فیلم/ ویژه روز بزرگداشت شمس تبریزی:خطاب شمس تبریزی به تلاطم‌های درونی مولانا/ هیچ راهی نیست جز تاریکی اما...
تبلیغات

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، معروف به مولوی یا رومی، یکی از برجسته‌ترین شاعران و عارفان تاریخ ادبیات ایران و جهان اسلام است. زندگی مولانا سرشار از عرفان و عشق است. او در قرن هفتم هجری زندگی می‌کرد و آثارش همچنان پس از قرن‌ها، مورد توجه و تحسین مردم سراسر جهان است. مولانا نه تنها یک شاعر بزرگ بود، بلکه با آثار عمیق عرفانی و فلسفی خود تأثیر زیادی بر عرفان اسلامی و ادبیات فارسی گذاشت.

مطالعه آثار و زندگی مولانا، به‌ویژه مثنوی معنوی بسیار توصیه شده است؛ چرا که مفاهیم عمیق انسانی و اخلاقی در قالب داستان‌هایی منظوم (شعر) بیان شده است. مثنوی از مشهورترین آثار ادبیات فارسی در جهان است. در این مقاله، به زندگی مولانا و معرفی آثار برجسته این عارف و شاعر بزرگ می‌پردازیم.

زندگی مولانا جلال‌الدین بلخی

مولانا جلال الدین بلخی در 6 ربیع‌الاول سال 604 هجری قمری در شهر بلخ (واقع در افغانستان امروزی) به دنیا آمد. پدر او، بهاءالدین ولد، یکی از دانشمندان و عرفای مشهور آن زمان بود که به «سلطان العلما» شهرت داشت. خانواده مولانا به دلیل فشارهای ناشی از حمله مغولان در آن دوران، مجبور به ترک بلخ شدند و به سوی غرب سفر کردند. پس از گذر از نیشابور، بغداد، مکه، و مدینه، سرانجام به قونیه (واقع در ترکیه امروزی) رسیدند و در آنجا ساکن شدند. مولانا بیشتر زندگی خود را در قونیه گذراند و همان‌جا بود که به شخصیت برجسته‌ای در عرفان اسلامی تبدیل شد.

مولانا از همان کودکی تحت تأثیر پدرش بهاءالدین ولد قرار گرفت و با مفاهیم عرفانی آشنا شد. پس از وفات پدرش در سال 628 هجری قمری، مولانا به جای او به تدریس علوم دینی و عرفانی پرداخت و به زودی به عنوان یکی از اساتید برجسته قونیه شناخته شد.

شمس تبریزی (Shams Tabrizi) به سال 582 هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود. شمس‌الدین تبریزی، خورشید ایمان از تبریز است. شمس در زبان عربی یعنی خورشید؛ لقبی لایق برای محمدبن علی‌بن ملک‌داد تبریزی، همان درویشی که زندگی و افکار مولانا را متحول کرد. مولانا اما شمس را با نام‌ها و القاب دیگر هم می‌خواند: بحر رحمت، خورشید لطف، پادشاه مقتدر، شاهِ شاهان روح و نور ناب و...

داستان زندگی شمس تبریزی چندان برای ما روشن نیست؛ چرا که او اغلب روزهای زندگی خود را در سفر گذرانده است. شمس را متولد تبریز می‌دانند. تبریز سال‌ها مهد صوفیان و متفکران بزرگی مانند احمد غزالی، نجم‌الدین کبری و ابونجیب سهروردی بود. از همین رو بود که شمس از کودکی با آثار و آراء این بزرگان آشنا شد و در برخی از مسائل از سهروردی پیروی کرد. اسناد و اطلاعات اندکی درباره‌ی شمس تبریزی وجود دارد؛ یکی از آن‌ها «ابتدانامه»، نوشته‌ی سلطان‌ولد است و دیگری، کتاب «مقالات شمس» که به خودِ شمس نسبت داده می‌شود. بااین‌حال حتی کتاب مقالات - که از متون کهن ادبیات فارسی‌ست - نیز در شناخت شمس تبریزی چندان کمکی به ما نمی‌کند.

شمس دوران کودکی خود را در تبریز گذراند. پدرش با آنکه صفات نیک فراوانی داشت، اما در درک نشانه‌های بزرگی روح فرزند خود، ناتوان بود. همین شد که شمس از خانواده فاصله گرفت و عزم سفر کرد. او علاقه‌ی بسیاری به سفر داشت و شاید لقب پرنده از همین علاقه‌ی وی برگرفته شده باشد. شمس در ابتدا شاگرد ابوبکر زنبیل‌باف بود. سپس از محضر استادانی مانند شمس خونجی، شیخ رکن‌الدین محمد سجاسی و... بهره برد. در دمشق نیز با شیخ محی‌الدین ابن عربی دیدار کرد، اما آنچه را می‌کاوید، در وی نیافت. در مقالات چنین آمده است: «کسی را می‌خواستم از جنس خودم که او را قبله سازم و روی بدو آرم که از خود ملول شده بودم. تا تو چه فهم کنی از این سخن که می‌گویم که: از خود ملول شده بودم. اکنون چون قبله ساختم، آن چه من می‌گویم فهم کند، دریابد.»

ملاقات مولانا با شمس تبریزی

یکی از مهم‌ترین وقایع زندگی مولانا، ملاقات او با شمس‌الدین محمد تبریزی، عارف و مردی الهی بود. این دیدار که در سال 642 هجری قمری در قونیه اتفاق افتاد، نقطه عطفی در زندگی مولانا به شمار می‌رود. شمس تبریزی با شخصیت پرشور و عرفان عمیق خود تأثیر بسیاری بر مولانا گذاشت و زندگی او را دگرگون کرد.

مولانا که پیش از آن به عنوان یک عالم دینی شناخته می‌شد، پس از ملاقات با شمس به یک عارف و شاعر تبدیل شد که عشق و معرفت الهی را محور اصلی زندگی و آثار خود قرار داد.

ملاقات با شمس، مولانا را به عمق دیگری از عرفان و معنویت رساند. او که پیش از این به تعلیمات کتابی و علمی مشغول بود، اکنون در جستجوی حقیقت و عشق الهی به شیوه‌ای کاملاً متفاوت برآمد. اشعار مولانا پس از این ملاقات پر از شور و احساسات عمیق عرفانی شد. همان‌طور که مولانا در یکی از غزلیات خود، این تغییرات را این‌گونه توصیف می‌کند:

«گفت که شیخی و سَری پیش‌رو و راهبری

شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم»

شمس تبریزی پس از مدتی ناپدید شد و این غیبت، مولانا را در غمی بزرگ فرو برد. این غم و فقدان، مولانا را به سرودن اشعار پرشور و عمیق سوق داد که بخشی از دیوان شمس را تشکیل می‌دهند. مولانا در مورد شایعاتی که خبر از مرگ شمس می‌داد، شعر زیر را سرود:

«کی گفت که آن زنده جاوید بمرد؟
کی گفت که آفتاب امیّد بمرد؟

آن دشمن خورشید برآمد بر بام
دو دیده ببست و گفت خورشید بمرد»

اگر شعری زیبا از مولانا و شمس تبریزی از بر دارید خوشحال می‌شویم در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

منبع:ساعدنیوز

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی