه پس از ملی شدن نفت در ایران این پیوند بیشتر به چشم می‌خورد. از نخستین روزهای پس از ملی شدن نفت اتفاق‌های مهم و تأثیرگذاری در عرصه تاریخ ایران به وقوع پیوست و مسئله خلع ید و کوتاه کردن دست چپاول‌گران از منابع نفتی این سرزمین در ۲۹ خرداد سال ۱۳۳۰ خورشیدی از جمله مهم‌ترین این رویدادها است. در حقیقت پس از ملی شدن صنعت نفت ایران در آخرین روز اسفندماه سال ۱۳۲۹ خورشیدی که البته مهلک‌ترین ضربه بر پیکره چپاول‌گران نفتی به شمار می‌آمد، کوتاه کردن دست آنان که در قالب شرکت نفت انگلیس و ایران (AIOC) (مخفف Anglo Iranian Oil Company) کار می‌کردند، مهم‌ترین اقدام اجرایی نیروهای وطن دوست ملی در این زمینه به سمار می‌آید. هیئت ایرانی تأکید کرد از تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی برابر با ۲۰ مارس ۱۹۵۱ میلادی که لایحه ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید، تمامی دریافت‌های خالص بابت فروش نفت به ایران تعلق دارد و البته از دریافت‌های مذکور ۲۵ درصد آن در یک بانک بی‌طرف سپرده خواهد شد تا از محل آن غرامت مورد ادعای شرکت نفت انگلیس و ایران تأمین شود.

تصویب قانون ملی شدن نفت جهان را در شوکی بزرگ فرو برد. مردم ایران ۴۲ سال پس از آغاز بهره‌برداری نفت از سرزمین‌شان به این باور رسیده بودند که نزدیک به نیم قرن چپاول منابع نفتی‌شان کافی است و زمان آن فرا رسیده تا خود مالک و منتفع واقعی ثروت ارزشمندی باشند که خداوند در سرزمین‌شان به ودیعه گذارده است. بدین‌ترتیب جهان یا حداقل کشورهای مرتبط و مطلع از موضوع، نخستین روزهای سال جدید طبق تقویم ایرانیان را که بدان نوروز می‌گفتند با اخباری از حوادث ایران آغاز کردند.

هنگامی که هیئت مدیره موقت شرکت ملی نفت ایران و نمایندگان کمیته مشترک نفت مجلس، وارد مناطق نفت‌خیز جنوب شدند، همچون قهرمانانی ملی از ایشان استقبال شد. در آبادان که دیگر به واسطه وجود بزرگ‌ترین پالایشگاه نفت خاورمیانه در آن شهرتی جهانی یافته بود بیش از ۵۰ هزار نفر شامل کارکنان صنعت نفت و دیگر مردم بومی آبادان به استقبال آنان آمدند و با وجود اینکه در آن روز طوفان شن شدیدی در این شهر وزیدن گرفته بود، استقبالی تاریخی از سفیران آزادی و اقتدار ملی ایران انجام شد. هیئت اعزامی روز بعد در خرمشهر نیز با استقبالی قابل توجه روبرو شد و نمایندگانی نیز که به اهواز/ مسجدسلیمان و سایر مناطق نفت‌خیز عزیمت کرده بودند هم با استقبالی چشم‌گیر و قابل توجه روبرو شدند.

مردم بر فراز دفتر اصلی شرکت نفت سابق انگلیس و ایران حروف (NIOC) (مخفف National Iranian Oil Company) را با افتخار جایگزین تابلوی قدیمی (AIOC) کردند. آنها همچنین در این روز پرچم سه رنگ ایران را بر فراز پالایشگاه آبادان نیز به اهتزاز درآوردند تا غرور ملی خود را به رخ جهانیان بکشند. همچنین بیانیه‌ای از جانب کارکنان شرکت و استقبال‌کنندگان منتشر شد و همه جا پخش شد که در آن آمده بود: از این پس تمامی کارکنان ایرانی و خارجی کمپانی سابق باید خود را کارکنان شرکت ملی نفت ایران (NIOC) بدانند. شفرد (Sir Francis John Shepherd) سفیر بریتانیا در ایران که سرعت و شتاب حوادث او را بر آشفته کرده بود به وزارت خارجه کشور متبوعش گزارش داد: به نظر می‌رسد دولت ایران آمادگی کامل دارد که از موج کنونی احساسات و افکار و عواطف عمومی به نفع خود بهره‌برداری کند. «شفرد» همچنین به دکتر مصدق نوشت: بر انگیختن احساسات کار آسانی است اما کنترل آن آسان نخواهد بود. دکتر مصدق نیز به وی پاسخ داد: سبب بالا گرفتن و طغیان احساسات عمومی ده‌ها سال نخوت تکبر و خودبینی کمپانی بوده است.

