علم یا ثروت؟ چند نسل در تله یک پرسش انشایی !
تبلیغات

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، سال‌هاست که مدارس ایران نسل‌های مختلف دانش‌آموزان را روبه‌روی پرسشی ظاهراً ساده اما به‌شدت گمراه‌کننده قرار داده‌اند: «علم بهتر است یا ثروت؟» این سؤال، اگرچه در نگاه نخست به عنوان ابزاری برای پرورش تفکر انتقادی ارائه می‌شود، در عمل، ذهن کودکان و نوجوانان را در یک دوگانگی مصنوعی محدود کرده است؛ دوگانگی‌ای که نه تنها واقعیت پیچیده زندگی را منعکس نمی‌کند، بلکه پیامدهای روان‌شناختی و اجتماعی ملموسی بر نسل‌های متوالی تحمیل کرده است.

تحلیل‌های جامعه‌شناسانه نشان می‌دهد که این پرسش، بیش از آنکه یک تجربه آموزشی باشد، بازتاب‌دهنده ارزش‌ها و نگرش‌های فرهنگی و اجتماعی مسلط است. جامعه‌ای که علم را با فضیلت اخلاقی مترادف می‌داند، اما نقش ثروت و منابع مالی را به رسمیت نمی‌شناسد، در واقع بخشی از واقعیت اقتصادی و ساختاری جهان را از چشم کودکان پنهان می‌کند. به عکس، جامعه‌ای که بر ثروت تمرکز دارد، ممکن است علم و اخلاق را نادیده بگیرد، اما پرسش مدارس در ایران، ترجیح آشکار به علم دارد و این اولویت، غالباً به قیمت تخریب درک واقع‌بینانه از نقش ثروت و قدرت اقتصادی در زندگی فردی و اجتماعی تمام می‌شود.

پیامدهای روان‌شناختی این محدودیت‌ها نیز قابل توجه است. پژوهش‌های روان‌شناسی رشد نشان می‌دهد که کودکان و نوجوانانی که در چارچوب «یکی را انتخاب کن» تربیت می‌شوند، دچار افزایش اضطراب تصمیم‌گیری، کاهش اعتماد به نفس و محدودیت در خلاقیت می‌شوند. ترس از «انتخاب اشتباه» باعث می‌شود بسیاری از این دانش‌آموزان در طول زندگی، از بیان نظرات واقعی و حتی از تلاش برای کسب ثروت مشروع و استفاده از فرصت‌های اقتصادی مشروع اجتناب کنند. این پدیده، به گفته جامعه‌شناسان، بخشی از یک چرخه طولانی است که طبقه‌بندی ارزش‌ها و پیش‌داوری‌های فرهنگی را از دوران کودکی شکل می‌دهد و تا بزرگسالی ادامه می‌یابد.

از منظر اقتصادی و مدیریتی نیز، پرسش «علم یا ثروت» محدودکننده و ناکارآمد است. پزشک یا مهندسی که دانش و مهارت فنی دارد اما دسترسی به منابع مالی ندارد، نمی‌تواند توان واقعی خود را به کار گیرد؛ به همین ترتیب، کارآفرینی که سرمایه دارد اما فاقد دانش و بینش است، نمی‌تواند سرمایه خود را به شکلی پایدار و اثرگذار مدیریت کند. پژوهش‌های اقتصاد توسعه و مدیریت منابع نشان داده‌اند که موفقیت در جهان معاصر نیازمند ترکیب هوشمندانه دانش، مهارت عملی و منابع مالی است.

این دوگانگی سنتی در آموزش، همچنین نشان‌دهنده نادیده گرفتن مهارت‌های حیاتی زندگی مانند کارآفرینی، مدیریت مالی، تصمیم‌گیری اخلاقی و حل مسئله است. در عصر اقتصاد دانش‌بنیان و جهانی‌شده، توانایی تلفیق علم، تجربه عملی و منابع اقتصادی، کلید بهره‌وری فردی و توسعه جمعی است؛ چیزی که انشای مدارس ایران آن را نادیده گرفته و ذهن دانش‌آموز را در چارچوبی بسته و سنتی حبس کرده است.

جامعه‌شناسان و روان‌شناسان آموزشی بر این باورند که آموزش باید بیش از انتقال محتوا، فرآیندهای تفکر انتقادی، حل مسئله و توانایی تصمیم‌گیری در شرایط واقعی را تمرین دهد. پرسش مناسب برای نسل امروز، نه «علم بهتر است یا ثروت؟»، بلکه «چگونه می‌توان دانش، مهارت و منابع مالی را به شکلی تلفیق کرد که فرد و جامعه از آن بهره‌مند شوند؟» است؛ پرسشی که پیچیدگی‌های زندگی واقعی را بازتاب دهد و مهارت‌های تصمیم‌گیری هوشمندانه را در ذهن کودک پرورش دهد.

نسلی که با انشای محدودکننده «علم یا ثروت» بزرگ شد، امروز در دنیای واقعی درمی‌یابد که هیچ موفقیتی بدون ترکیب هوشمندانه این دو امکان‌پذیر نیست. این تجربه، نموداری از آسیب دیرپایی است که آموزش سنتی و محدودکننده می‌تواند بر تفکر و خلاقیت نسلی وارد کند؛ نسلی که اکنون، در مواجهه با جهانی پیچیده و رقابتی، ناچار است از ابتدا بیاموزد چگونه علم و ثروت را هم‌زمان مدیریت کرده و بهره‌وری و اثرگذاری واقعی ایجاد کند.

 

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی