«محمدآباد کتکی» قربانی سرعت قاچاقچیان سوخت+ عکس

2 هفته پیش به فاصله چند دقیقه 2عابر پیاده از سوی گازوییل‌کش‌ها زیر گرفته شدند و از دنیا رفتند. زمانی به این روستا می‌رسم که شب شده و مردم در حال خرید از مغازه‌ها هستند. وقتی از آنها درباره گازوییل‌کشی‌ها می‌پرسم انگار نفت روی آتش ریخته‌ام. دادشان در می‌آید که شوتی‌ها و گازوییل‌کش‌ها زندگی‌شان را تهدید می‌کنند.

زن جوانی به نام «مهدیه» که کنار جاده بقالی دارد وقتی دوربین را می‌بیند و متوجه می‌شود از تهران آمده‌ایم شروع می‌کند به گلایه. «گازوییل‌کش‌ها می‌زنند و می‌کشند و فرار می‌کنند. 10- 15 روز پیش دو تا از همین‌ها دایی و عموی مادرم را کشتند، دقیقاً جلوی مغازه خودم. عمو داشت از عرض خیابان رد می‌شد که نیسانی پر از مشک گازوییل او را زیر گرفت. اهالی دور عمو جمع شده بودند تا آمبولانس بیاید که چند دقیقه بعد نیسانی دیگری بسوی جمعیت آمد و دایی‌ام زیر ماشین ماند و او هم جلوی چشم زن و بچه‌اش کشته شد. بخدا قسم این‌ها زندگی برای ما نگذاشته‌اند. چراغ خاموش و با تمام سرعت از اینجا رد می‌شوند و هر چیز و هر کسی جلویشان باشد زیر می‌گیرند.

پیش خودشان می‌گویند که بیمه داریم و دیه را بیمه می‌دهد. عین خیال‌شان نیست. حتی یک شب هم بازداشت نمی‌شوند. ای کاش پلیس جلوی اینها را بگیرد. این جماعت خلاف می‌کنند. گازوییل می‌برند و به جای آن مواد و اسلحه می‌آورند. می‌توانند مثل بقیه کشاورزی و کارگری کنند. ما که نمی‌توانیم هزینه خودخواهی و حرص و طمع آنها را بدهیم.»

آن طرف جاده مغازه خانواده‌ای است که عمو و برادرزاده را در کمتر از چند دقیقه از دست داده‌اند. آدم‌هایی که توی مغازه‌اند لباس بلوچی سیاه رنگ به تن دارند. زن‌ها هم چادر سیاه به سر کرده‌اند. همگی عزادارند. زن و دو دختر علی غزوی توی مغازه‌اند. همسرش وقتی اسم شوهرش را می‌آورم چشمانش خیس می‌شود و با گوشه چادرش اشک‌هایش را می‌گیرد. او درباره تصادف گازوییل‌کش‌ها و مرگ شوهرش می‌گوید:«وقتی گفتند عموی شوهرم را گازوییل‌کش زیر گرفته، شوهرم دوید بسوی جاده. بالای سر عمویش بود و منتظر رسیدن آمبولانس که نیسانی آمد و جلوی چشمان من و دو دخترم او را زیر گرفت. چند سال پیش هم یکی از برادر شوهرهایم که امام جماعت روستا بود زیر گرفته شد و از دنیا رفت.

گازوییل‌کش‌ها برای این‌که هر طور شده گازوییل و بنزین را به مقصد برسانند دست به هر کاری می‌زنند حتی جان مردم. آنها زن‌ها را بی‌شوهر و بچه‌ها را بی‌پدر می‌کنند. مسئولان کوتاهی می‌کنند و مدیون مردم هستند که با افغان‌کش‌ها و گازوییل‌کش‌ها برخورد نکنند. چرا باید به این آدم‌ها اجازه بدهند که گازوییل را به کشور دیگر قاچاق کنند. 4 سال است که موتوری که برای چاه داریم بدون گازوییل مانده بعد می‌بینیم سوخت 300 تومانی را می‌برند مرز 4 – 5 هزار تومان می‌فروشند.»

دختر رحمان غزوی هم وارد گفت‌و‌گو می‌شود. او هم دل پری از رانندگی گازوییل‌کش‌ها دارد و از سال گذشته تا حالا لباس عزایش را از تن بیرون نیاورده. او می‌گوید:«حرف ما خریدار ندارد. چقدر بگوییم که جلوی این آدمکش‌ها را بگیرند.‌ چقدر باید آدم توی این جاده از بین برود تا مسئولان به فکر برخورد با این قاچاقچیان بیفتند. این مشکل ما مشکل امسال و پارسال نیست. نزدیک به 15 سال است که گازوییل و بنزین‌کش‌ها از این جاده به اصطلاح ترانزیتی رفت و آمد می‌کنند. امیدوارم کسی به فکر بیفتد و جلوی آنها را بگیرد.»