حقیقت نیز جز این نبود مردم ایران و به ویژه مناطق نفت‌خیز جنوب اهتزاز پرچم سه رنگ کشور خود را بر فراز پالایشگاه آبادان و دفاتر شرکت نفت به معنای پایان اشغال سرزمین خود از سوی نیروهای بیگانه‌ای می‌دانستند که کمترین حقوق و مزایا را از ایشان دریغ داشته بودند. آخرین ماه پاییز سال ۱۳۳۰ خورشیدی هنوز شیرینی ملی شدن نفت در کام مردم ایران و به‌ویژه ساکنان و کارکنان مناطق نفت‌خیز مزمزه می‌شد. دکتر مصدق در بازگشت از سفر خود به مجامع جهانی برای دفاع از حقوق ملت ایران؛ سری هم به مصر زد و در قاهره مورد استقبال مردم قرار گرفته همانند روزی که بر دوش مردم در میدان بهارستان بود مورد تقدیر قرار گرفته بود.

در فاصله ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ خورشیدی که قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران به تصویب رسید تا مهرماه سال بعد از آن، شرکت نفت و دولت انگلیس، راه‌های مختلف را آزمود تا آب رفته را به جوی بازگرداند و بتواند دوباره استیلای خود را بر فعالیت‌های بهره‌برداری از نفت در ایران برقرار کند اما مصمم بودن ایرانیان در اجرای قانون خلع‌ید، راهی جز خروج را برای کارکنان و اتباع انگلیسی مستقر در ایران باقی نگذاشت. پس از تصویب قانون ملی شدن نفت و بلوکه کردن فعالیت‌های شرکت نفت انگلیس و ایران، مدیران این شرکت و دولت‌مردان انگلیسی راه‌های مختلفی را برای آنچه احقاق حق خود می‌نامیدند، آزمودند. ایجاد ناآرامی در مناطق نفت‌خیز جنوب و تشویق غیرمستقیم کارکنان به اعتصاب، اعزام نماینده ویژه دولت بریتانیا، «استوکس (Stokes)» و رایزنی با دولت ایران و پس از آن توسل به آمریکا و درخواست از این کشور به میانجی‌گری بین ایران و انگلیس و همچنین طرح دعوی در دادگاه بین‌المللی لاهه نمونه‌هایی از این اقدام‌ها بودند.

انگلیسی‌ها وقتی از مذاکره و رایزنی با دولت‌مردان ایرانی ناامید شدند، کوشیدند تا با تهدید به اهداف خود برسند. آنها صاحبان نفتکش‌ها را تهدید کردند که اگر نفت ایران را بارگیری کنند، آنها را به حمل نفت مسروقه متهم خواهند کرد، و بدین ترتیب برای فروش نفت ایران تحریم به وجود آوردند. گذشته از این، انگلستان صدور کالا به ایران را ممنوع کرد و بانک انگلیس نیز تسهیلات بازرگانی و اعتباری ایران را معلق ساخت. انجام این‌گونه رفتارهای خشن و تهدیدآمیز از جانب دولت وقت انگلستان، ایران را در اخراج اتباع انگلیسی از ایران مصمم‌تر کرد. مجلس ایران برای رویارویی با اعلان جنگ اقتصادی از جانب بریتانیا قانونی را به تصویب رساند که به موجب آن، افراد متهم به اجرای خرابکاری‌های برنامه‌ریزی شده از جانب بیگانگان در تأسیسات نفتی، مستحق مجازات اعدام تشخیص داده شدند و هم‌زمان با ارسال نامه‌ای به «اریک دریک (Arthur Eric Courtney Drake)» مدیرعامل وقت شرکت انگلیس در ایران، وی را به بی‌توجهی و انجام خرابکاری در تأسیسات نفتی ایران متهم کردند.

