قدرت‌الله ایزدی: سروش صحت میگفت رشید نشو! برای آن که نقش عموجلال را فراموش نکنم با بقیه هم اصفهانی حرف می‌زدم
تبلیغات

افرادی که از دهه ۷۰ برنامه‌های تئاتر «در صحنه» را دنبال می‌کردند، بدون شک با قدرت‌الله ایزدی یا همان آقا رشید آشنایی دارند. این هنرمند خوش‌ذوق و خنده‌آور از اصفهان، توانسته با هنر خود بسیاری از مردم ایران را بخنداند. حالا او در تازه‌ترین تجربه کاری خود، در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره » حضور دارد.

 

تصویر

ایرنا به مناسبت ورود قدرت‌الله ایزدی به این سریال گفت‌وگویی ویژه با او انجام داده که در ادامه می‌خوانید.

تجربه همکاری با سروش صحت چگونه بود؟

کار با سروش صحت بسیار راحت و دلچسب بود. او کارگردانی توانمند است که هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد بازیگر تحت استرس قرار بگیرد. هر زمان که احساس خستگی داشتیم، سریع دستور توقف می‌داد تا استراحت کنیم و حتی چایی بنوشیم.

اگر گاهی دیالوگی را فراموش می‌کردم، سروش صحت خیلی آرامش‌بخش می‌گفت ایرادی ندارد حتی اگر ۲۰ بار هم تکرار شود، اهمیتی ندارد، ما اینجا هستیم تا کار را درست انجام دهیم. این رفتار او نه‌تنها استرس تیم را کاهش می‌داد بلکه اعتماد به نفس ما را هم بالا می‌برد. من شخصاً چیزهای زیادی از او یاد گرفتم و فرصت پیدا کردم با دیگر اعضای گروه دوست بشوم. این سریال که بیش از یک سال و ۴ ماه طول کشید ما را مثل یک خانواده متحد کرد. وقتی سریال تمام شد، همه ناراحت بودند و آرزو می‌کردند تا ادامه پیدا کند.

تلاش برای حفظ نقش عموجلال با لهجه اصفهانی

بله، سر صحنه با آقای صحت و دیگر همکاران با لهجه اصفهانی صحبت می‌کردم، چون از همشهریان بودیم و همچنین برای اینکه نقش عموجلال را به خوبی حفظ کنم حتی با دیگر بازیگران نیز به همین لهجه حرف می‌زدم.

رعایت خاص در اجرای نقش عموجلال

در این سریال، شخصیت عموجلال را بازی می‌کردم. اما در یکی از سکانس‌ها کمی از این نقش دور شده و نزدیک به شخصیت رشید شدم. همان موقع آقای صحت سریع جلسۀ کار را متوقف کرد و به من یادآوری کرد که اینجا نقش عموجلال است، نه رشید. او تاکید می‌کرد که عموجلال با رشید فرق دارد؛ شخصیتی که عاشق موسیقی و خانواده‌اش بوده و سختی‌های زیادی کشیده تا به اینجا برسد.

خلاصه اگر هر جا از قالب نقش اصلی بیرون آمده و به شخصیت رشید نزدیک می‌شدم، او به شوخی می‌گفت: «رشید نشو!» من برای توانایی کارگردانی سروش صحت احترام زیادی قائلم و واقعاً باید از صمیم قلب از او سپاسگزار بود.

تجربه‌ سمساری و مواجهه با چالش‌ها

در دوران تحصیلم، روزها کار می‌کردم و شب‌ها درس می‌خواندم. بعضی اوقات به پدرم در مغازه سوپرمارکت کوچک‌اش کمک می‌کردم. بعدها با شغل سمساری نیز آشنا شدم چراکه مادر همسرم قبلاً مغازۀ سمساری داشت و مدتی هم به عنوان کمک‌کننده برای ایشان کار کردم.

یکی از سکانس‌های جذاب سریال برای من به همین موضوع مرتبط بود که در آن، وسیله‌ای صنایع دستی در دست داشتم و دنبال جای مناسب برای گذاشتن آن می‌گشتم. این صحنه با بیانی طنز، پیام مهمی در مورد اهمیت صنایع دستی در دنیای امروز داشت و شخصاً این سکانس را دوست داشتم.

