ترس زن مشهدی از مرد آشنا / او پنهانی وارد خانه می شود و دست و پایم را می بندد

زن 28ساله که به قصد طلاق از همسرش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود، در حالی که بیان می کرد کاش به خاطر حرف های دیگران ازدواج نکرده بودم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 27سالم بود که «رحیم» به خواستگاری ام آمد.

خیلی زود درگوشی ها و ایما و اشاره های اطرافیانم آغاز شد. بسیاری از اطرافیانم تصور می کردند خیلی برای ازدواجم دیر شده است و اگر بار رحیم ازدواج نکنم دیگر نباید امیدی به زندگی مشترک با یک پسر جوان داشته باشم. آن ها می گفتند اگر از این فرصت مناسب استفاده نکنی در آینده باید با فردی زندگی مشترکت را آغاز کنی که یا از همسرش جدا شده باشد یا با مردی ازدواج می کنی که همسر دوم او خواهی بود!

به گزارش رکنا، خلاصه در آن شرایط هرکس نسخه ای برایم می پیچید. یکی می گفت بختت را بسته اند و باید پیش رمال بروی تا آن طلسم را بشکند و دیگری می گفت نماز بخوان و دعا کن تا خداوند شوهر خوبی نصیبت کند. بالاخره در میان این اصرارهای خانوادگی تصمیم گیری برایم بسیار سخت شده بود. رحیم مرا در عروسی پسرخاله ام دیده بود و آن شب چون مکانی در خانه عروس برای خواب نداشتند با دو نفر از دوستانش در خانه ما خوابیدند.

همین دیدار موجب شد او چند ماه بعد به خواستگاری ام بیاید اما در این میان پدر رحیم مرا به درون اتاقی کشید و گفت: رحیم مطرب است و در عروسی ها خوانندگی می کند، حالا که عاشق تو شده است با او شرط بگذار که باید دست از خوانندگی درعروسی ها بردارد و به دنبال شغل مناسبی برود. من هم به رحیم گفتم تنها به این شرط با تو ازدواج می کنم که به دنبال مطربی و اعتیاد نروی! او هم قبول کرد و این گونه با برگزاری یک مراسم ساده زندگی مشترک مان را آغاز کردیم.

طلاق راه فرار از خانه رحیم

اما فقط یک هفته بعد از ازدواج بود که فهمیدم رحیم اصلا اهل کار نیست و همه اوقاتش را در خانه سپری می کند. با اصرارها و نصیحت های من یک روز سر کار می رفت و چند روز دستمزدش را خرج می کرد. بدتر این بود که همسرم به خاطر هر موضوع کم اهمیتی قهر می کرد و روزهای زیادی را به منزل نمی آمد. هر بار اعتراض می کردم آن قدر کتکم می زد که نفسم بند می آمد. حتی یک بار دستم را شکست و من برای حفظ زندگی ام به خانواده ام گفتم از روی چهارپایه افتاده ام.

زن مشهدی گرفتار خرافات شد/ او طلاق می خواهد

با آن که هیچ روز خوشی را در این زندگی مشترک ندیده بودم اما باز هم به زندگی با رحیم ادامه می دادم تا این که حدود 20روز قبل مرا به خانه خواهرم برد و در بین راه با این بهانه که به جست و جوی کار می رود مرا در خیابان رها کرد و گفت عصر به دنبالم می آید اما من هرچه با او تماس گرفتم در دسترس نبود. بالاخره شب هنگام گوشی را پاسخ داد و گفت برای یافتن شغل به مرکز شهر آمده ام و تا چند ساعت دیگر باز می گردم. شب به نیمه رسیده بود و نگرانی در وجودم موج می زد. در این هنگام بود که پیامکی برایم ارسال کرد. همسرم در آن پیامک نوشته بود «برای همیشه خداحافظ! پول رهن خانه را برایت گذاشته ام!» با دیدن این پیام سراسیمه به خانه بازگشتم اما اوضاع خانه ام به هم ریخته بود.

رحیم مقداری از لوازم را با خود برده و کلید خانه را نیز به صاحبخانه داده بود. از شدت تعجب هاج و واج مانده بودم و نمی دانستم رحیم چرا این کار را کرده است. اما او دو روز بعد به طور ناگهانی وارد خانه شد و با بستن دست و پاهایم مقدار دیگری از لوازم را با خودش برد. او دوبار دیگر نیز این کار را تکرار کرد تا این که شب گذشته وقتی در منزلم را شکست و قصد داشت مرا کتک بزند بلافاصله با پلیس 110 تماس گرفتم و او پا به فرار گذاشت اما ای کاش به خاطر حرف های مردم ازدواج نمی کردم و ...

وحشت زن جوان مشهدی از شوهرش

شایان ذکر است، پرونده این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و برای انجام مشاوره های تخصصی در اختیار کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

کدخبر: 719575 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