تطهیر مجرمین با تمهید هنری در آثار هنرمندان پیامدهای بسیار مخرب بهمراه دارد
تبلیغات

به گزارش رکنا، سرهنگ حمید اندرزچمنی، کارشناس مسائل جنایی و انتظامی در ناجا، در پاسخ به این سوال که آیا بازنمایی واقع‌گرایانه یک مجرم واقعی در قالب شخصیتی جذاب و همدلانه می‌تواند نوعی بازتولید سرمایه نمادین برای خشونت و بزهکاری باشد، بر پیچیدگی روان‌شناختی و دراماتیک شخصیت‌های منفی تأکید کرد. او گفت: برخلاف قهرمانان کلیشه‌ای، شخصیت منفی چندلایه، غیرقابل پیش‌بینی و جذاب است؛ این شخصیت‌ها همزمان می‌توانند آینه‌ای از تاریکی‌های درونی جامعه باشند و بستری برای مواجهه مخاطب با اضطراب‌ها و تعارض‌های اخلاقی خود فراهم آورند. در این میان، مهم است که تمایز میان بهره‌گیری دراماتیک از شرارت به عنوان ابزار روایی و بزرگ‌نمایی بی‌مبنای آن یا همدلی مخاطب با بزهکار رعایت شود.

وی با اذعان به اینکه شخصیت منفی می‌تواند جذاب باشد و حتی در فهم بهتر جامعه موثر باشد، افزود: «اگر قواعد درام به درستی رعایت نشود، خطر مشروعیت‌بخشی به خشونت، تطهیر نمادین بزهکاران و شکل‌گیری الگوهای ضداجتماعی در فرهنگ عمومی وجود دارد.» اندرزچمنی معتقد است که کارگردان‌هایی مانند سیدی در اثر «وحشی»، تا حدی این قواعد را رعایت کرده‌اند، اما در نمایش وجوه همدلانه داوود اشرف دچار ضعف روایی شده‌اند که می‌تواند مرز قضاوت اخلاقی و لذت زیبایی‌شناختی را برای مخاطب تیره کند.

«نویسندگان امروزی، بیشتر از کلیشه‌های اخلاقی، به پیچیدگی‌های روان‌شناختی و اجتماعی شخصیت‌ها می‌پردازند. این رویکرد سبب می‌شود شخصیت‌های منفی ابعاد چندوجهی‌تری پیدا کنند، زیرا برخلاف قهرمانان، محدود به قواعد اخلاقی نیستند. آن‌ها قوانین را می‌شکنند، مرزهای عرفی را درمی‌نوردند و جسارت بیشتری نسبت به قهرمانان دارند.»

او همچنین بر این نکته تأکید کرد که کاراکترهای منفی، به دلیل کارزمایی ذاتی و رفتارهای غیراخلاقی، برای مخاطب جذاب و تحلیل‌پذیرند. «هوش، زبان‌داری، طنز و سبک بازیگر، ویژگی‌هایی هستند که باعث می‌شود مخاطب به جای رفتار، به شخصیت علاقه‌مند شود. بنابراین، نباید محبوبیت این شخصیت‌ها را با مشروعیت اخلاقی آن‌ها یکی دانست. مردم ممکن است شخصیت منفی را دوست داشته باشند، اما این بدان معنا نیست که او الگو است. بلکه مخاطب در دل این شخصیت، پیوند با پیچیدگی و چندلایگی آن برقرار می‌کند و در عین حال، دردهای جامعه یا روان فردی خود را در آن می‌بیند.»

وی در خصوص طراحی شخصیت داوود اشرف، که برگرفته از یک مجرم واقعی به نام علی اشرف است، او گفت: «مسئولیت اخلاقی و اجتماعی روایت‌گر در بازنمایی تبهکاران واقعی، به ویژه زمانی که نام و هویت آن‌ها حفظ می‌شود، بسیار مهم است. وقتی یک مجرم با پیشینه خشونت و بزه در قالب شخصیتی دراماتیک و جذاب نشان داده می‌شود، خطر این وجود دارد که همدلی هنری جایگزین داوری اخلاقی شود و در نتیجه، نوعی تطهیر رسانه‌ای یا مشروعیت‌بخشی ضمنی به اعمال مجرمانه رخ دهد.»

او افزود: «شخصیت‌های منفی می‌توانند نمادین ناهنجاری‌های اجتماعی، ناکارآمدی ساختارهای سیاسی یا بحران‌های هویتی باشند. اما این بازنمایی، به ویژه در مورد شخصیت‌های واقعی، زمانی ارزشمند است که با ملاحظات دقیق دراماتیک، تحلیل تاریخی و توازن میان جذابیت و مسئولیت‌پذیری همراه باشد.»

اندرزچمنی خاطرنشان کرد که در سریال «وحشی»، سیدی تلاش کرده است این قواعد را رعایت کند و چهره‌ای چندلایه از داوود اشرف ارائه دهد. اما در برخی موارد، جذابیت درونی شخصیت به حدی رسیده است که مرز اغراق و گل‌درشتی را پشت سر گذاشته و مخاطب را بیش از آن‌که به بازاندیشی در کنش مجرمانه سوق دهد، به همراهی عاطفی بی‌پرسش با تبهکار دعوت می‌کند. این نقطه، مرز باریکی است که هنر را از تطهیر اخلاقی جدا می‌سازد و غفلت از آن می‌تواند منجر به بازتولید سرمایه نمادین برای بزه و خشونت در فرهنگ عمومی گردد.

علی اشرف در واقعیت، نمونه‌ای از یک کیت جسپرسن است

او ادامه داد: «شخصیت داوود اشرف در سریال، در ابتدا فردی آرام، محافظه‌کار و درون‌گرا نشان داده می‌شود، انسانی که در بستر اجتماعی بی‌حاشیه و حتی آسیب‌پذیر است. اما پس از وقوع یک فاجعه، مرگ دو کودک، لایه‌های پنهان روانی او نمایان می‌شود. این فروپاشی اخلاقی، نه ناگهانی، بلکه نتیجه سال‌ها فشار روانی، تحقیر و انزوا است.»

از منظر جرم‌شناسی، این روند را می‌توان با پرونده قاتلان زنجیره‌ای مانند کیت جسپرسن تطبیق داد. جسپرسن، راننده کامیونی با چهره آرام و رفتاری عادی، پس از سرکوب آسیب‌های کودکی و خشونت‌های پنهان، دست به قتل‌های بی‌رحمانه زد. پس از قتل‌ها، با رسانه‌ها بازی می‌کرد و نامه‌هایی با نماد صورت خندان می‌فرستاد؛ نشانگر دوگانگی روانی او. داوود اشرف در سریال، در همین نقطه ایستاده است.

بررسی روان‌شناختی شخصیت نشان می‌دهد که او می‌تواند نماد «تبهکار خاموش» باشد؛ فردی که در نتیجه شکست‌ها، سرخوردگی‌ها و نابرابری‌های اجتماعی، به نقطه‌ای از گسست درونی می‌رسد و به جای مواجهه با بحران، به خشونت پناه می‌برد. این الگو در نظریه‌های جرم‌شناسی، به ویژه در مکتب روان‌کاوانه و نظریه‌های فشار اجتماعی، جایگاهی دارد و شباهت‌های ساختاری و انگیزشی شخصیت داستانی با نمونه‌های واقعی را برجسته می‌کند.

در مورد مواجهه هومن سیدی، به عنوان یک کارگردان هنری، با مقوله جرم و جنایت، او گفت: «مسئله این است که کارگردانی در سطحی مانند هومن سیدی، بدون داشتن پیش‌زمینه در روان‌شناسی بالینی یا جرم‌شناسی، وارد حوزه‌ای می‌شود که تأثیرات اجتماعی و فرهنگی آن فراتر از مرزهای درام است. اینکه چنین سریالی با محتوای خشونت‌آمیز و محوریت یک مجرم واقعی، بدون تحلیل آسیب‌شناسانه و فیلتر دقیق، در معرض دید عموم قرار گیرد، نیازمند بحث و نقد جدی است.»

