در گفت و گوی رکنا با مدیر سابق امور استان های ستاد احیای دریاچه ارومیه بررسی شد
اگر سالانه ۳ میلیارد مترمکعب آب به دریاچه ارومیه میرسید، نمیمُرد /فقدان هماهنگی وزارتخانهها؛ ستاد احیا را شکست داد
فرهاد سرخوش به رکنا گفت:ستاد احیا تا پیش از سال ۱۴۰۰ پروژهها را با هماهنگی کامل وزارتخانهها پیش میبرد، زیرا در تهران مستقر بود و مدیران تخصصی داشت. اعتبارات ملی دریافت میکرد، حقآبه را با فشار و مذاکره از وزارت نیرو اخذ و آزاد میساخت. اما پس از سال ۱۴۰۰، تمامی اختیارات به استانها واگذار شد؛ استانی که ابزار و توان لازم برای دفاع از حقآبه در سطح ملی را ندارد. در این ساختار، مسئول اصلی یعنی ستاد مرکزی کنار گذاشته شد و سیستم عملاً از هم فرو پاشید.

در روزهایی که رسانهها از «مرگ قطعی دریاچه ارومیه» خبر میدهند، فرهاد سرخوش، مدیر سابق امور استان های ستاد احیای دریاچه ارومیه در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی رکنا به تشریح جزئیات این فاجعه محیطزیستی پرداخت. وی بیعملی نهادهای مسئول، انحراف منابع آبی و رها شدن پروژههای احیایی را عامل اصلی نابودی یکی از بزرگترین دریاچههای شور جهان دانست.
سرخوش اظهار داشت:
« دریاچهای که پس از چهل هزار سال حیات، بهعنوان بزرگترین دریاچه شور کشور و یکی از نمادهای جغرافیایی ایران شناخته میشد، بهطور کامل خشک شده است. علت این امر مشخص است؛ پروژههایی که قرار بود در قالب ستاد احیا از سال ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ اجرا شود، به شکل کامل عملیاتی نشدهاند. از سال ۱۴۰۰ به بعد نیز هیچیک از برنامههای انتقال آب و تأمین حقآبه ادامه نیافته است.»
وی درباره وضعیت کنونی دریاچه گفت:
«در سال آبی ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۰، دریاچه حدود ۹ درصد از سهم آب خود را داشت؛ یعنی حدود ۳ میلیارد و ۹۰۰ میلیون متر مکعب آب در آن موجود بود. اما اکنون، پس از گذشت چهار سال، این میزان به حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون مترمکعب کاهش یافته است که در عرض ۱۰ تا ۱۵ روز آینده بهطور کامل تبخیر خواهد شد. به عبارت دیگر، عملاً چیزی از دریاچه باقی نمانده است. چند روز پیش نیز مدیرکل هواشناسی آذربایجان غربی اعلام کرد که دریاچه کاملاً خشک شده و آبی در آن وجود ندارد.»
نقشه راه بود، اراده نبود
سرخوش در ادامه به نقشه راه علمی اشاره کرد که در ابتدای دهه ۹۰ با مشارکت دانشگاههای داخلی و خارجی تدوین شده بود:
«در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳، نقشه راهی با همکاری دانشگاههای معتبر کشور و برخی دانشگاههای بینالمللی طراحی شد که بهطور دقیق مشخص میکرد سالانه چه میزان حقآبه باید به دریاچه اختصاص داده شود و چه پروژههای نرمافزاری و سختافزاری باید اجرا شود. تا سال ۱۴۰۰، پروژهها علیرغم مشکلات و موانع اجرا شدند، اما پس از آن، همهچیز رها شد. نتیجه آن شده است که دریاچه اکنون عملاً وجود ندارد.»
