گزارش رکنا به مناسبت روز موزه و میراث فرهنگی
ایران کشوری با موزههایی بیمأموریت؛ روایت حبس تمدن در مخزنهای خاک گرفته و بی نور
رکنا، در سرزمینی که تمدنش را به رخ دنیا میکشد، موزهها به انبارهای بینفس بدل شدهاند؛ مخازنی با دیوارهای ترکخورده و نورهای کمجان.ایران، با تمام ثروت تمدنیاش، نتوانسته است روایتگر گذشتهاش باشد. نه موزههایش مأموریت دارند، نه مدیرانش انگیزهای برای زنده نگه داشتن این ویترینهای فراموششده. اینجا نه روایت است، نه تجربه، نه حتی شأنِ حفظ؛ تنها چیزی که باقی مانده، اشیایی خاموشاند، پشت ویترینهایی که بیشتر شبیه قبرهای شیشهایاند تا سکوی ارتباط با تاریخ.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در ایران، موزهها دیگر موزه نیستند؛ انبارند. مخازنِ شیک و گاه فاخر، که اموال فرهنگی کشور را در خود قفل کردهاند، بیآنکه چیزی روایت کنند، آموزشی بدهند، یا نقشی ایفا کنند در فرآیند شناخت و ترویج تمدنی که ادعای چندین هزار ساله بودنش، همچنان نقل هر محفل دیپلماتیک و فرهنگی است.
ایران، با وجود آنکه گنجینههای عظیم تاریخی و تمدنی را در دل خود جا داده، هنوز نتوانسته است موزه را از کارکرد یک "انبار محافظتشده" به نهاد "روایتگر"، "پژوهشگر" و "اثرگذار اجتماعی" ارتقا دهد. تنها چند استثنا مانند موزه ملی ایران در ذهن جهانیان به عنوان یک مرجع جدی نقش بستهاند و دیگر موزهها یا حتی در نقشه بینالمللی دیده نمیشوند یا چنان فرسودهاند که گردشگر خارجی از روی تعارف هم از آنها یاد نمیکند.
موزههایی بدون مأموریت؛ از روایت تمدن تا تقلیل به نگهبانی
ساختار مدیریت موزهها در ایران بهگونهای طراحی شده که گویا تنها مأموریت آنها "عدم آسیبدیدگی اشیاء" است. مدیران و کارکنان موزهها، آنقدر درگیر حفظ فیزیکی اشیاء هستند که دیگر انرژیای برای روایتگری یا تولید دانش ندارند. در بسیاری از موزهها حتی انگیزهای برای افزایش بازدیدکننده وجود ندارد؛ چرا؟ چون درآمد حاصل از بلیتفروشی مستقیم به خزانه دولت میرود و سهمی به خود موزه نمیرسد.
به بیان سادهتر، چه ده نفر وارد موزه شوند چه ده هزار نفر، تفاوتی در وضعیت موزه ایجاد نمیشود. نه بودجهای افزوده میشود، نه خدمات بهبود مییابد، نه حتی خدمه انگیزهای برای تعامل بیشتر پیدا میکنند. در چنین شرایطی عجیب نیست اگر بشنویم برخی کارکنان موزه ترجیح میدهند بازدیدکنندهای وارد نشود، چون هر بازدیدکنندهای برای آنها فقط زحمت بیشتر است: راهنمایی، پاسخگویی، حفاظت، مراقبت.
اگر موزه، ویترین تمدن است، ما دقیقا چه چیزی را نمایش میدهیم؟ رنگهای پوستهپوسته، نورپردازیهای کمجان، سرمایش و گرمایشی از رده خارج، دوربینهایی که سالهاست از استاندارد جهانی عقباند، و سازههایی که خودشان در فهرست آثار فرسودهاند.
بنایی که خودش موزه شده؛ سازههای حکومتی بهجای معماری موزهای
بخش قابلتوجهی از موزههای ایران نه براساس نیاز و استاندارد موزهداری، بلکه از سر ناچاری شکل گرفتهاند؛ ساختمانهای حکومتی سابق که بعد از انقلاب به موزه تبدیل شدند. موزه سعدآباد، موزه نیاوران، موزه سینما و بسیاری دیگر در واقع ساختمان های حکومتی بودند، نه نهادهای طراحیشده برای روایتگری و حفاظت فرهنگی.