تعداد لوکیشن‌ها و بهترین خاطره از آنها

حدود ۷۵ لوکیشن در طول فیلمبرداری سریال داشتیم. بهترین آنها به نظر من لوکیشن‌های اصفهان بودند. البته زیبایی‌های این شهر، چه از نظر فرهنگ و تمدن و چه به خاطر مردمان خوبش، برای من همیشه خاص بوده است. البته لوکیشن‌های تهران، قشم و شمال هم تجربه‌های جذابی بودند و برای فیلمبرداری آن‌ها زحمات زیادی کشیده شد. تیم بازیگری خستگی را احساس نمی‌کرد زیرا آقای صحت با روش کار عالی خود نیروهای تیم را همیشه پرانرژی نگه می‌داشت.

سکانس به یادماندنی عاشقانه

یکی از سکانس‌های به‌یاد‌ماندنی سریال، بخشی از زندگی عموجلال در دوران جوانی بود. داستان عاشقانه او با دختری به نام مونا، زمانی که در اصفهان خاطرات کودکی‌اش را زنده می‌کرد، به تصویر کشیده شد. این سکانس‌ها یکی از بهترین بخش‌هایی است که به یادم مانده و فکر می‌کنم برای بینندگان نیز با احساسات زیادی همراه بود.

خاطره‌ای خنده‌دار از پشت صحنه سریال

یکی از سکانس‌هایی که بسیار جالب و خنده‌دار بود، صحنه‌ای از غم مربوط به تصادف و مرگ برادرم بود. در بخشی از این سکانس به نیما می‌گفتم: «قدری بوی داداشی من رو می‌دی! بذار بوت کنم!» سپس او را بو می‌کردم. این سکانس به دلیل خنده‌های بازیگران و حتی عوامل، حدود ۲۵ بار فیلم‌برداری شد.

سروش صحت که سعی داشت جلوی خنده‌ها را بگیرد، خودش نتوانست مقاومت کند و بارها خندید! این سکانس پر از لحظات طنز بود اما چیزی که کار را خاص می‌کرد، حضور بازیگران برجسته در مقابل من بود. برای مثال علی مصفا و دیگر هنرمندان عالی در این سریال بسیار حرفه‌ای و تأثیرگذار عمل کردند.

تأثیر نقش‌های جدی در زندگی واقعی

در زندگی واقعی نیز گاهی مجبور به جدی بودن بودم. زمانی که در مدرسه نقش ناظم را ایفا می‌کردم، باید کاملاً جدی می‌بودم تا نظم محیط را حفظ کنم. اگر جدی نمی‌بودم، دانش‌آموزان از سروکولم بالا می‌رفتند!

نظر شما درباره پیام سریال

و اما پاسخ به پرسش سریال، «مگه تموم عمر چند تا بهاره ?» واقعاً جواب محکمی برای این پرسش وجود ندارد. شاید هیچ‌کسی نداند، شاید فردا در این دنیا نباشیم. اما شک ندارم که سروش می‌داند چراکه خود او نویسنده این اثر بوده است!

پیام پایانی قدرت‌الله ایزدی برای مخاطبان

من عمیقاً از مردم و مخاطبان سریال قدردانی می‌کنم و امیدوارم از تماشای آن لذت ببرند. همان‌طور که سریال جلو می‌رود، داستان جذاب‌تر می‌شود. از کل تیم سازنده، از خدمات و پذیرایی گرفته تا کارگردانی، همه زحمات زیادی کشیدند. همچنین از مردم هم درخواست دارم نظرات و انتقاداتشان را با من در میان بگذارند تا بتوانم کارهای آینده را بهتر انجام دهم.

من معتقدم یک دوست واقعی کسی است که به شما بگوید کارتان در کجا خوب و کجا نیاز به اصلاح دارد.

در پایان می‌گویم، بله ما گاهی شوخ‌طبع هستیم و گاهی جدی، اما هر زمانی، بستگی به موقعیت دارد!

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی