رکنا گزارش می دهد
جنگ زدههای تهرانی: اموالمان بعد از حمله سرقت شد/ ارزیابیهای شهرداری تهران برای پرداخت خسارت غیر واقعی است + فیلم و جزئیات
رکنا، جنگ 12روزه فقط با آوار و انفجار خانهها پایان نیافت؛ وقتی ساکنان مجتمع کوهسار ،یکروز پس از حمله هوایی به زندان اوین به خانههای ویرانشان بازگشتند، نهفقط دیوارها، بلکه داراییها، طلاها، مدارک و یادگاریهای خانوادگیشان نیز ناپدید شده بود. در تاریکی ناشی از قطع برق و دوربینهای از کار افتاده، خانههای جنگزده طعمه سارقان شدند و اما حالا با وجود وعدههای کمک دولتی، تنها چیزی که نصیبشان شده، برآوردهای غیرواقعی شهرداری، عدم پرداخت خسارت وسایل و سردرگمی در کوچههای بیپناه تهران است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در خیابان احمدپور، درست آنسوی دیوارهای زندان اوین، جایی بود که یک مجسمهساز تهرانی همراه با پدر سالخوردهاش و برادر مبتلا به اوتیسم زندگی میکردند. خانهای نهطبقه با چندین واحد ساختمان. مجمتع کوهسار. آنها ساکن طبقه چهارم بودند. خانه ای که دیگر نیست.خانهای که در جریان حمله هوایی به زندان اوین در جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل ویران شد.
او با صدایی خسته و آرام به خبرنگار اجتماعی رکنا میگوید:
«وقتی رسیدم، قطعههای بدن انسان روی زمین بود. یک انگشت قطعشده دیدم، تکههایی از اجساد، روی آسفالت خیابان ما، درست روبهروی خانهمان. چیزی از تصور انسان فراتر بود.»
او اینگونه توضیح می دهد:
من ساکن خیابان احمدپور، پلاک ۴ هستم؛ دقیقاً خانهی ما، خانهی اولی است که بلافاصله پس از دیوار زندان اوین قرار دارد. یعنی ما همسایهی دیوار به دیوار زندان اوین به حساب میآییم.
در لحظهی وقوع حادثه من در خانه نبودم، اما فاصلهام با منزل چندان زیاد نبود. در واقع، در همان حوالی بودم و خوشبختانه آسیبی به خودم وارد نشد. پدرم و برادرم که مبتلا به اتیسم است در خانه حضور داشتند.
پدرم ۸۶ سال دارد و آن روز، دقیقاً چند دقیقه قبل از کوهنوردی بازگشته بود.اگر فقط چند دقیقه دیرتر به خانه میرسید، احتمال اینکه در کوچه مفقودالاثر شود، بسیار بالا بود.
برادرم که مبتلا به اتیسم است هم در خانه بود. چند شب قبل از این حادثه، به پدر و برادرم هشدار داده بودم که به خاطر وضعیت ناپایدار و وقایع اخیر، بهتر است شبها در راهروی داخل منزل بخوابیم؛ جایی دورتر از پنجرهها. حتی به آنها گفته بودم وسایل ضروریشان را همانجا نگه دارند.خوشبختانه، همین موضوع جان آنها را نجات داد. اگر در سالن اصلی حضور داشتند، شدت انفجار به حدی بود که شاید حتی منجر به تخلیهی چشمشان میشد.
وضعیت واقعاً خطرناک بود. وقتی صدای انفجار را شنیدم، فوراً به سمت خانه دویدم. صحنههایی که با آن مواجه شدم، بهقدری سهمگین و غیرقابل توصیف بود که واقعاً بیان آن دشوار است.
تصور کنید، مانند من، روی زمین قطعات بدن انسان را ببینید؛ حتی انگشت قطعشده.
تکه هایی از اجساد کشته شدگان داخل محوطه زندان اوین.
بلافاصله پس از انفجار، نیروهای امنیتی به محل آمدند و منطقه را محاصره و کاملاً قرنطینه کردند. پس از وقوع حادثه، ما را دیگر به داخل خانه راه ندادند. ساختمان ما نهطبقه است و ما در طبقهی چهارم سکونت داریم. در کل، ساختمان دارای ۲۶ واحد است و در حالت عادی، جمعیتی بالای ۱۰۰ نفر در آن زندگی میکنند. اما در آن روز، بهدلیل شرایط بحرانی و جو جنگی که بر منطقه حاکم بود، بسیاری از ساکنان قبلاً منطقه را ترک کرده بودند.
برآورد من این است که فقط حدود ۲۴ یا ۲۵ نفر در ساختمان باقی مانده بودند. اگر جمعیت بیشتری حضور داشت، احتمال وقوع تلفات انسانی بالا میرفت.
در میان ساکنان حاضر، مرد، زن، و کودک نیز وجود داشتند. بسیاری از خانوادهها فرزند دارند؛ هم کودک خردسال، و هم دانشآموزان مدرسهای.خوشبختانه، برخی از آنها در لحظهی حادثه در خانه نبودند. از ساختمان ما تلفات جانی نداشتیم، اما پدر و برادرم از ناحیهی شیشههای شکسته و موج انفجار دچار جراحاتی شدند. برادرم از ناحیهی پنجهی دست و پدرم از ناحیهی شانه آسیب دیدند؛ چون بهصورت سینهخیز مجبور به فرار شده بودند.
پس از وقوع انفجار و حضور نیروهای امنیتی و مسئولان، منطقه بهسرعت به حالت امنیتی درآمد.
باید صادقانه بگویم، نهتنها بحران مدیریت نشد، بلکه برای من شخصاً بحرانسازی شد. وقتی خودم را به خانه رساندم، وحشتزده در میان وسایل زیر و رو میکردم تا پدر و برادرم را پیدا کنم.
آنتندهی قطع شده بود، تماس ممکن نبود، و فقط اضطراب و سردرگمی موج میزد. در همان حال، افراد امنیتی وارد خانه شدند و اعلام کردند که باید ساختمان را تخلیه کنیم.
نیروهای امدادی قرنطینه را برقرار کردند. نیروهای مختلف با لباسهای رسمی حضور داشتند؛ از جمله سپاه، یگان حفاظت، اطلاعات، آتشنشانی، هلال احمر و سایر نهادهای مرتبط.
از حدود ساعت ۱۱:۳۰ تا حوالی ۱:۳۰ یا ۲، وضعیت بحرانی ادامه داشت. وحید، یکی از همسایهها، را که در طبقه دوم زندگی میکرد، خونین و مجروح پیدا کردند. وضعیت او به حدی وخیم بود که در نهایت به جراحی نیاز پیدا کرد.
خانم نسیم از دیگر همسایگان نیز، اگرچه سرپا بود، اما از ناحیه سر آسیبدیده بود. نیروهای امدادی از جمله هلال احمر به آنها کمک کردند، با باندهای امدادی زخمها را بستند تا جلوی خونریزی را بگیرند.
در خصوص انتقال به بیمارستان باید بگویم که برخی از مجروحان واقعاً در وضعیت بدی بودند، اما با وجود این، نگران خانه، وسایل شخصی و مدارکشان بودند و تمایلی به ترک محل نداشتند.
در این حادثه بیش از ۶۰ یا ۷۰ خودرو به طور کامل نابود یا دچار حریق شدند. سه خودروی خود من آسیب جدی دیدهاند. خودروی پدرم کاملاً مچاله شده و تبدیل به آهنپاره شده است. یکی از خودروها در پارکینگ قرار داشت و خسارت سنگینی به آن وارد شده است. یک دستگاه سمند نیز که پارک شده بود، در اثر ریختن شیشههای شکسته از طبقات بالاتر که خانههایشان آسیب کمتری دیده بود، آسیب دید.
خبرنگار سوال می کند:" شغل ساکنان ساختمان چیست؟ "
و او اینگونه پاسخ می دهد: خود من مجسمهساز و مدرس این رشته هستم. همچنین سالها به صورت افتخاری دورههای خبرنگاری محیط زیست و حیات وحش گذراندهام. عضو فدراسیون تیراندازی نیز هستم. پدرم بازنشسته است، مدرک کارشناسی ارشد و دکترای هیدرولوژی دارد و در رشته ریاضی-فیزیک تحصیل کرده است.
برادرم مبتلا به اوتیسم است. آقای وحید که پیشتر از او نام بردم، هنرمند و نجار است، همسرشان نیز عروسکساز هستند. از دیگر همسایگانمان آقای کیوان ساکت، نوازنده تار، هستند .
