در جستوجوی صدا و معنا؛
روحم ابری و افق سرخ و درختان صرعی / لیک آن دور یکی پیر در افسانه و سحر + گفتوگو با صیاد محمدی درباره موسیقی، عرفان و خلاقیت
*صیاد محمدی،* آهنگساز و نوازنده تنبور، متولد ۱۳۶۷ کرمانشاه و دارنده دکترای داروسازی از دانشگاه علوم پزشکی تهران، در گفتوگویی درباره تازهترین اثر خود با عنوان *«عبور واژهها و شطح یک عشق»* توضیح میدهد که این مجموعه صرفاً شنیدنی نیست، بلکه تجربهای دیدنی و زیستنی است. او از جایگاه واژه در موسیقی، پیوند شطح و عشق، چالشهای ساختاری در آهنگسازی، انتخاب نوازندگان، بازخورد مخاطبان و نگاه خود به موسیقی بیکلام و تجربی میگوید.

به گزارش رکنا،
*. موسیقی برای شما از کجا آغاز شد؟ اولین مواجههی شخصیتان با صدا چگونه بود؟*
کودکی من در خانواده ای گذشت که دو برادر بزرگ تر از خودم تنبور می نواختند با ساز سفارشی که پدرم در ایام طفولیتِ برادر بزرگ تر، از استاد اسدالله گهواره گرفته بود و کوچک تر از ابعاد استاندارد بود. من سال ها به صورت خودآموز و بدون آموزش مستقیم با این ساز تمرین می کردم و اوقاتی که دیگران حضور نداشتند سعی می کردم دیده ها و شنیده هایم را اجرا کنم. بعدتر با برادرم امید که در علاقمندی من به موسیقی و ادبیات نقش بسیار زیادی داشت روی آوردیم به جمع آوری کلکسیون از کاست ها و آلبوم های موسیقی و ایجاد یک کتابخانه مشترک که تجربه بسیار لذت بخشی بود.
*آیا از ابتدا به سمت مفاهیم فلسفی و عرفانی در موسیقی متمایل بودید؟*
سال ها پس از آسمانی شدن پدرم، از مجموعه شخصی شان که دست نخورده باقی مانده بود چند کاست، دفاتر دست نویس شعر و چند عنوان کتاب، بیشتر نظرم را به خود جلب کرد، مخصوصا کتاب "دو رساله عرفانی در عشق" تصنیف احمد غزالی و سیف الدین باخرزی به کوشش ایرج افشار، انتشارات منوچهری، چاپ سال ۱۳۵۹. و چون بودن با پدر فراتر از دوران کودکی برایم میسر نشد و هیچ گاه فرصت صحبت از مسائل جدی دست نداد، در جست و جوی جهان فکری پدرم همین آثار و نشانه ها مرا به سمت ادبیات کلاسیک و عرفان سرشارش ترغیب کرد.
*چگونه واژهها در ذهن شما به صدا تبدیل میشوند؟*
برای من ادبیات، چه نظم و چه نثر، تصویر سازی می کند، مثل رایحه ی خوش یک عطر که آدم را به ناکجا می برد، یا گذشته ها را به آنی پیش چشم می آورد. من بیشترین تصویر را از شعر می گیرم. مثلا این بخش از شعر "در جست و جوی نشابور" از استاد "محمدرضا شفیعی کدکنی" را مجسم کنید:
روحم ابری و افق سرخ و درختان صرعی
لیک آن دور یکی پیر در افسانه و سحر
زاستین کرده برون طرفه، یکی طنبوری
می زند راه حزینی، همه، در مویه چنانک
هفت دریای جهان با همه طوفان هایش
می زند غوطه در آن کاسه طنبور هنوز.
تصویری می سازد که می توان آن لحظه را هزاران بار زندگی کرد. از طرف دیگر در شعر "خوشا پرنده" باز هم از استاد شفیعی کدکنی آمده که:
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.
گذر به سوی تو کردن ز کوچه کلمات
به راستی که چه صعب است و مایه آفات.
...
ز کوچه کلمات،
عبور گاری اندیشه است و سدّ طریق
تصادفات صداها و جیغ و جارِ حروف
چراغِ قرمزِ دستور و راهبندِ حریق.
تمامِ عمر اگر بکوشم شتابان، من.
نمی رسم به تو هرگز از این خیابان، من.
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.
با این که "در آغاز کلمه" بود اما به قول شمس تبریز:
عرصه ی سخن بس تنگ است. عرصه ی معنی فراخ است. از سخن، پیش تر آ. تا فراخی بینی و، عرصه بینی.
به همین خاطر کم کم، واژه ها عبور کردند و تنها صدا باقی ماند.
*در مسیر هنریتان بیشتر مخاطبمحور بودهاید یا خودمرکز و دروننگر؟*
یک اثر هنری بدون مخاطب در خلا قرار می گیرد و بود و نبود آن بی معنی می شود. پس وجود مخاطب و واکنشی که نسبت به یک اثر هنری دارد نشان دهنده میزان موفقیت و تاثیرگذاری اثر هنری است. البته این به این معنی نیست که هنرمند برای خوشایند مخاطب از خودش فاصله گرفته و به تکرار علاقمندی مخاطب روی بیاورد که منجر به تقلید می شود. آفرینش زمانی ارزشمند است که هنرمند بدون هر گونه خود سانسوری، چیزی را که در وجودش شکل گرفته ارائه دهد و طیف مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند. نظر من این است که هنرمند آن طور که فکر می کند باید اثر خود را ارائه دهد، نه آن گونه که بقیه دوست دارند فکر کند.
