به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، زندگی او به واسطه تصمیم تحمیلی برادرش خاکستر شد و به خاطر این ماجرا نفس فرد دیگری هم بریده شد. او با وجود کم لطفی های برادرش، راز برادرزاده اش را برملا نکرد و این رازداری برایش گران تمام و آواره کوچه و خیابان شد.

خواستگارش بعد از نرسیدن به وی دست به خودکشی Suicide زد و به زندگی اش خاتمه داد. زن تنها و بی یاور که اشک در چشمانش حلقه می زند، می گوید: زمانی که پدرم از دنیا رفت و تحت سرپرستی برادرم درآمدم روزگارم تیره و تار شد.

هر روز به بهانه های مختلف و از همه مهمتر تحریک های زنش از دست برادرم کتک می خوردم، از مشت های گره خورده، چوب و شلاق Whip تا فرو کردن چاقو در بدنم را تجربه کردم.

زن بی پناه تا مقطع دیپلم بیشتر نتوانست ادامه تحصیل دهد و بعد از این که پسر دایی اش عاشقش می شود و تا حد خواستگاری و عقد پیش می روند با آمدن یک خواستگار دیگر و همچنین به اصرار برادرش به عقد خواستگار دوم در می آید.

خواستگار اولش بعد از مطلع شدن از این ماجرا به خاطر شدت علاقه به وی و کنار نیامدن با این موضوع در اقدامی هولناک به زندگی اش خاتمه می دهد. زن منگنه شده به بلایا و سختی های زندگی تعریف می کند: زمانی که برای کار به اتفاق همسرم به یک شهر دیگر رفتیم در یک خانه کلنگی ساکن شدیم و بعد از آن شوهرم مشغول کار در یک شرکت شد. همه چیز معمولی پیش می رفت تا این که در یک روز بارانی سقف خانه گلی مان همچون تمام بدبختی های روزگار روی سرم آوار شد.

با هر بدبختی بود خودم را از زیر آوار بیرون کشیدم. بعد از این اتفاق بود که متوجه شدم همسرم معتاد Addicted است و زمانی که به دست و پایش برای ترک مواد افتادم او با ترفندی خاص مرا به مواد دستبند زد تا دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشم. اوایل به صورت تفننی مصرف مواد را شروع کردم. همسرم به خاطر اعتیاد زیاد از محل کارش اخراج شد و به عنوان نگهبان مجبور به اسکان در یک گورستان شدیم.

مرد تن پرور که به عنوان نگهبان در گورستان مشغول کار می شود بعد از مدتی آن را هم رها می کند و زن دل شکسته برای ویران نشدن خانه اش به جای وی نگهبانی می دهد.

زن دل چرکین از شوهر بی مسئولیت اش می گوید: شب ها به جای همسر معتادم شیفت می ایستادم و روزها حتی گاهی قبر می کندم و با آموزش هایی که به من دادند مشغول کفن و دفن میت ها شدم.

من کار و تلاش می کردم و شوهرم تن پروری تا این که باردار شدم. انگار بدبختی هایم تمامی نداشت. بالاخره روز به دنیا آمدن فرزندم رسید، برای همین  الهام دختر برادرم که 17سال بیشتر نداشت برای کمک به خانه مان آمد. دختر جوان و کم و سن و سال که برای کمک به عمه اش پا در خانه وی گذاشته بود نمی دانست که شوهر شیطان Evil صفت اش چه نقشه هولناکی برایش کشیده است. زن پریشان حال و خسته از دست روزگار ناسازگار از ماجرای رازی می گوید که او را از چشم همه انداخت.

او تعریف می کند: شبی که در بیمارستان بستری شدم تا بچه ام به دنیا بیاید دختر برادرم در خانه با شوهرم ماند. شوهرم نیمه های شب بعد از مصرف الکل از خود بی خود شده و دختر جوان و بی پناه را به شدت آزار و اذیت کرده بود. زمانی که از بیمارستان به خانه برگشتم دیدم برادر زاده ام به شدت غمگین است و بی تابی می کند و از طرفی مدام با پیراهنش روی مچ دستش را که کبود و سیاه شده بود می پوشاند.

به ماجرا مشکوک شدم و زمانی که او را تحت نظر گرفتم دیدم قصد خودکشی دارد که به موقع او را نجات دادم و تازه آن موقع بود که راز شب هولناک را فهمیدم. دختر بی یاور به من گفت شوهرم به زور با طناب دست هایش را بست و او را آزار داد. وقتی به شوهرم برای این اتفاق وحشتناک به شدت اعتراض کردم او در جوابم گفت دست خودش نبوده و به واسطه مصرف الکل این کار را کرده است. برادرزاده ام به شدت ترسیده بود و بعد از این اتفاق دردناک به کسی چیزی نگفتم چون مطمئن بودم که اگر خانواده و برادرم از این اتفاق مطلع شوند علاوه بر این که آبروی دختر معصوم می رود و آینده اش تباه می شود باعث بروز یک درگیری بزرگ می شود.

بعد از این ماجرا دیگر نتوانستم شوهرم را تحمل کنم چون مدام چهره دختر معصوم جلوی چشمانم بود و از این بابت دچار عذاب وجدان و برای همین از شوهرم جدا شدم.

وقتی بعد از طلاق جلوی در خانه برادرم رفتم او به خاطر این که طلاق گرفته بودم من را به خانه راه نداد و فامیل به خاطر این که با پسر دایی ام ازدواج نکرده بودم من را مقصر خودکشی او می دانستند و نمی خواستند مرا ببینند.

آواره کوچه و خیابان شدم و حتی چند هفته در یک پارک شب را صبح کردم و بعد از آن به خانه دوستانم رفتم و با آن ها مواد مصرف می کردم. به خاطر حفظ اسرار آن شب ترسناکی که برای برادرزاده ام اتفاق افتاد یک سال آواره خانه های مردم شدم.

شاید اگر آن راز را برملا می کردم می توانستم خودم را از این منجلاب نجات دهم اما با این کارم آینده دختر جوان را سیاه می کردم.

برادرزاده ام ازدواج کرد و خوشبخت شد. آوارگی من روزی با دستگیر شدنم حین خرید مواد و منتقل شدن به کمپ تمام شد.

الان به آینده ام فکر می کنم و اگر کسی بتواند دست من را بگیرد چون در رشته صنایع دستی استعداد دارم می توانم دوباره از خاکستر نشینی برخیزم و مثل یک درخت جوانه بزنم و خانواده ای داشته باشم.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

بمب گذاری منافقین در فروشگاه کوروش تهران ! + عکس

14 ساله بودم که توسط پسر همسایه باردار شدم / 8 سال بعد انتقام گرفتم! + عکس

آزار شیطانی زن باردار در مقابل چشم شوهرش + عکس

دکتر محمد نسیم به قتل رسید + عکس

دستگیری امید 22 ساله به خاطر پاره کردن لباس دختر دبیرستانی و برهنه کردن او درخیابان + عکس

آزار شیطانی زن باردار در مقابل چشم شوهرش + عکس

اعدام برای مرد شیطان صفت / او با لباس قرمز دختران تحریک می شد! + جزئیات

درخواست یکی از دختران ایرانشهری که هدف آزار شیطانی بود / مرا به خانه ای بردند و تا شب دست به دست شدم!

آزار و اذیت وحشیانه یک دختر پس از پاشیدن اسید به صورتش + عکس16+

کدخبر: 396259 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