«دریک» شتاب‌زده با یک هواپیمای کوچک از ایران گریخت و وقتی خود را به انگلستان رسانید در نشست کابینه شرکت کرد و اظهار کرد اگر برای منافع انگلستان در ایران و آبادان کاری نکنید، سرانجام خیلی بیشتر از آن و از جمله کانال سوئز را هم از دست خواهید داد. اشاره «دریک (Drake)» به شکستن ابهت و عظمت امپراتوری بریتانیا در کشورهای تحت استعمارش بود و می‌خواست به دولت‌مردان انگلیسی هشدار دهد که اهمال در مسئله ایران می‌تواند به منزله تهدید منافع بریتانیا در تمامی آسیا و آفریقا باشد.

مهم‌ترین موضوع برای مردم بریتانیا و به‌ویژه خانواده‌هایی که فرزندان و بستگان‌شان در شرکت نفت انگلیس و ایران مشغول بودند، سرنوشت انگلیسی‌هایی بود که در ایران به‌سر می‌بردند. آسوشیتدپرس در لندن در این زمینه آورد؛ به قرار اطلاع مقام‌های مسئول انگلستان از دولت ایران درخواست کرده‌اند که برای حفظ جان و مال اتباع انگلیسی اقدام‌های احتیاطی لازم به‌عمل آید. انجام این تقاضا برای این است که حدس زده می‌شود جان و مال اتباع انگلیسی در ایران هدف حمله میلیون ایرانی یا کارگرانی که اعتصاب کرده‌اند واقع شود. یک سخنگوی انگلیسی اظهار نظر کرده که دولت انگلستان برای حفظ منافع خویش در خاک ایران مشغول مطالعه نقشه‌هایی هستند. همچنین یک منبع موثق اظهار  می‌دارد، هنوز دولت انگلستان از امکان اجرای اقدام‌های نظامی برای حفظ اموال خود در شرکت نفت انگلیس و ایران منفک نشده است، زیرا دولت انگلستان در شرکت مزبور صاحب سهم بوده و طبعاً برای حفظ منافع خود ممکن است به چنین اقدامی مبادرت کنند. به‌طوری‌که گفته می‌شود چنانچه دولت انگلستان قصد اجرای چنین نقشه‌ای را داشته باشد نزدیکترین محل برای اعزام نیرو در فاصله ۴۰۰ مایلی (۶۴۵ کیلومتری) خلیج فارس یعنی مرز عراق باشد.

در لندن اکنون محافل مسئول با دقت خاصی مشغول مطالعه اوضاع آبادان به‌ویژه قضیه اعتصاب کارگران و کارآموزان عمومی پالایشگاه نفت هستند، که هر لحظه دامنه آن توسعه می‌یابد. قدرت جدید جهانی ایالات متحده آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم ضمن افزایش دامنه حضور خود در خاورمیانه، در عمل جنگ سرد با شوروی را آغاز کرده بود نیز اخبار ایران را به دقت دنبال می‌کرد مجله نیوزویک در یکی از نخستین شماره‌های فصل بهار خود از قول خبرنگاران خود در واشنگتن اطلاع داد، با آنکه دولت انگلستان برای اتخاذ شدت عمل در ایران مشغول مطالعه است مقام‌های رسمی دولت آمریکا از ایشان خواسته‌اند که رعایت خونسردی را کرده و از مبادرت به هرگونه اقدام قبل از مشاوره با مقامات واشنگتن خودداری کنند.