در طبقات دیگر ساختمان ساکنانی هستند با مشاغل سردفتر، خانهدار، بازنشسته آموزشوپرورش یا معلم.هیچکدام از ساکنان این ساختمان شاغل در نهادهای نظامی نیستند.
این ساختمان محل اصابت مستقیم نبوده، اما بهشدت تحتتأثیر موج چهار انفجار مهیب قرار گرفته است.
خبرنگار سوال می کند:"پیش از وقوع این حادثه، آیا احتمال میدادید زندان اوین مورد حمله قرار گیرد یا خانه شما آسیب ببیند؟"
پاسخ اینگونه است: ببینید ما ساکن خاورمیانه هستیم. مطالعات سیاسی و امنیتی زیادی داشتهام. اگر بخواهیم از منظر حقوقی و اسناد بینالمللی بررسی کنیم، باید گفت زندانی که بههرحال انسانِ دربند دارد محل حمله نیست. این کار نهتنها تناقضآمیز است، بلکه غیراخلاقی نیز هست.
برخی از افرادی که در حمله به زندان کشته شدند مادر و پدرانی بودند که با اسناد قانونی برای آزادی فرزندانشان مراجعه کردهاند اما دیگر جان ندارند. تصاویری که بعداً از محوطه زندان منتشر شد، بهوضوح نشان میداد که چه خساراتی وارد شده است و بدون شک، انسانهایی که در آن ساختمانها حضور داشتند، در معرض آسیبهای جدی قرار گرفتهاند.
شخصاً، ۵۰ یا ۶۰ کاور مربوط به اجساد را مشاهده کردم. در خیابان، درست در مقابل خانهمان، اثری از قطع شدن انگشت یک انسان را با چشمان خود دیدم. موارد مشابه نیز، اگرچه از طریق مشاهده مستقیم من نبود، اما بارها از زبان سایر ساکنین و شاهدان عینی شنیدم.
همسایگان ما، که خود از قربانیان یا شاهدان مستقیم حادثه بودند، روایتهای تکاندهندهای از لحظات وقوع انفجار داشتند.
سرقت از جنگ زده ها این مرد جنگ زده که زندگیش در چند ثانیه با خاک یکسان شده است
اینگونه ادامه می دهد: پس از تخلیه منطقه، ما را به خانههای خود راه ندادند. ساعتها در همان کوچه ایستاده بودیم، درحالیکه منطقه توسط نیروهای امنیتی محاصره شده بود. من با ناامیدی به آنها گفتم که خانه، زندگی، مدارک، اندوختهها و داراییهای ما همه در آنجاست. اما پاسخ روشنی دریافت نکردیم. تنها گفتند که منطقه تا صبح تحت کنترل مسلحانه خواهد بود .
روز بعد که برگشتیم، هیچ اثری از حضور نیروهای امنیتی در منطقه نبود. حتی یک سرباز ساده نیز در محل مشاهده نمیشد. برخی از اهالی کوچههای بالادست، در حال تصویربرداری از وضعیت نابسامان خانههای ما بودند، بیآنکه کسی مانع آنها شود.
آنچه بر من و خانوادهام رفت، بهراستی تاراج بود. اندوختههای مالی، سکه، دلار و طلاهای مادرم که تنها یادگار او بودند، بهطور کامل از خانه برده شده بود.(سرقت شده بودند)در آن وضعیت، برخی از همسایهها که به خانه بازمیگشتند، از شدت خشم و ناراحتی، فریاد میزدند و از پنجرهها ناسزا میگفتند چون اموالشان به سرقت رفته بود.
در پاسخ به پرسش درباره شکایت حقوقی اینگونه گفت:
پرونده سرقت ها از منازل ما الان در اداره آگاهی منطقه یک است.
وضعیت اسکان موقت در مورد اسکان موقت اینگونه گفت:
در حال حاضر، به ما اسکان موقت دادهاند، در منطقه پونک. یک اتاق ۱۵ متری است با امکانات مشابه هتل (در حد یک هتل سه ستاره). صبحانه، ناهار و شام نیز داده میشود و برخورد کارکنان بسیار خوب است. البته باید تاکید کنم که بلافاصله ما را اسکان ندادند. یک هفتهای اینطرف و آنطرف خانه دوستان و همسایگان بودیم.
