به مناسبت 15 آذرماه سالروز فاجعه در مدرسه شین آباد
عکس های جگرسوز 13 سال قبل تاکنون / پوست دختران شینآبادی در مدرسه سوخت و دلشان در دوران داشنجویی در دانشگاه / درمان ما قطع شده است و ...
رکنا: 13 سال پس از روزی که بخاری نفتیِ یک کلاس درس در شینآباد شعلهور شد و زندگی 29 دختر نوجوان را برای همیشه تغییر داد، زخمها هنوز تازهاند؛ درمانها نیمهتمام مانده، وعدهها یکییکی فراموش شده و دخترانی که باید امروز در اوج جوانی به آینده فکر کنند، همچنان در راهروهای بیمارستانها، میان هزینههای سنگین و نگرانی از بیهوشی و جراحی، برای «حقِ درمان» میجنگند.
به گزارش رکنا، 13 سال از فاجعه شینآباد میگذرد؛ حادثهای که در آن بخاری نفتی یک کلاس درس شعلهور شد و 29 دختر نوجوان را در میان آتش و دود گرفتار کرد؛ دو نفر جان باختند و باقی دختران با سوختگیهای عمیق و جراحیهای پیدرپی وارد مرحلهای از زندگی شدند که هنوز پایانش معلوم نیست.
امروز، در حالیکه مسئولان در این سالها بارها وعده درمان، سهمیه تحصیلی، حمایت معیشتی و استخدام دادهاند، دختران شینآبادی از توقف درمان، نبود امکانات، عدم پرداخت هزینهها و رهاشدگی گلایه دارند.
با گذشت 13 سال، برخی از آنها هنوز در صف جراحی میمانند، از ترس بیهوشی تن به عمل نمیدهند، هزینه اقامت برای درمان را خودشان میپردازند و برای یک دستگاه درمانی که به دلیل تحریم وارد نمیشود ماهها معطل میمانند.
این گزارش، بازخوانی سرگذشت و روایت تازه دخترانی است که قربانی کوتاهی سیستم آموزشی شدند و هنوز کسی پاسخ روشنی برای آیندهشان ندارد.
«درمان نتیجه نمیدهد؛ فقط داریم وقت از دست میدهیم»
پدر یکی از دختران می گوید: درمان دخترم مدتها متوقف شده بود. حالا هم که دوباره برای جراحی اقدام کردیم، نتیجهای نداشته. روند درمان لاکپشتی پیش میرود و هیچکس پاسخگو نیست.
دکترها رفتند، بیمارستان دولتی تنها ماند
یکی از دخترانی که سوختگی عمیق را تجربه کرده، با نگرانی از بُرشِ درمان در سالهای اخیر میگوید:همه ما دانشجو هستیم. دکترهایمان بازنشسته شدهاند و رفتهاند بیمارستان خصوصی. دولت هم میگوید هزینه درمان خصوصی را نمیپردازد. نتیجهاش؟ درمان ما متوقف شده.
او از هزینههای سنگین اقامت در تهران میگوید:قبلاً خوابگاه و حمایت بود، حالا همه هزینهها را باید خودمان بدهیم. با این شرایط، هر بار آمدن به تهران خودش یک بحران است.
![]()
جرأت عمل نداریم؛ عوارض بیهوشی برای ما خطرناک است
اسرین از وحشت پنهانی میگوید که همه دختران شینآبادی را درگیر کرده:ما مشکلات قلبی، کلیوی و تنفسی داریم. وقتی هیچکدام از پزشکان قبلی نیستند، چطور میتوانیم به جراحی تن بدهیم؟
هیچکس نمیداند ما با عوارض بیهوشی چه ریسکی داریم.
![]()
دستگاهی که قرار بود پوست ما را درمان کند، با تحریمها پشت در ماند
یکی دیگر از دختران حادثهدیده، از مسیری میگوید که یک سال است پشت چراغ قرمز مانده:برای ادامه درمان گفتند نیاز به دستگاهی داریم که پوست جدید تولید میکند. اما این دستگاه به خاطر تحریمها وارد نمیشود. یک سال است فقط معطل همین دستگاه هستم.
او خشکی مفاصل و محدودیت حرکتی را توصیف میکند؛ دردهایی که با گذشت زمان بدتر شدهاند:گفتند وقتی ۱۸ ساله شدید، ظاهر و دستهایتان را اصلاح میکنیم. حالا میگویند دیگر راهی وجود ندارد.
![]()
نگاهها هنوز میسوزاند؛ انگار ما انسان نیستیم
او یک خاطره دردناک را تعریف میکند؛ خاطرهای که نشان میدهد سوختگی فقط روی پوست نمانده:اولین روزی که به دانشگاه رفتم، یکی از دانشجوها با دیدن صورتم جیغ زد. آن روز برایم باید خاطره خوبی میشد، اما هنوز هم شبیه همان روزهاست؛ بعضیها طوری نگاه میکنند که انگار ما انسان نیستیم.
درخواست دختران شینآبادی از دولت
خواستهها روشن است و تکراری اما هنوز برآورده نشده:
-
درمان با کیفیت، در مراکز تخصصی و مجهز (خصوصی یا خارج از کشور)
-
پرداخت هزینههای درمان و اقامت
-
راهاندازی دوباره تیم متخصص درمانیشان
-
استخدام طبق وعدههای رسمی
-
به رسمیت شناختن آسیبهای جسمی و روانی
و از همه بیشتر:
شنیدهشدن.
پایان بازِ یک فاجعه قدیمی
پرونده شینآباد بسته نشده؛ فقط در سکوت، سالها به عقب رانده شده.
زخمهایی که باید در سنین کودکی درمان میشد، حالا با دخترانی 22 ساله همراه است؛ با کابوسهای مدرسه، با مفاصلی که خشک میشود، با پوستهایی که میسوزد و دوباره میسوزد.
دختران شینآبادی هنوز همان سؤال قدیمی را میپرسند:ما چه گناهی کردیم که در مدرسهای سوختیم که باید امنترین جای دنیا برایمان باشد؟
ارسال نظر