این در حالی بود که در لندن دولت بریتانیا امیدوار بود احساسات کمیسیون نفت مجلس شورای ملی تا حدی کنترل شود. آنها در عین حال اطمینان داشتند که پیشنهاد درآمد نفت ایران به صورت ۵۰ -۵۰ که سه هفته پیش از مرگ رزم‌آرا مطرح شده بود، دیگر شانس زیادی برای قبول شدن از طرف ایرانی‌ها ندارد. به همین دلیل بود که متذکر شدند فعالیت مؤثر انگلستان و آمریکا برای حل قضیه نفت ایران یگانه راه حل این معماست. از سوی دیگر و در مرزهای شمالی، ایران، مجله «لیتراری گازت (Literary Gazette)» چاپ مسکو هم‌زمان با همین مسایل طی حمله به سفیر کبیر آمریکا در تهران مدعی شد «هنری گریدی (Henry F. Grady)» سفیر کبیر آمریکا در تهران مخفیانه از طرح ملی کردن نفت ایران پشتیبانی کرده است.

مجله لیتراری گازت سپس اشاره کرده که گریدی می‌کوشد تا ایران را مانند یونان به خون آغشته کند سپس نویسنده مقاله مزبور به پاره‌ای از نکات مندرج در مقاله اخیر روزنامه پراودا در مورد قتل رزم‌آرا، نخست وزیر سابق ایران اشاره کرده و سپس یادآور شده که همه می‌دانند رزم‌آرا مورد بی‌مهری سیاست آمریکا واقع شده بود و مقاومتی که وی برابر اصرار آمریکایی‌ها در مورد مسئله نفت کرد به بهای جانش تمام شد. مجله لیتراری گازت در ضمن کاریکاتوری از گریدی چاپ کرده که در حالی‌که طپانچه‌ای در دست دارد با لباس خونی در حرکت است. موضوع قابل اهمیت مقاله مزبور آن است که نویسنده مدعی شده است گریدی کسی است که برای راندن انگلیسی‌ها از ایران پس از ملی کردن صنعت نفت پشتیبانی کرد و در این راه از هیچ‌گونه کوششی دریغ نکرده است. بریتانیا، با پیش‌بینی خلع ید شرکت نفت انگلیس و ایران، به استناد اسنادی که بعدها منتشر شد دو رویکرد را برگزید، نخست ایجاد تفرقه و خلل در عزم ملی کردن نفت با اقدام‌های نیروهای منتسب به کمپانی در داخل مناطق نفت‌خیز و دوم بررسی موضوع مداخله نظامی که به طرح Y موسوم شد. دانیل یرگین (Daniel Yergin)، محقق و مؤلف کتاب تاریخ نفت می‌نویسد: «بلافاصله پس از ملی شدن شرکت نفت انگلیس و ایران، بریتانیا که خود را با چنین معارضی روبرو می‌دید تصمیم‌های خود را به‌کلی تغییر داد. این احساس در میان مقام‌های انگلیسی به شدت وجود داشت که برای نجات با ارزش‌ترین دارایی خارجی کشور و منبع درجه اول تأمین نفت آن، باید کاری انجام شود. ولی چه کاری؟ کابینه «(طرح Y) را که یک طرح اضطراری برای مداخله نظامی بود مورد بررسی قرار داد.»

میدان‌های نفتی داخل در خاک ایران، خیلی دورتر از آن بود تا بتوان بر آنها به آسانی مسلط شد اما به نظر اعضای کابینه چنین رسید که آبادان که محل استقرار بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان بود، وضعی به کلی متفاوت داشت و می‌توانست هدفی معقول حساب شود. با استفاده از امتیاز غافل‌گیری امکان تصرف آبادان وجود داشت. شاید اجرای سریع نمایشی از قدرت کافی بود که موجب تجدید درجه‌ای از احترام از دست رفته بریتانیا شده و وضع را دگرگون کند. «(یرگین، ج ۲، ص ۷۸۰)»

