این زن به دل سیل زد و پیرمرد 90 ساله و یک نوزاد را نجات داد / سیل زدگان همدل شدند و عروسی به پا کردند + فیلم
حجم ویدیو: 18.76M | مدت زمان ویدیو: 00:02:19

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، می گوید که فقط رفته بود تا دو روز آنجا بماند؛ ولی دلش آرام نگرفت و 17 روزی را آنجا سپری کرد. در این 17 روز، آنچنان با خانواده های گرفتار در سیل دوست شده بود که در آخرین روز حضورش، با بغض از آنها جدا شد.

نامش زهرا دوّلو است. شیر زنی که متولد سال 1347 است و دو دختر و یک نوه زیبا دارد. او همچنین عضو جمعیت هلال احمر است. او زنی است که به تنهایی، به دل حادثه می زند و از تجربیاتش در کمک رسانی به مردم بهره می برد.

او می گوید که روزگاری در سال 1378، دانشجوی رشته روابط عمومی بوده و بعد خیلی اتفاقی و از طریق یکی از دوستانش تصمیم می گیرد که عضو هلال احمر شود. زهرا دولو در این خصوص می افزاید: «من روحیه پر جنب و جوشی دارم؛ از این جهت، یکی از هم دانشگاهی هایم، به من پیشنهاد داد که عضو جمعیت هلال احمر شوم و در این مسیر خودم را بسنجم. بنابراین به عضویت هلال احمر در آمدم و بعد از آن، دیگر نتوانستم از هلال احمر جدا شوم.»

دانشجوی دانشگاه هلال احمر

زهرا دولو با اشاره به اینکه جزو اولین کسانی بوده که در دانشگاه هلال احمر درس خوانده است می گوید: «من مدرک کاردانی در رشته امداد و نجات شهری و کارشناسی در رشته عملیات امداد و نجات با بالاترین نمرات را کسب کردم. بعضی از همکلاسی هایم به من می گفتند که اگر معذب هستی سر کلاس نیا و فقط امتحان بده؛ ولی من نشان دادم که به عنوان یک زن نه تنها می توانم در کلاس ها شرکت کنم؛ بلکه در عملیات ها نیز دستی بر آتش دارم.»

او تاکید می کند: «پس از اینکه مدرک دانشگاهی را دریافت کردم، در شهرستان ری داوطلب هلال احمر شدم و در دوره های مربی گری شرکت کردم. بعد از آن به دماوند رفتم و مابقی دوره ها را آنجا گذراندم.»

سیل آق قلا

این فعال هلال احمر در ادامه می گوید: «زمانی که سیل آق قلا رخ داد، تصمیم گرفتم برای دو روز به آن منطقه بروم تا به مردم کمک کنم. دخترم  باردار بود و توصیه می کرد که خانه را ترک نکنم و پیش او بمانم؛ ولی من او را قانع کردم که به عنوان یک زن ایرانی، باید به هموطنانم کمک کنم.»

او با اشاره به اینکه داوطلبانه با کارت و کاور هلال احمر به آق قلا رفت می گوید: «من با ماشین خودم به آنجا رفتم و سایر دوستانم در هلال احمر، از من با آغوش باز پذیرایی کردند. هنوز هم که هنوز است وقتی به وضعیت آنجا فکر می کنم، از شدت ناراحتی، غصه ام می گیرد. وضعیت آنجا به شدت به هم ریخته بود. زندگی مردم بر آب شناور بود و وضعیت بهداشتی وحشتناک. بیشتر کسانی که برای کمک به آنجا می رفت، بیشتر از یکی دو روز دوام نمی آوردند چون اصلا جایی برای ماندن وجود نداشت؛ ولی من 17 روز دوام آوردم تا به مردم کمک کنم.»

گریه زن سرخ پوش

زهرا دولو می افزاید:‌ «روزهای نخست، با دیدن وضعیت آشفته زندگی مردم، گریه می کردم. خانه های در آب مانده، آوارگی مردم آن هم در ایام عید، کمبود بهداشت و... من را به شدت می رنجاند.»