از توسعه ممنوعه تا چغندرهای بیمهار
یکی از انتقادات اصلی فرهاد سرخوش، رشد غیرقانونی کشاورزی در حوزه آبریز دریاچه بود:
«در حوزه آبریز دریاچه ارومیه، چه در بخش غربی، چه شرقی و حتی در استان کردستان، حدود ۹۰ درصد منابع آبی صرف کشاورزی میشود. متأسفانه در چند سال اخیر، سطح اراضی کشاورزی بهطور غیرقابل کنترلی افزایش یافته است. بر اساس نقشه ستاد احیا، توسعه کشاورزی کاملاً ممنوع بود، بهویژه کشت چغندر که محصولی بسیار آببر است، قرار بود فقط در ۱۲ هزار هکتار انجام شود. اما اکنون نهتنها سطح زیرکشت چغندر چند برابر شده، بلکه حتی کارخانه فرآوری چغندر نیز در نزدیکی پاییندست نقده احداث شده است. این بدان معناست که منابع آبی حوضه بهطور کامل صرف کشاورزی شده و چیزی برای دریاچه باقی نمانده است.»
وی افزود:
«ما پروژههایی برای ساماندهی کشاورزی داشتیم؛ قرار بود نوارهای طیفی اجرا شود، سیستم آبیاری کانالهای بتنی بین مزارع ساخته شود و زراعت به شکل مکانیزه و هدفمند صورت پذیرد. اما تمامی این اقدامات پس از سال ۱۴۰۰ متوقف شد. اکنون هر کس بهصورت دلخواه کشاورزی میکند و هیچ نظارتی وجود ندارد. توسعه کشاورزی افسارگسیخته است و دریاچه، که همچون موجود زندهای تنها با حقآبه زنده میماند، اکنون محکوم به نابودی است.»
نقش وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی
سرخوش به ضعف همکاری بیندستگاهی نیز بهصراحت انتقاد کرد:
«ستاد احیا تا پیش از سال ۱۴۰۰ پروژهها را با هماهنگی کامل وزارتخانهها پیش میبرد، زیرا در تهران مستقر بود و مدیران تخصصی داشت. اعتبارات ملی دریافت میکرد، حقآبه را با فشار و مذاکره از وزارت نیرو اخذ و آزاد میساخت. اما پس از سال ۱۴۰۰، تمامی اختیارات به استانها واگذار شد؛ استانی که ابزار و توان لازم برای دفاع از حقآبه در سطح ملی را ندارد. در این ساختار، مسئول اصلی یعنی ستاد مرکزی کنار گذاشته شد و سیستم عملاً از هم فرو پاشید.»
پزشکیان و احیای بیحاصل
در پاسخ به پرسشی درباره نقش رئیسجمهور کنونی، مسعود پزشکیان، که پیشتر از اعضای ستاد احیا بوده است، سرخوش گفت:
«ایشان اشراف کامل بر وضعیت دریاچه داشتند و از ابتدا در جریان پروژهها بودند و نسبت به تبعات خشکی آگاهی داشتند. دستور داده بودند پروژهها دقیقاً مطابق نقشه راه پیش رود؛ پروژههایی همچون تکمیل تصفیهخانهها، انتقال آب، تونلها و لایروبی رودخانهها. اما این پروژهها یا اجرانشده یا نیمهکاره ماندهاند. وقتی آبی به دریاچه نرسید، نتیجه همین میشود که اکنون مشاهده میکنیم؛ خشکی کامل دریاچه.»
در پایان، نه آبی ماند، نه امیدی
فرهاد سرخوش در جمله پایانی خود با لحنی سرشار از ناامیدی و اندوه بیان کرد:
«اگر سالانه تنها دو تا سه میلیارد مترمکعب آب به دریاچه میرسید، همیشه مرطوب باقی میماند. مشکلات ریزگردها، طوفان نمک، آوارگی مردم و بیماریهای تنفسی به وجود نمیآمد. هدف از احیا این نبود که یکبار دریاچه پر شود؛ هدف این بود که دریاچه همیشه مرطوب و زنده بماند. اکنون نهتنها دریاچه نابود شده، بلکه تبعات خشکی آن نیز جبرانناپذیر است.»
-
ترامپ ایران را به دخالت در روند صلح غزه متهم کرد
ارسال نظر