بررسی چنین مواردی توسل به گزینه نظامی را توجیه ناپذیر می‌کرد اما تلاش‌های عوامل و جاسوسان شرکت نفت و بریتانیا در مناطق نفت‌خیز قابل اجرا بود بریتانیا پیش از آن تلاشی، البته نافرجام در انجام چنین تحرکاتی در هند داشت که هر چند ناکام ماند، اما پیروزی نهضت گاندی را سال‌ها به تأخیر انداخته بود. در مناطق نفت‌خیز «سرگرد جیکاک (Major Jeacock) و سایر عوامل انگلیسی بیکار ننشستند، آنها تلاش می‌کردند با ناممکن نشان دادن ملی شدن نفت و ناتوانی ایرانیان از مدیریت اکتشاف نفت این تردید را به وجود آورند که ایرانیان نمی‌توانند صنعت نفت خود را اداره کنند. در بین طبقه عوام و کارگران صنعت نیز آنها می‌کوشیدند با سوء‌استفاده از اعتقادات دینی و باورهای سنتی در مسیر ملی شدن نفت سنگ‌اندازی کنند. در کوچه پس کوچه‌های میدان نفتون و دیگر مناطق عملیاتی که بختیاری‌ها در آنجا حضور داشتند، آرام آرام این زمزمه به گوش می‌رسید که به گویش محلی می‌گفت:

«هر که مهر علی منه دلسه، نفت ملی سی چنسه (هرکس مهر علی را در دل دارد، چه نیازی به نفت ملی دارد)»

با چنین گزارش‌هایی، انگلستان بار دیگر مسئله استفاده از نیروی نظامی برای تصرف آبادان را روی میز بررسی گذاشت و تدارک پنهانی گسترده‌ای را نیز در این زمینه به انجام رساند. تجهیز نیروهای انگلیسی مستقر در بصره همسو با این برنامه بود. نخست‌وزیر انگلیس در نشست کابینه گفت اگر باقیمانده اعضای شرکت از ایران خارج شوند، برای کشور ما موجب خفت فراوان خواهد بود، و به هر ترتیب ممکن باید راهکاری در این زمینه به عمل آید. به موازات این امر ایران به باقیمانده کارکنان انگلیسی شرکت نفت یک هفته مهلت داد تا کشور را ترک کنند. وضعیت برای کارکنان انگلیسی مستقر در مناطق نفت‌خیز مساعد نبود. آنها از جاهای مختلف مناطق در آبادان جمع شده بودند و منتظر حوادث بعدی مضطرب و نگران اخبار را دنبال می‌کردند.

صبح روز ۱۲ مهر ماه سال۱۳۳۰ خورشیدی برابر با ۹  اکتبر ۱۹۵۱ میلادی، مردان انگلیسی با خانواده‌هایشان در برابر باشگاه آبادان که مرکز تجمع آنها بود گرد آمدند. در برابر باشگاه، کشیش کلیسای آبادان نیز به آنها ملحق شد. او چند لحظه قبل از آن درب کلیسای کوچکی را که تاریخ جامعه انگلیسی آبادان را در سینه خود ضبط کرده بود قفل کرد و به هم‌وطنان خود پیوست. رزم ناو انگلیسی «موریشس (H.M.S Mauritius)» روی مصب رودخانه اروند انتظار آنان را می‌کشید تا به بندر بصره در عراق آنها را منتقل کنند، در حالی که انگلیسی‌ها روی لنج‌های کوچک سوار می‌شدند تا به رزم ناو برسند دسته موزیک مستقر روی عرشه ناو، سرود ملی انگلستان را می‌نواخت و انگلیسی‌ها با آبادان وداع می‌کردند. آنها مطمئن نبودند که بتوانند بار دیگر در شرجی آبادان نفس بکشند. تا نیم روز، تمامی اتباع انگلیسی مستقر در آبادان به رزم ناو موریشس (Mauritius) منتقل شدند و به آهستگی در دل آب‌ها به سمت بصره به حرکت درآمدند. دسته موزیک همچنان در حال نواختن بود اما این بار یک ترانه مشهور و مورد علاقه نیروی دریایی انگلیس را ترنم می‌کرد. مسافران زیر تابش آفتاب داغ، دسته جمعی با بزرگترین پالایشگاه جهان و غنی‌ترین دارایی‌های خود در ایران خداحافظی می‌کردند.

پرویز آریانفر

نویسنده کتاب میدان نفتون

وبگردی