در مقابل، معدود بناهایی که واقعاً برای موزه ساخته شدهاند، مانند موزه فرش و موزه هنرهای معاصر، از کمتوجهی مزمن رنج میبرند. بودجهای برای بهروزرسانی تجهیزات، بازسازی فضا یا حتی تبلیغات برای جذب گردشگر خارجی در کار نیست. در موزه فرش، با تمام تلاشها برای حفظ تجهیزات امنیتی و فناوریهای حفاظتی، همچنان زیرساختها پاسخگوی نیاز روز نیستند.
درآمدی که خرج موزه نمیشود؛ اقتصاد تحقیرشدهی فرهنگی
موزهها در ایران پول بگیر دولتاند؛ نه خودگرداناند و نه از مدلهای درآمدی پایدار بهره میبرند. اگر موزهای صدها هزار بازدید داشته باشد، سودش را دستگاهی دیگر میبرد و بار نگهداری و بهروزرسانی همچنان بر دوش همان موزه میماند.
این در حالی است که در بسیاری از کشورها موزهها با مدلهای متنوع مالی اداره میشوند، خصوصی، نیمهخصوصی، عمومی ولی خودگردان. دولتها موزهها را نهتنها بهعنوان مکان نگهداری آثار، بلکه بهعنوان نهادهای برندساز فرهنگی، دیپلماسی عمومی، و حتی بازوی نرمِ اقتصاد خلاق میشناسند.
امنیت فرهنگی با تجهیزات فرسوده
بخش امنیتی موزهها نیز داستانی دردناک است. بسیاری از آنها هنوز از دوربینهای آنالوگ، سنسورهای کهنه، و سیستمهای ناکارآمد اطفای حریق استفاده میکنند. بهروزرسانیهای جزئی با التماس و پافشاری مدیران محدود انجام میشود، ولی حتی اینها نیز کفاف نمیدهد. در شرایطی که امنیت موزههای جهانی به هوش مصنوعی، تشخیص چهره، کنترل دیجیتال اقلیم، و سیستمهای پیچیده ضدسرقت مجهز شدهاند، موزههای ما هنوز با قفل و کلید و مامور نگهبان سر پا ایستادهاند.
مدیران دنبال افتتاح، نه نگهداری
مدیران فرهنگی ایران ترجیح میدهند موزه جدید بسازند تا موزههای قدیمی را مرمت کنند. چرا؟ چون افتتاح پروژه، اعتبار دارد، خبرسازی دارد، نام میآورد. اما نگهداشت، مرمت، بازسازی؟ فقط دردسر است. اینجاست که ما شاهد موزههایی هستیم با بنایی از دهه ۱۹۷۰، بدون هیچ اورهال اساسی. موزههایی که دیوارشان میریزد ولی کسی حاضر نیست برای بازسازیشان بودجهای اختصاص دهد.
در همین حال، همان نهادهای شهری که وظیفهای برای حفظ میراث ندارند، میلیاردها تومان خرج سازههای نمایشگاهی موقتی میکنند؛ از "بلدیه" گرفته تا "عباسآباد"، از "طهران تا تهران" تا "نمایشگاههای سهماههای که هیچ آوردهی پایدار فرهنگی ندارند."
یک نهاد خسته، بیمخاطب، فرسوده
در نهایت، موزه در ایران دیگر آن نهاد زنده فرهنگی نیست. نه مکان تعامل است، نه پاتوق جوانان، نه مقصد تورهای پژوهشی، نه مرجع علمی. یک سیستم خسته است با مدیرانی فرسوده، تجهیزات فرسوده، معماری فرسوده و فرهنگی که پشت این درهای بسته، آه میکشد.
اگر روز جهانی موزهها فرصتی برای جشن گرفتن میراث فرهنگی است، ما در ایران بیشتر باید برای وضعیت موزههایمان عزاداری کنیم.زیرا ما موزه داریم، ولی "موزهداری" نداریم.
-
فیلم لحظه زورگیری از زن چادری در اسلامشهر / دنده های زن جوان شکست
ارسال نظر