بحران یا معضل ارتباط نامشروع دختران جوان با مردان متاهل
رکنا: باید پرسید تا چه اندازه خانمی که هنوز ازدواج نکرده اجازه دارد کسی را عاشقانه دوست بدارد که قلبش حریم مهر دیگری است؟
دکتر جعفر رشادتی، رئیس مرکز ارتباطات مردمی قوه قضائیه، صدای بلند دختر خانم که سنش بیشتر از 20 نبود ناگهان توجه مسافران مترو را جلب میکند البته هیچ فردی مستقیم به او نگاه نمیکند و نیازی هم نیست. چون دختر جوان چنان شمرده و بلند حرف میزند که کاملاً شنیده میشود ابتدای صحبتهای او عمومی و خودمانی است، به همین خاطر نمیشود تشخیص داد مخاطب کیست، حال و احوال، آرزوی تکرار موقعیت قبلی که داشتند، آخرین خرید و.... تا اینکه یواش یواش تکرار کلمه چرت و پرت فضای گفتوگو را عوض میکند.
خودت چرت میگی من چه میدونستم، من اعتماد کردم، اصلاً تو سنت به این حرفا نمیخورد تازه الان هم که من حرفی ندارم، مشکل توست و باید حلش کنی. بیای بگی. ولی مگه میتونی، بابام میکشدت، اما مامان نمیدونم چکارت میکنه، بله نمیدونستم نه اینکه اصلاً بلکه بعدش فهمیدم و دونستم ولی خانوادههامون که نمیدونند. حالا اگه جرأتداری بیای به مامانم بگی که بفرما. یقین دارم نمیتونی، میخوای بیای بگی که من متأهلم، خانه را سرت خراب میکند، اگه من کنارت موندم بله همونه که تو میگی چون دوستت دارم، ولی تو چی، خب دهبار دیگه هم اینو گفتی که منو میخوای ولی حرف تا عمل...، چه کنی معلومه، بیا جلو و تمام کن، بله که حاضرم، اون طرف مشکل خودته، هر چه که لازمه به خانمت بگو، ولی یادت باشه بهم قول دادی خیلی طول نمیکشه که همیشه با من خواهی بود، یعنی باور کنم روی قولت میایستی؟...خب فدات خدانگهدار، منم همینطور. در حالی که گوشی را از کنار گوش به مقابل خود میآورد متوجه نگاه مسافران میشود اما خودش را به بیخیالی میزند و... البته نحوه نگاه برخی از مسافران و عکسالعملها نیز جالب بود؛ پسر جوانی بعد از نگاه خنده تمسخرآمیز دختر جوان به دوستش میگوید، عجب اعجوبهای با این سن و سال تونسته قاپ یه مرد متأهل رو بدزده، خانم میانسالی با خود زمزمه میکند خاک بر سر هر دوتا شون، خجالت هم نمیکشه ، دختر این قدر پررو، من هم مانند بقیه هم نگاه میکنم و هم میشنوم، ولی سعی میکنم زود داوری نکنم، بلافاصله در ذهنم مطلبی را که باید برای این هفته مینوشتم را طراحی میکنم و تصمیم میگیرم نتیجه داوری را بگذارم برای موقع نوشتن و قسمت پایانی شرح آنچه دیدم تا ببینم چه پیش میآید.
البته داوری موقع نوشتن و با قلم سختتر از حرف زدن معمولی است چون قلم گاهی چنان هشدار میدهد که نمیتوانی از دایره انصاف خارج شوی... ایستگاه بعدی پیاده میشوم، مسیر بعدی را باید با تاکسی طی کنم، در صندلی جلو نخستین تاکسی مینشینم از موسیقی قدیمی کوچه بازاری استفاده میکند بعید میدانم موقع تولید این ترانه او متولد شده بوده باشد، ولی واقعاً جای تعجب دارد که بعد قریب چهل سال از انقلاب اسلامی سراغ ترانههای قدیم کوچه بازاری میروند، البته شعر ترانه هم بد نبود:آدم یه روز دنیا میاد ، یه روزم از دنیا میره، کسی که عاشق نباشه ، تنها میاد تنها میره، صدای گفتوگوی زن ومردی که عقب تاکسی نشستهاند فضا را عوض میکند زن با حالت عصبانیت به مرد میگوید حوالهات بخدا حق نداری حق من وبچه هامو خرج زن دومت بکنی، با خودم میگویم چه روزی شد امروز ما، در مترو ماجرای دوزن، تاکسی ماجرای دوزن، و.....
