این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد
ستاره سادات قطبی : 6 سال از پسرم دور بودم / فاصله سنی کم خانم مجری با پسرش ! + عکس
ستاره سادات قطبی داستانی غم انگیز درباره جدایی از پسر بزرگش منتشر کرده ست.
ستاره سادات قطبی بازیگر و مجری مشهور ایرانی است. این بازیگر یک ازدواج ناموفق داشته که تجربیات تلخش را در فضای مجازی به اشتراک می گذارد. این بازیگر برای بار دوم با شهرام شکیبا ازدواج کرده است. جدیدترین پست ستاره سادات قطبی درباره از دست دادن حضانت پسرش رامشاهده می کنید.
جون نداشتم بایستم،خودموانداختم روصندلی،شونه هام افتاد،نمیتونستم تکیه بدم،گوشه ی چادرم از لابه لای انگشتم ول شدوچادرم وارفت روی شونه هام!زل زدم به موزاییک کف اتاق دادگاه.
یادبچگی هاش افتادم ،بازیگوشی هاش،،همبازیش بودم،مهدکودک میبردمش،براش ادامس خرسی و بستنی عروسکی میخریدم و باهم میخندیدیم،حتی باخودم میبردمش کلاس بدمینتون و بهش یه توپ میدادم گوشه ی زمین بازی کنه،میبردمش سلمونی،باهم توحیاط ،باغچه رو آب میدادیم و خسته و کوفته دوتایی کنارهممیخوابیدیم..
همه ی اینا دونه به دونه توذهنم مرور شد،
باصدای مهری که روی برگه ی طلاق زده شد به خودم اومدم،قاضی برگه روگرفت سمت من،چشمم به برگه و دست قاضی خشک شد
وقتی گفتن امیرعلی نمیتونه باتوزندگی کنه،آسمون روسرم خراب شد.تنها دارو ندارم،تنها امیدم تو دنیا پسرم بود،گفتم آقای قاضی ماحرف زدیم،گفت جایی ثبت کردید؟گفتم باخودش حرف زدم،خودش گفت خونه رو بزن به نامم ،کل مهریه ات رو ببخش،بچه ات رو بردارو برو
من بچه ی تورو بزرگ نمیکنم،
قاضی گفت خانم باید جایی ثبت کرده باشید که دراِزایِ بخشیدن مهریه حضانت پسر هفت ساله به اسم امیرعلی بامادر است،گفتم آقای قاضی ماااااحرف زدیم،قرارمون همین بود.
بغضموقورت دادم ،باباش گفت حرف باد هواست،میخوای تا فردا صبح برات حرف بزنم!
پوزخند زد،خوشحال بود،چشماش برق میزد،تکیه داد به صندلی،دستاشو جمع کرد توبغلش و سرش رو برد بالا.
امیرعلی رو بُرد!
شش سال ازم دور بود،
حسرت جشن شکوفه های کلاس اولش به دلم موند.
حسرت دیکته گفتن به دلم موند.
حسرت اولین باری که تونست بنویسه مامان ومن ذوق کنم به دلم موند
حسرت مدرسه بردنش به دلمموند
حسرت درست کردن غذای مورد علاقه اش به دلم موند.
شش سااااال پرپر میزدم برای یکساعت بیشتر دیدنش
برای ده دقیقه بیشتر بغل کردنش.
وبعد ازشش سال دوری ،امیرعلیه کوچولوی لاغر اندام و سبزه رو،اونپسر بچه ی آروم و احساساتی، ،قد بلندتراز قبل،فهمیده تر از گذشته ،با کلی علامت سوال توسرش و کمی ترس از آینده برای همیشه اومد پیش من!.
اینکه خودشو شبیه ماکنه سخت بود براش،وسخت تر تلاش من برای پاک کردن که هرگز!
برای کمرنگ کردن اون شش سالی که من پیشش نبودم و حسرتی که به دلمون موند!!
هرچی بود گذشت !
وحالا پنج ساله که جگر گوشه ام کنارمه
پنج ساله که هرروزمیبینمش،هرروز بومیکشمش،هر روز قربون قدو بالاش میرم .
پسرم قد کشیده،بزرگ شده ،داره واسه خودش مردی میشه
ارسال نظر