مسلم غزوی، برادر علی از تلفات این جاده برایم می‌گوید:« بیشتر نیسان‌هایی که گازوییل‌کشی می‌کنند پلاک ندارند. شب‌ها چراغ خاموش می‌روند. حواست نباشد می‌روی زیر نیسان دو ماه پیش هم گازوییل‌کشی یک دانش‌آموز 10 – 12 ساله را زیر گرفت. از این طرف جاده گازوییل‌کش می‌آید و از آن طرف هم افغان‌کش. گرفتار شده‌ایم بخدا. توی این چند ساله حداقل 10 – 15 نفر زیر گرفته شده‌اند. پژوها با 150 – 160 کیلومتر سرعت و با 13 گالن بنزین یا گازوییل می‌گازند. باید فکری برای نیسان‌ها بشود. چاره‌ای نداریم که جاده را شخم بزنیم که دیگر از اینجا رد نشوند. اهالی تصمیم گرفته‌اند جاده را ببندند.»

با توصیه اهالی به خانه‌ای می‌رویم که اوایل مهرماه تنها پسرشان را از دست داده‌اند. ساعت نزدیک 7 شب است. وقتی در خانه کوچک سیمانی را می‌زنم زنی لاغراندام با چشمانی گود افتاده و لباسی یکدست سیاه جلوی در می‌آید. می‌پرسم اینجا خانه رضا زمان خانی‌زاده است؟ زن می‌نشیند روی زمین و مویه می‌کند برای پسرش. «ماما، رضا جان، یکدونه‌ام کجایی؟ ماما رضا جان تو رو خدا برگرد خانه. چرا رفتی مدرسه برنگشتی. ماما رضا جان...»

مادر رضا گریه می‌کند، مثل شمعی که آب می‌شود. مویه و ضجه‌های او دل آدم را کباب می‌کند. قاب عکس پسرش را از لای پارچه سفید رنگی برمی‌دارد، نگاه می‌کند و اشک‌ها به اندازه پهنای صورت از چشمانش جاری می‌شود. به زبان محلی راننده‌ای که پسرش را زیر گرفته و فرار کرده، لعنت می‌کند. از خدا می‌خواهد داغ از بین رفتن پسرش را روی دل راننده فراری بگذارد. از خدا می‌خواهد مردی که پسرش را زیر گرفته در آتش گازوییل‌ بسوزاند.

رضا 4 مهرماه زمانی که از مدرسه بسوی خانه برمی‌گشته کشته می‌شود. شاهدان می‌گویند راننده پژوی شوتی او را بخاطر سرعت بسیار بالا زیر گرفته است. راننده فرار کرد و داغ بی‌پسری را روی دل پدر و مادر رضا گذاشت.

چند دقیقه‌ای می‌شود میهمان خانواده زمان خانی‌زاده هستم و مادر همچنان گریه می‌کند. «پسرم تازه کلاس اول راهنمایی رفته بود. پسرم را گذاشتم توی مجتمع. روستای ما مدرسه راهنمایی ندارد. صبح رفتم مدرسه و ثبت نامش کردم. به مدیر سفارش کردم حواست به این بچه من باشد من فقط همین یک پسر را دارم. گفت به امان خدا. آمدم خانه. دلم شور افتاد. از مدرسه زنگ زدند و گفتند پای پسرت شکسته رفتم بیمارستان ولی ندیدمش. نمی‌دانم بچه‌ام را چه کسی کشت. گفتند که پژو شوتی زده. 3 تا دختر دارم و همین یک پسر را داشتم. همین رضا را از من گرفتند. ای کاش مادر بودید و می‌فهمیدید که من چه می‌کشم.»

زن شیون سر می‌دهد. «رضا جان کجایی، مادر جان بیا. بیا که من با این پدر دیوانه‌ات چه کنم. قرار بود بزرگ بشی و هوای من و خواهرهایت را داشته باشی پس چرا رفتی. چه کسی می‌خواهد خرج داروهای پدرت را بدهد. ای خدا چرا این یک پسر را از ما گرفتی.» مادر می‌رود و کیف پسر را می‌آورد و آن را به آغوش می‌کشد و ضجه می‌زند.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

 

کدخبر: 453144 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