*نقش رنج یا تجربههای عاطفی در خلق آثار شما چقدر پررنگ است؟*
هر اثری که خلق می شود منعکس کننده تجربیات، احساسات، درک و دریافت هنرمند از جهانی است که در آن زندگی می کند و پاسخی است به دغدغه های فکری که ذهنش را درگیر کرده است. همه این موارد به نوعی ریشه در "من"ِ هنرمند دارد. هر چه شناخت هنرمند نسبت به جهان و هستی گسترده تر باشد و معرفت بیشتری کسب کند منِ او از مسائل جزئی و شخصی و محدود به سمت مسائل انسانی تر و والاتر گرایش پیدا می کند و دید وسیع تری پیدا می کند.
آثار سعدی، حافظ، مولانا، عطار و بسیار بزرگان دیگر بعد از قرن ها همچنان تازگی دارد و به دوره خاصی محدود نشده است، این ناشی از منِ بزرگ و متعالی آن هاست. این بزرگ ترین درسی است که می توان از زندگی و آثار این مشاهیر گرفت.
*از نظر شما موسیقی باید بازتابدهندهی جهان بیرون باشد یا دگرگونکنندهی آن؟*
انسان در تعامل با هستی قرار دارد. پدیده های مختلف جهان پیرامونی بر هنرمند اثر می گذارند و در اثری که می آفریند منعکس می شوند. از طرف دیگر موسیقی نفوذ و تاثیر گسترده ای دارد و هنرمند به همان اندازه که تأثیر می پذیرد می تواند با آثاری که تولید می کند بر جهان بیرون از خود اثر بگذارد.
این بخش از باور اگزیستانسیالیست ها که انسان است که به زندگی خود معنا می دهد بسیار ارزشمند است. به نظرم اگر هنرمند جایگاه خود را در نظام هستی فهمیده باشد، هدفش مشخص باشد، به شناخت گسترده ای دست پیدا کرده باشد و در یک کلام منِ خود را تعالی بخشیده باشد این قابلیت را دارد که دگرگون کننده جهان بیرون از خودش باشد. هنرمند به نوعی می تواند درک و دریافت و تجربیاتش را به شعور اجتماعی تبدیل کند.
*رابطهی واژه و صدا را در این اثر چگونه تعریف کردید؟*
از اعجاز موسیقی و ادبیات این است که می توانند به موازات جهانی که در آن زندگی می کنیم، جهان های دیگری خلق کنند. و با آن ها می توان جهان های بسیاری را زندگی کرد. در زمان و مکان سفر کرد تا هر آن ناکجایی که تخیل فتح کرده است.
و من کلمات و سطرهای دیگر آفریدم/ تا در این جهان تنگ/ دلتنگی های خود را بیان کنم/ و چنین شد/ و من دیدم هر چه ساخته ام/ مثل سایه پروانه ای/ بر زخم پیچ دست هایم خوابش برده.
این شعر از رضا چایچی است. برای من هم همین طور است. من جهان دلخواهم را به زبان موسیقی و از جنس صدا و نوا ساخته ام.
*چرا از تصویر قالی ایرانی در طراحی جلد استفاده شد؟*
طرح جلد عکسی است از قالی دست بافته مادرم که نیم قرن از آفرینش آن می گذرد و همواره برایم عزیز و خیال انگیز بوده است. تابلویی از نقوش متنوع و رنگ های زنده که هارمونی دلپذیری دارد و علاوه بر زیبایی های بصری، سرشار از حس اصالت، سنت و هویت نیز هست و با موسیقی تنبور تناسب و همگونی زیادی دارد. چالش اصلی در نحوه عکاسی از آن بود به گونه ای که تصویر کلیشه ای نباشد. که با عکس خلاقانه ای که همسرم ثبت کرد تصویر دلخواه به دست آمد.
*حضور استاد فخرالدینی و یادداشت ایشان چه تأثیری برایتان داشت؟*
استاد فرهاد فخرالدینی سال هاست که در جایگاهی فراتر از یک استاد و موسیقیدان قرار گرفته است. از اساطیری که بخشی از هویت فرهنگی و هنری معاصر مدیون ایشان است. چندین نسل با آثارشان زندگی کرده اند. اجرای آخرین اثر ایشان (کنسرت قاف، منظومه سیمرغ) در پاییز گذشته را در نظر بگیرید. شور و اشتیاق و تقاضای مردم منجر به تمدید متوالی شب های اجرا شد و بسیاری از شخصیت ها با حضور در این اجراها به دنبال کسب اعتبار و افتخار بودند. دست نوشته استاد برایم بسیار ارزشمند است و مایه مباهات. انگیزه فراوانی به من می دهد و سطح توقعاتم را از خودم برای ساخت و تولید آثاری با کیفیت در آینده بالا برده است.
*
مخاطب ایدهآل این اثر از نظر شما چه کسیست؟*
تنبور فرهنگ موسیقیایی غنی دارد. رپرتواری مشخص در قالب مقام ها و طرزهایی که
ملودی های متنوع در مُدهای متفاوت، فواصل خاص، اوزان و ادوار منحصر به فرد و ریتم های گوناگون از ویژگی های شاخص آن است. موسیقی که ریشه در هزاره ها دارد اما همچنان بکر باقی مانده و افق های کشف نشده بسیار دارد. هدفم رسیدن به بیانی تازه و نو از این موسیقی است که همزمان با حفظ این غنا و اصالت این توانایی را داشته باشد کهی با نسل امروز ارتباط برقرار کند. امیدوارم که مقبول طبع واقع شود.
-
فیلم دیدنی از آبشار واروک
ارسال نظر