نکته مهم این است که روایت آسیب‌محور سیدی ممکن است ناخواسته به تأیید کارنامه جنایی شخصیت واقعی منجر شود. این رویکرد، بیشتر بازتاب شکاف میان قواعد روایت شخصیت‌های واقعی و درک مسئولیت اجتماعی کارگردان است. هر فیلم‌ساز باید قبل از روایت زندگی فردی با پیشینه تاریک، مرز میان خلق هنری و مسئولیت اجتماعی اثر را بشناسد. در غیر این صورت، اگر مخاطب عام شخصیت‌های منفی را نه تنها درک بلکه حمایت و حتی قهرمان‌سازی کند، چه کسی پاسخ‌گو است؟

او اشاره کرد که علی اشرف، در واقع، سابقه‌ای مستند از تبهکاری، جنایت، سرقت‌های مسلحانه، فرار از زندان و خشونت خیابانی دارد. «چرا باید چنین فردی، نه تنها از داوری اخلاقی و حقوقی فاصله بگیرد، بلکه با بهره‌گیری از وضعیت‌های احساسی و تحریک عاطفی، به شخصیتی تبدیل شود که مخاطب به جای قضاوت، او را درک، همراهی و حتی تحسین کند؟»

در چنین مواردی، علوم جامعه‌شناسی جنایی صراحتاً می‌گوید که بازنمایی درام‌گونه و همدلانه از یک تبهکار واقعی، به ویژه زمانی که نام و هویت او حفظ می‌شود، نوعی تطهیر رسانه‌ای است. این روند، نه تنها مجرم را از مسئولیت‌های اخلاقی و حقوقی‌اش معاف می‌کند، بلکه زمینه‌های همدلی و الگوسازی نادرست را در ذهن مخاطب تقویت می‌کند. در جامعه‌های آسیب‌پذیر و بحران‌زده، این نوع بازنمایی‌ها می‌توانند تبعات جبران‌ناپذیری داشته باشند.

در پاسخ به سوال درباره مرز میان خلاقیت هنری و مسئولیت اجتماعی، او گفت: «در ایران، ژانر پلیسی هنوز ساختاری منسجم ندارد؛ بی‌متولی است و رها. در چنین فضایی، هر کارگردان و نویسنده‌ای می‌تواند بر اساس سلیقه خود، اثر خلق کند. در بسیاری از کشورها، اقتباس از پرونده‌های جنایی و رمان‌ها، نیازمند رعایت قوانین و اخذ مجوز است؛ اما در ایران، این قوانین هنوز تعریف نشده است.»

او ادامه داد: «اگر قرار باشد از یک رمان یا پرونده جنایی واقعی اقتباس شود، باید رضایت صاحبان اثر یا ذینفعان آن گرفته شود. اما سؤال این است که چرا در مورد پرونده‌های جنایی واقعی، چنین فرآیندی رعایت نمی‌شود و سازندگان بدون تعامل جدی با خانواده‌ها یا نهادهای مسئول، اثر می‌سازند؟»

بازنمایی بدون مجوز: از خلأ قانونی تا بحران اخلاقی در اقتباس جنایی

او افزود که نمی‌داند هومن سیدی چه مجوزهایی در روند تولید اثر اخذ کرده است، اما تأکید کرد: «صرف دریافت مجوزهای عمومی، مانند استفاده از امکانات پلیسی، به معنای مجوز کامل برای تولید اثر درباره پرونده‌های واقعی نیست. نبود قوانین مشخص و نبود نظارت دقیق، باعث شده است که برخی سازندگان روایت‌هایی را بازآفرینی کنند که مالکیت معنوی و حقوقی آن متعلق به نهادهای رسمی و خانواده‌های قربانیان است.»

وی تصریح کرد: «کارگردانی که به سراغ بازنمایی پرونده‌های جنایی واقعی می‌رود، باید فرآیند تحقیق و بازسازی اثر خود را تحت نظر و با همکاری کارآگاهان خبره انجام دهد. در غیر این صورت، اثری ناپایدار، هیجانی و مبتنی بر تخیل ساخته می‌شود که ممکن است تبعات حقوقی، اجتماعی و روانی جبران‌ناپذیری داشته باشد.»

در پایان، او گفت: «در جامعه‌ای که هر روز شاهد حوادث تلخ و جرایم خشن هستیم و بحران الگوسازی داریم، بازنمایی یک مجرم واقعی به صورت شخصیتی هوشمند، آسیب‌دیده یا مظلوم، نه تنها نگران‌کننده است، بلکه می‌تواند بستری برای تکرار همان جرایم در لایه‌های پنهان اجتماع باشد. در جامعه‌ای که بخش زیادی از مخاطبان تحت تأثیر رسانه قرار دارند، این نوع بازنمایی‌ها باید با مسئولیت و دقت انجام شود.»

 

 

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی