این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
فیلم/ بینظیرترین شعر مرتضی لطفی با صدای احساسی باران نیکراه: گر نباشد حیا و درک و شعور/ آدمی طعنه میزند به ستور...
باران نیکراه کلمات مرتضی لطفی را چون نسیمی لطیف در فضا پخش کرد؛ لحنی که شعر را به تجربهای شنیدنی و عمیق تبدیل نمود.
باران نیکراه ، که با نام شناسنامهای محدثه نیکرا شناخته میشود، در تاریخ 20 شهریور 1367 در یک خانواده 5 نفره متولد شد. او دارای یک خواهر و یک برادر است. برادرش بهتاش، در حوزه موسیقی و خوانندگی فعالیت میکند. پدر او، بهنام نیکراه، کارمند بازنشسته اداره آب و فاضلاب است و مادر او، مرضیه یزدانی، نیز سابقه شغلی دارد، اما جزئیاتی از حرفه او در دسترس نیست.
مرتضی لطفی؛ شاعری از جنوب
مرتضی لطفی در زمستان سال 1365 در شهرستان جم واقع در استان بوشهر دیده به جهان گشود. او دوران دبستان خود را در روستای کوری حیاتی شهرستان جم گذراند و برای ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان به شهر بوشهر نقل مکان کرد.
شروع فعالیت ادبی
مرتضی لطفی از حدود 15 سالگی قدم در مسیر سرایش شعر گذاشت. این فعالیت با گذشت زمان برای او جدیتر شد، بهویژه زمانی که برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی به تهران رفت.
تحصیلات و آثار منتشرشده
او دارای مدرک کارشناسی در رشته مدیریت امور فرهنگی از دانشگاه علمی کاربردی است. لطفی تاکنون سه مجموعه غزل منتشر کرده است:
- «از من گفتن» در سال 1393 از سوی نشر انجمن شاعران ایران
- «اندوهان» در سال 1395 توسط نشر شانی
- «زنهار» در سال 1397 از سوی نشر فصل پنجم
جالبتوجه است که مجموعه غزل «اندوهان» در سال 1396 موفق به دریافت جایزه کتاب سال دفتر شعر جوان شد.
مضامین اجتماعی در اشعار و چالشها
شعرهای مرتضی لطفی معمولاً حاوی مضامین اجتماعی، انتقاد و گلایه هستند. همین رویکرد باعث شد در بهمن ماه 1396 از لیست شرکتکنندگان جشنواره شعر فجر کنار گذاشته شود. از آن زمان تاکنون، او در هیچ جشنوارهای حضور نداشته است.
گر نباشد حیا و درک و شعور
آدمی طعنه میزند به ستور
جانِ انسان که تربیت نشود
آدمی گاو می شود به مرور
حَیَوانی پلشت و نکبت بار
که فقط می توان از او شد دور
می چرد هرچه را که می بیند
وانگهی گند می زند در سور
تن، تنومند و طبع ایشان پست
چشم بینا و ذوق ایشان کور
گر که خدمت کند به قصد ریاست
ور عبادت کند ، به نیّتِ حور
گر دهان وا کند به دُر سُفتن
متنفر شویّ و او منفور
فی المثل گر رود به گورستان
دم به دم رم کنند اهل قبور
بارها دیده ام من ایشان را
از قضا آدمی ست بس مشهور
ارسال نظر