بازداشت دختر 15 ساله با چند پسر مشهدی در نیمه شب شیطانی

دختر 15 ساله ای که با تلاش نیروهای انتظامی ردیابی و به کلانتری نجفی مشهد هدایت شده بود درباره ماجرای فرار از خانه به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 3 ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند به همین دلیل پدرم هر روز دست من و برادر بزرگ ترم را می گرفت و به کارگاه خیاطی خودش می برد تا در خانه تنها نمانیم آن روزها من چیزی از این شرایط نمی فهمیدم و با برادرم در کارگاه خیاطی پدرم مشغول بازی می شدم.

یک سال از ماجرای طلاق مادرم گذشته بود که پدرم با یک زن جوان دیگر ازدواج کرد.

من هم در دوران کودکی به همسر پدرم علاقه پیدا کردم و او را دوست داشتم .نامادری ام نیز سعی می کرد با من و برادرم به خوبی رفتار کند با وجود این هیچ گاه بوی مادرم را نمی داد و همواره احساس می کردم کمبود عجیبی در زندگی دارم تا این که بالاخره راهی مدرسه شدم.

 این در حالی بود که نامادری ام نیز صاحب یک فرزند پسر شد از آن روز به بعد رفتارهای او به طور کلی تغییر کرد تا جایی که سر ناسازگاری با من و برادرم گذاشت و دیگر رفتار و گفتارش خشونت بار شد و مدام من و برادرم را به بهانه های مختلف کتک می زد و توهین می کرد.

او اجازه نمی داد حتی به پسرش نزدیک شویم و مدعی بود باید نزد مادرمان بازگردیم و با او زندگی کنیم به همین دلیل خیلی ما را تحت فشار می گذاشت.

از سوی دیگر نیز من و برادرم جرئت نداشتیم این مسائل را برای پدرم بازگو کنیم چرا که نامادری ام تهدید می کرد در صورتی که چیزی از کتک کاری و ناسزاهای او را برای پدرم بازگو کنیم روزگارمان را سیاه خواهد کرد.

در این  وضعیت ، ما از ترس سکوت می کردیم تا این که برادرم به خدمت سربازی رفت و من در خانه تنها شدم.

دیگر هیچ کس به من محبت نمی کرد و من تشنه یک لبخند مهرآمیز بودم. خلاصه در همین روزها با دختر همسایه دوست شدم و با او درددل می کردم .

به محض این که نامادری ام از خانه خارج می شد من هم نزد «میترا» می رفتم و با او درد دل می کردم .«میترا» گوشی هوشمند داشت و در فضای مجازی با چند پسر دوست بود مدتی بعد میترا مرا نیز به آن پسرها معرفی کرد و من هم که شیفته جملات محبت آمیز و عاشقانه آن پسرها شده بودم با آن ها ارتباط تلفنی برقرار کردم و در جست وجوی محبت های دروغین خیابانی بیشتر اوقاتم را با گفت وگو با آن ها می گذراندم تا این که یکی از آن ها پیشنهاد داد که از خانه فرار کنم و نزد آن ها بروم .

من هم که از عاقبت فرار از خانه اطلاعی نداشتم و تنها فریب لبخندهای هوس آلود را خورده بودم در یک فرصت مناسب از خانه فرار کردم و نزد آن ها رفتم و تا شب در پارک ها و خیابان ها به گشت و گذار پرداختیم .

از سوی دیگر پدرم که متوجه فرار من شده بود ماجرا را به پلیس اطلاع داد و آن ها مرا در حالی دستگیر کردند که نیمه شب قصد رفتن به خانه مجردی آن پسرها را داشتم و ...

حالا که به کلانتری هدایت شدم تازه فهمیدم که اگر پلیس کمی دیرتر مرا ردیابی کرده بود معلوم نبود چه بلای وحشتناکی بر سرم می آمد و ...

شایان ذکر است با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) این دختر نوجوان پس از انجام اقدامات مشاوره ای و آسیب شناسی اجتماعی در حالی به آغوش خانواده اش بازگشت که تلاش نیروهای تجسس کلانتری برای شناسایی شیاطین فضای مجازی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری  خراسان رضوی

کدخبر: 715818 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