وضعیت روحی جنگ زدگان
در مورد وضعیت روحی خانواده به خبرنگار رکنا گفت: پدر و برادرم تجربه تلخی زیر بمباران داشتند. حتی حالا با کوچکترین صدایی دچار شوک میشوند و کاملاً طبیعیست که توجهشان جلب شود.
وعده بازسازی و کمک دولتی چگونه در حال انجام است؟
در مورد بازسازی خانه و وعدههای دادهشده اینگونه گفت:
میگویند خسارت پرداخت خواهد شد.با این حال، تا این لحظه کاری برای ما انجام نشده. تنها کاری که من انجام دادم، ارائه لیست اقلام و اموال به اداره آگاهی بوده است. اما همه مستندات برای ارائه را نداشتم. برای مثال، فاکتور طلاهای مادرم از زمان پیش از انقلاب را از کجا باید تهیه کنم؟ طلاهایی که در مراسم ازدواجش دریافت کرده بود. حتی اگر دقیقاً بدانم چه اقلامی بوده، تمام اسناد و کاغذها در اثر انفجار و پخش شدن وسایل از بین رفته است.مقداری ارز در خانه داشتم همه از دست رفته است.
متأسفانه به دلیل قطع کابل اصلی خیابان احمدپور، برق قطع بوده و سیستم دوربینها از کار افتاده است. همچنین به دلیل عدم وجود سیستم باتری پشتیبان، هیچ تصویری از لحظات ورود سارقان به خانه ویران شده در اثر جنگ ، ضبط نشده است.
در خصوص خسارات وارده، واحد ما که یکی از نزدیکترین واحدها به محل انفجار بود (واحد شماره ۳، لاین ۳)، دچار بیشترین میزان خسارت به اموال داخلی و مشاعات شد.
زمانی که به شهرداری مراجعه کردیم، کارشناسان آنها برآوردی انجام دادند و رقمی حدود ۴۱۲ میلیون تومان ثبت کردند. یعنی حداقل ترین رقمی که می توانستند بگویند را بیان کرده اند. هزینه بازسازی بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ میلیون تومان خواهد بود.
بنابر این ارزیابی شهرداری بسیار غیرواقعی است. اعتراضات همسایگان نیز به همین منوال بوده است. نکته دیگر اینکه تاکنون هیچگونه خسارتی بابت وسایل از بینرفته خانه در نظر دولتمردان برای پرداخت نیست.درحالیکه تمام زندگی ما از بین رفته؛ در واحد ما هیچ وسیلهای سالم باقی نمانده است. از تلویزیون، یخچال، گاز، لباسشویی و سایر وسایل الکترونیکی و خانگی همگی آسیب دیدهاند.
از نظر ایمنی سازه دو گروه فنی مقاومت اسکلت ساختمان را بررسی کرده و اعلام کردند که اسکلت ساختمان مقاوم است و امکان بازسازی دارد. اما تمام مشاعات و تأسیسات داخلی بهطور کامل آسیب دیده و نیازمند بازسازی اساسی هستند.
پیمانکارها پیدرپی در رفتوآمد هستند، اما همه درگیر منافع خودشاناند.
از طرفی، یک گروه جهادی از اصفهان آمدند؛ چند طلبه جوان حدود ۲۳-۲۴ ساله و تعدادی از بچههای بسیج که تمام شیشهها، گچ و ضایعاتی که در راهروها جمع شده بود را تمیز کردند، داخل گونی ریختند و جلوی ساختمان گذاشتند. ما حتی لیوان آبی هم برای پذیرایی از آنها نداشتیم.
در نهایت، شهرداری به جای کمک، به آنها یا به ما اعتراض کرد که چرا زبالهها را جمع نکردهاید! شاهد دارم که چنین جملهای گفته شده. در حالی که جمعآوری نخالهها وظیفه شهرداریست، و ما هر بار برای خارج کردنشان باید التماس و پیگیری میکردیم.
در پایان این گزارش باید گفت: آنچه در خیابان احمدپور گذشت، یک روایت جنایی نیست. این، چهره واقعی جنگ است در دل یک پایتخت. جنگی که نه جبهه داشت، نه اعلان رسمی، نه حتی پناهگاه. اما قربانیانش، خانهبهخانه، هنوز دارند خسارت میپردازند.
ارسال نظر