مرد با عصبانیت جواب میدهد خودت اجازه دادی، و زن میگوید کدوم اجازه زندگیمونو سیاه کردی، منم با اکراه گفتم باشه ولی نگفتم ما را فراموش کنی وهمیشه با اون باشی، آنها به مقصد رسیده پیاده میشوند، از راننده تاکسی میپرسم نظر شما چیست، خندهای کرده میگوید رطب خورده منع رطب کی کند؟ در حالی که پول کرایه را میگیرد، میگوید میخوام یه چیزی بگم ولی میترسم میگویم که بگوید، ...ولی حرف وحشتناکی میزند: سالهاست داخل این ماشین گوشم حرف مردانی را میشنود که دومی را نیز دارند فقط نوع داشتنشان متفاوت است، مشروع، نامشروع، موقت، دوست، سفید و....
هرکس یک اسمی میگذارد، می پرسم خودت چه اسمی گذاشتی، خندهای کرده میگوید عبوری!!، به او یادآوری میکنم با چند مسافر روی افراد یک جامعه نمیتوان قضاوت Judgment کرد. با تبسمی معنادار میگوید بله سالها و چند مسافر و خداحافظی میکند. ماجرا ظاهر پیچیدهای ندارد، اما پرسش این است که چرا اینگونه شده، می شود و قطعاً هنوز خواهد شد، نکند این هم به فضای مجازی مربوط است؛ شاید. حالا برگردم به همان ماجرای اولی ومترو و در مورد آن دختر جوان اسیر احساسات که با دیگر مثالها فرق دارد صحبت کنم باید پرسید تا چه اندازه خانمی که هنوز ازدواج نکرده اجازه دارد کسی را عاشقانه دوست بدارد که قلبش حریم مهر دیگری است؟ طبعاً هر یک از این دو برای عملکرد خود توجیهاتی دارند، مرد متأهل ممکن است به هر دلیلی برای خود، داشتن همراه وهمسر دیگری را مجاز میداند و دلایل متعددی برای این کار خود دارد، او تجربهاش از زندگی اولی وفعلی را نیز به مسلخ عشق جدیدش میآورد.
انگیزه میتواند، هوس، عشق مجازی، رفع نیاز عاطفی، و.... باشد ودر این مقال من در مورد او داوری نمیکنم چون حرفهای او را کامل نشنیدم، او را ندیدهام، ولی شما که از صحبتهایتان معلوم بود که بار اولتان است و میخواهید برای آینده و خوشبختی خود نقشه راه داشته باشید و وارد این عرصه شوید آیا مسئولیت رفع مشکلات مردانی که کوتاهیهای عاطفی همسرانشان یا هر انگیزه موجه و ناموجه دیگری آنان را به سوی خانه مهر یا رفع نیاز دیگر میکشاند با شماست؟ قطعاً خیر، شما مسئول نیستید، شما دختری هستید که باید با تدبیر شریک زندگی خود را انتخاب کنید، به مردی که با داشتن همسر به خود اجازه میدهد وارد زندگی دختری جوان که دهها آرزو دارد بشود چگونه اعتماد میکنید؟ دقت کنید من در مورد آن آقا قضاوت نمیکنم بلکه میخواهم با شیوههای اعتماد شما آشنا شوم، و پرسش مهم اینکه شما چگونه این فرد را بهعنوان شریک زندگیتان انتخاب میکنید در حالی که از او قول میگیرید کانون قبلیاش را متلاشی کند؟ فکر نمیکنید در گذر زندگی آتی خود نیز روزی قربانی این انتخابتان شوید؟ پس اجازه دهید نخستین انتخاب، آخرین نباشد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر