همسر ناصر حجازی: من قبل ازدواج 3 برادر مجرد در خانه داشتم که مثل الان بی بخار نبودند/ یکبار رفتم کافه نادری بستنی خوردم قیامتی به پا شد و...
تبلیغات

روایتی جذاب از آغاز زندگی مشترک

قصه‌ها همیشه جذاب بوده‌اند و این بار هم داستانی شنیدنی مطرح می‌شود: «از سال 48 با یکدیگر در دانشگاه همکلاس بودیم، مترجمی زبان انگلیسی می‌خواندیم، اما ارتباط خاصی برقرار نشد. آشنا شدیم و پس از مدتی...»

دانشکده عالی ترجمه؛ مکانی برای آشنایی

خانم شفیعی با جزئیات و دقت صحبت‌هایش را بیان می‌کند: «ما در دانشکده عالی ترجمه، در جمع‌های دانشجویی و قرارهای دوستانه، یکدیگر را می‌دیدیم. مکان همیشگی دیدارهایمان کافه دانشگاه بود و هیچگاه تنهایی ملاقات نمی‌کردیم.»

خانواده‌ای پر جنب‌وجوش در آن دوران

او در خاطراتش ادامه می‌دهد: «در آن زمان در خانه‌مان سه برادر مجرد داشتم که روحیه و رفتارشان کاملاً متفاوت از این روزها بود، یعنی پرانرژی بودند و هیچ بویی از بی‌حالی در رفتارشان دیده نمی‌شد.»

ماجرای کافه نادری و بستنی ماندگار

خانم شفیعی با لبخندی به یاد گذشته می‌گوید: «یادم هست یک بار همراه دوستم به کافه نادری رفتم و بستنی خوردم. اتفاق بزرگی رخ داد و قیامتی به پا شد! پس از آن، ماجراهای دانشگاهی‌مان ادامه داشت و مدت 6 ماه از دور همدیگر را نظاره می‌کردیم. نهایتاً ناصر پس از این مدت به خواستگاری آمد و ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.»

منبع:ساعدنیوز

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی