این زن هفت مرد را به ق/تل رساند! / راز تاریک خیابان ها چه بود؟
رکنا حوادث: زندگی آیلین وورنوس مرز میان ترحم و نفرت را در هم شکست. کودکی پر از سوءاستفاده و بیپناهی، او را به دنیای خشونت و قتل کشاند؛ هفت مرد کشته شدند و او مدعی دفاع از خود بود. پرونده وورنوس نه فقط داستان یک قاتل، بلکه هشداری روانشناختی و اجتماعی درباره تاثیر فقر، تجاوز و نادیده گرفته شدن قربانیان است؛ داستانی که جامعه دیر یا زود با تبعاتش روبهرو میشود.
به گزارش رکنا، آیلین کارول وورنوس (Aileen Carol Wuornos) در ۲۹ فوریه ۱۹۵۶ در روچستر، ایالت میشیگان متولد شد. دوران کودکی او چیزی جز زخم و تاریکی نبود. پدرش «لیو وورنوس» پیش از تولدش به جرم کودک آزاری و تجاوز به پسران خردسال زندانی شد و در زندان خودکشی کرد. مادرش نیز در چهار سالگی او را رها کرد و آیلین و برادرش به سرپرستی پدربزرگ و مادربزرگ سپرده شدند.
اما خانهٔ پدربزرگ هم پناهگاه نشد؛ روایتها حاکی از خشونت، تحقیر و آزار جسمی است. او در نوجوانی توسط یکی از آشنایان خانواده مورد تجاوز قرار گرفت و در سن ۱۴ سالگی باردار شد. فرزندش بلافاصله پس از تولد به فرزند خواندگی سپرده شد و خود آیلین از خانه بیرون رانده شد. از همان زمان، زندگی در خیابان و تن فروشی را آغاز کرد تا زنده بماند.
مسیر سقوط
در دهه ۱۹۸۰، آیلین به فلوریدا رفت. او در جاده ها و پمپ بنزین ها زندگی میکرد و با رانندگان کامیون و مسافران سر و کار داشت. در این سال ها، رابطه ای عاشقانه با زنی به نام «تایریا مور» برقرار کرد؛ رابطه ای که در سرنوشتش نقشی تعیین کننده داشت. برای تأمین مخارج زندگی مشترک، تن فروشی میکرد، اما زندگی آن دو با خشونت و فقر عجین بود.
بین سال های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰، هفت مرد در جاده های مرکزی فلوریدا پیدا شدند؛ همگی با شلیک گلوله کشته شده بودند. پلیس ابتدا تصور میکرد قاتل مردی است، اما بررسی ردپاها و وسایل قربانیان سرانجام به زنی به نام آیلین وورنوس رسید.
اعتراف و دفاع
در ژانویه ۱۹۹۱، آیلین در یک بار محلی دستگیر شد. پلیس با ضبط تماس های تلفنی میان او و تایریا مور، توانست از زبان خودش اعتراف بگیرد.
او مدعی شد تمام قتل ها در دفاع از خود بوده اند و قربانیانش قصد تجاوز داشتهاند. با این حال، شواهد فیزیکی، سرقت اموال مقتولان و نحوه قتل ها این ادعا را زیر سؤال برد.
دادگاه در سال ۱۹۹۲ او را به شش فقره قتل عمد محکوم کرد. وورنوس در جلسات دادگاه بارها از عدالت و خدا سخن گفت و حتی فریاد زد: «بله، مردم را کشتم! اگر باز هم برگردم، همین کار را میکنم!»
اعدام و پایان
پس از ده سال در زندان، حکم اعدام او در ۹ اکتبر ۲۰۰۲ با تزریق مواد سمی اجرا شد. آخرین جملهاش این بود:
«من با کشتی فضایی به نزد عیسی باز میگردم!»
مرگ او پایان یک پرونده جنجالی بود؛ پروندهای که هنوز هم میان منتقدان و روان شناسان محل بحث است.
پرونده آیلین وورنوس تنها داستان یک قاتل نیست؛ بلکه هشدار اجتماعی است درباره قربانیانی که در چرخه فقر، تجاوز و بی پناهی رها میشوند. او محصول جامعه ای بود که از کودکی، حمایتی از او نکرد و در بزرگسالی با چهرهای پر از نفرت بازگشت.
چهره خشمگین او در دادگاه و رفتارهای ناپایدارش بعدها در مطالعات روان پزشکی به عنوان نمونه ای از «اختلال شخصیت مرزی» مورد بررسی قرار گرفت.
فیلم معروف Monster (هیولا) ساخته پتی جنکینز در سال ۲۰۰۳ با بازی درخشان شارلیز ترون، بر اساس زندگی او ساخته شد؛ فیلمی که جایزه اسکار را برای بازیگرش به ارمغان آورد و نام وورنوس را برای همیشه در حافظه سینمای جنایی ثبت کرد.
زندگی آیلین وورنوس در مرز میان ترحم و نفرت قرار دارد. قربانی ای که قاتل شد؛ زنی که میتوانست نجات یابد، اگر جامعه او را زودتر میدید.
ارسال نظر