آیا بدون مذاکره پدافند قوی‌تر می‌شد یا جاسوس ها شناسایی می شدند؟

تقریباً به نوعی اتفاق نظر وجود دارد هنگامی که ایالات متحده آمریکا و شخص ترامپ پیشنهاد گفت‌وگوهای مسقط را دادند از همان زمان می‌دانستند که دنبال نتیجه‌گیری نیستند فقط می‌خواهند گفته باشند که دنبال گفت‌وگو‌ هستند تا در صورت عدم پذیرش ایران را از نظر سیاسی در موضع ضعف قرار دهند.

شرق نوشت: آنان می‌دانستند که اسرائیل دنبال چیست و به احتمال فراوان پیشاپیش طرح حمله اسرائیل را تأیید کرده بودند. تعیین زمان ۶۰ روز هم متناسب با آماده‌سازی اسرائیل برای آغاز تجاوز به ایران بوده است. شاید به همین علت هم مذاکرات را برخلاف ده سال پیش با فاصله زیاد و زمان گفت‌وگوی کوتاه برگزار می‌کردند و در طول مذاکرات هم حرف‌های متناقض و متضاد زیاد می‌گفتند.

بعلاوه و برخلاف مواضع اولیه ترامپ، با غیرمستقیم بودن مذاکرات هم مخالفتی نکردند چون هم زمان کمتری برای گفت‌وگو ‌صرف می‌شد و هم از دقت مذاکرات به علت تغییرات محتوای پیام‌ها از سوی واسطه (گویا محتوای سخنان دو طرف را تا حدی گِرد می‌کرده تا اختلاف کمتر و‌ زودتر منجر به نتیجه شود!!) عملاً گفت‌وگوها بی‌فایده بوده است.

بنابراین پرسشی که مطرح می‌شود این است که چرا باید در مذاکراتی که هیچ دستاوردی ندارد و صوری بوده دوباره شرکت کنیم؟ پاسخ به این پرسش، کلید فهم اهمیت گفت‌وگوی سیاسی و بین‌المللی ایران است.

فرض کنیم تحلیل مزبور درست است. فرض کنیم از طریق دستیابی به اطلاعات دقیق و قطعی می‌دانستیم و یقین داشتیم که آنان دنبال گفت‌وگوی واقعی نیستند. در این صورت چه کار باید می‌کردیم؟ طبعاً بهترین کار حضور در گفت‌وگوها بود.

چرا؟ اول این که اگر گفت‌وگو را رد می‌کردیم، دیگران که نمی‌دانستند طرف مقابل ما دنبال بازی هستند، طبعاً به لحاظ سیاسی حق را به آنان می‌دادند و ما را به علت گریز از گفت‌وگو‌ محکوم می‌کردند. حتی مردم خودمان هم چنین قضاوتی می‌کردند. در این صورت اقدام تجاوزکارانه آغازگر جنگ را عملی معقول و مشروع یا گریزناپذیر می‌دانستند، و بدترین نتیجه آن عدم همراهی بخش مهمی از مردم با جنگ بود.

رفتاری که مردم ایران پس از جنگ کردند بیش از هر چیز ناشی از حضور در مذاکرات بود که در میانه آن روی میز مذاکرات موشک زدند. اگر ایران در این مذاکرات حاضر نمی‌شد قطعاً مردم خودمان و طبعاً جهان ما را هم در بروز این جنگ بدون مسئولیت نمی‌دانستند درحالی‌که اکنون طرف مقابل را محکوم و تخطئه می‌کنند. حالا فرض کنیم ایران با علم به صوری بودن مذاکرات یا هر دلیل دیگر میز گفت‌وگو را ترک می‌کرد، در این صورت چه کاری می‌توانست انجام دهد که با حضور در مذاکرات انجام نداد؟   

آیا جاسوس‌ها را شناسایی و دستگیر می‌کرد؟ یا پدافند را ارتقا می‌داد؟ یا قدرت نظامی آن بیشتر می‌شد؟ یا مردم حمایت بیشتری از جنگ می‌کردند؟ یا متحدین جدیدی پیدا می‌کرد؟ روشن است که همه این موارد را می‌توانستند در دور مذاکرات نیز انجام دهند و باید هم انجام می‌دادند و انجام اینها هیچ ربطی به بود و نبود در مذاکرات نداشت و نباید هم داشته باشد. 

مسئله این است که دست سیاست‌مداران در تصمیم‌گیری چندان باز نیست. این‌گونه نیست که یک راه خیرمحض و راه دیگر شرّ مطلق است و ما باید راه خیر را انتخاب کنیم. در عالم واقع ما همیشه میان راه‌هایی قرار داریم که هر دو بد هستند و باید راهی را انتخاب کنیم که کمتر بد است.

به‌طور قطع گفت‌وگو حتی اگر احتمال نتیجه‌بخش بودنش هم کم باشد بسیار بهتر و کم‌ضررتر از ترک آن است. هیچ‌وقت و در هیچ شرایطی حتی اگر در موضع قدرت هم باشید نباید مذاکره را رد کرد و ‌نپذیرفت این دو معنای بد دارد. یک تعبیر آن سلطه‌گری و تبختر؛ و تعبیر دیگرش ضعف و فقدان اعتمادبه‌نفس است.

  • فیلم / نیکی کریمی: از شوهرم چیزی ندونید بهتره من راحت ترم / اصلا نمیخوام درباره گذشته شوهرم چیزی بگم از این به بعدش به خودم مربوطه !

اخبار تاپ حوادث

وبگردی