نجات پیرمرد 90 ساله و نوزاد گرفتار در سیل

او با اشاره به اینکه طبق تقسیم وظایف، مسئولیت رسیدگی به وضعیت بهداشت بر عهده او بود می گوید: «ما در آن شرایط به تراکتور جا به جا می شدیم و افرادی که نیاز به مراجعه به پزشک داشتند را با خودمان به بیمارستان صحرایی که آماده شده بود می بردیم تا پزشکان به مشکلاتشان رسیدگی کنند. در این اثنا، مردی حدودا 90 ساله را دیدم که به همراه خانواده اش روی پشت بام خانه گیر افتاده بود؛ نه آب و برقی داشتند و نه شرایط یک زندگی معمولی. البته لازم به ذکر است که ارتش، در هر وعده غذایی، به همه خانواده ها، غذا می رساند و از این لحاظ مشکلی وجود نداشت. این پیرمرد که خان ترکمن بود، غرور زیادی داشت. وقتی من او را دیدم، متوجه شدم حالش اصلا خوب نیست؛ بنابراین به او گفتم که باید حتما باید به پزشک مراجعه کند. او همان لحظه شروع کرد به فریاد زدن. او از وضعیتی که داشت به شدت مستاصل شده بود و دائما از من می پرسید که برای چه به آنجا رفته ام. او تصور می کرد که ما رفته ایم تا از درد و رنجشان عکس بگیریم؛ ولی من، سعی کردم با آرامش با او صحبت کنم.»

زهرا دولو با تاکید بر اینکه عروس این پیرمرد نیز بتازگی زایمان کرده بود و نوزاد هم به علت رسیدن آب آلوده به گوشش، دچار عفونت شده بود، می گوید: «با هر ترفندی که بود به او ثابت کردم که ما فقط برای کمک کردن نزد آنها رفته ایم و هیچ هدف دیگری نداریم. در نهایت، آنها را قانع کردم که نیاز است که با ما همراه شوند تا پزشک معالجه شان کند.»

این عضو هلال احمر می افزاید: «سوار بر تراکتور شدیم و به بیمارستان صحرایی سپاه رفتیم که بسیار مجهز بود و پزشکانی حاذق خدمت رسانی می کردند. آنجا پیرمرد را معاینه کردند و متوجه شدند که ناراحتی قلبی دارد و برایش داروهایی را تجویز کردند. همچنین گوش نوزاد نیز عفونت کرده بود که پزشکان برای او نیز دستورالعمل هایی را اعلام کردند که مشکلش حل شود.»

«بعد از معالجه، اعضای این خانواده را به خانه بازگرداندیم. شاید باورتان نشود ولی من هنوز که هنوز است با اعضای این خانواده در ارتباط هستم و حتی آخرین روز که می خواستم از آنجا به تهران بازگردم، آنقدر گریه کردیم که گویی یک پدر و دختر از هم جدا شده اند. صفا و صمیمیتی که بین این خانواده ها وجود داشت را نمی توان در هیچ جای دیگر پیدا کرد. ما الان مثل یک خانواده شده ایم و هنوز هم رفت و آمد داریم.» 

اینها را زهرا دولو می گوید و در ادامه می افزاید: «حدود یک ماهی طول کشید تا آب از خانه های مردم کشیده شد. آب های گل آلودی که به شدت خطرناک هستند و زیر آنها ممکن است جانوران خطرناک از جمله مار وجود داشته باشد. همچنین احتمال برق گرفتگی و ریزش ساختمان به علت سست شدن پایه بنا نیز وجود داشت؛ حال در این شرایط، تصور کنید یک زن، برای اینکه از لا به لای چمدان لباس هایش، برای من یک چادر به عنوان هدیه پیدا کند به طبقه پایین خانه رفته بود!»

شرکت در عروسی، چند روز بعد از سیل آق قلا

او در تشریح ماجرایی که برایش پیش آمده می گوید: «روز 13 بدر، دخترهای یک زن را که به او برای رسیدن به پزشک کمک کرده بودم دیدم. دخترهایش چادرهای زیبایی بر سر داشتند که من شیفته آنها شدم. به آن زن گفتم که خیلی دوست دارم از این چادرها تهیه کنم. او نیز به من قول داد تا روز بعد که تعطیلات تمام شدند، بازار ترکمن صحرا برویم و من چادر بخرم. تا اینکه روز بعد، با دو تخم مرغ رسمی در دست پیش من آمد. او گفت که برای پیدا کردن چادر، به طبقه پایین خانه رفته تا به من آن را هدیه دهد ولی نتوانسته پیدایش کند و به جایش تخم مرغ ها را برای من آورده است. من که به شدت شوکه شده بودم به او توضیح دادم که اگر ما به دل آب می زنیم، هم تجهیزات داریم و هم چم وخم کار را بلدیم ولی این کار برای آنها خطرات زیادی در پی دارد. شاید باورتان نشود ولی من تا چند ماه این تخم مرغ ها را به عنوان یادگاری نگه داشتم و اصلا دلم نمی آمد که آنها را از خودم دور کنم.»

زهرا دولو در ادامه ماجرای حضورش در سیل آق قلا می گوید: «در آن سیل، من آنچنان مهربانی را بین مردم دیدم که باورم نمی شد. از آنجایی که در سیل، جهیزیه یک عروس خانم در آب از بین رفته بود، مردم با کمک یکدیگر، برای عروسی لوازم خانه جدید تهیه کردند؛ هرچند خودشان نیاز به کمک داشتند؛ ولی در این کار خیر سهیم شدند. تا اینکه در روز آخر که آنجا حضور داشتم، در روز عید مبعث، یک عروسی باشکوه ترتیب دادند و عروس و داماد را با مهربانی تمام راهی خانه بخت کردند. من نیز در آن عروسی دعوت و از میزان گرم و صمیمی بودنشان به وجد آمده بودم. هنوز که هنوز است، برای مراسم های مختلف من را دعوت می کنند و من نیز با کمال میل در آنها شرکت می کنم.»

کمک به حادثه دیدگان تصادف وحشتناک جاده هراز

زهرا دولو که خیلی مسافرت می رود، می گوید که همیشه تجهیزاتش همراهش است و اگر تصادفی در جاده ببیند، حتما برای کمک می ایستد و اصلا برایش مهم نیست که برنامه سفرش به تاخیر بیفتد یا خراب شود. او در این خصوص می گوید: «حدودا چهار سال پیش، با دوستانم از سفر شمال به تهران از مسیر جاده هراز بر می گشتیم که یک دفعه از بالا دست، دیدم که یک تصادف زنجیره ای وحشتناک رخ داد. حدودا 13 ماشین با هم به شدت برخورد کردند.»

او اشاره می کند که دوستانش به او تاکید کردند که سرجایش بماند و جلو نرود؛ ولی او کاری را می کند که اگر سالها بعد یاد آن روز افتاد، از خودش راضی باشد.

دولو در ادامه می گوید: «من نمی توانستم بی تفاوت باشم و با تجهیزاتم جلو رفتم. یک پراید در آن تصادف چپ کرده بود و مادر در آن ماشین فوت کرده بود. همچنین کمر دخترش شکسته بود و مدام از ما حال مادرش را می پرسید و ما به او دلداری می دادیم که حال مادرت خوب است و بیشتر به فکر خودت باش. حدودا هشت نفر دیگر هم در آن تصادف مصدوم شده بودند. من و یک نفر پرستار که او نیز مسافر بود و خودش را از بین ماشین ها به صحنه تصادف رسانده بود، سعی می کردیم به مصدومان کمک کنیم.»

او با اشاره به اینکه جاده کاملا بسته شده بود و نیروهای امدادی توانایی رساندن خودشان به صحنه تصادف را نداشتند، می گوید: «جاده بسته شده بود و مردم برای تماشا و فیلمبرداری ایستاده بودند تا اینکه هلیکوپتر امداد بعد از یک ساعت و نیم به صحنه رسید. آن تصادف، یکی از وحشتناک ترین صحنه هایی بود که در زندگی ام دیدم.»

زهرا دولو در پایان می گوید: «امیدوارم مردم اگر نمی توانند کمکی ارائه دهند، حداقل برای فیلمبرداری نایستند. اینگونه نه تنها کمکی نمی کنند، بلکه بیشتر باعث به خطر افتادن جان مردم بی گناه حادثه دیده می شوند.»

وبگردی