سارینا ۱۷ساله : کاش اصلا تو نبودی ... این جمله مرا ویران کرد ... در اتاقم قفل بود مادرم فهمید و ... + نظر کارشناس
تبلیغات

به گزارش خبرنگار رکنا،من سارینا هستم، 17 ساله ام ...

از وقتی یادم می‌آید فضای خانه‌مان پر از فریاد، تهدید و سرزنش بود. پدرم مردی عصبی، سخت‌گیر و کنترل‌گر است. همیشه باید طبق خواسته او رفتار می‌کردم؛ از نوع لباسم گرفته تا رفت‌وآمدم با دوستان. هر مخالفت کوچکی با فریاد یا توهین جواب داده می‌شد.

مادرم زنی ساکت و ترسوست، بیشتر اوقات فقط سکوت می‌کند و از من می‌خواهد “تحمل کنم تا دعوا تمام شود”. اما هیچ‌وقت چیزی تمام نمی‌شود. سال‌هاست در خانه ما ترس و خشم جای عشق را گرفته‌اند.

در مدرسه هم وضعیت بهتری نداشتم. از ترس قضاوت دیگران زیاد با کسی صمیمی نمی‌شدم. چند بار برای مشاوره رفتم ولی فقط نصیحت شنیدم. هیچ‌کس واقعاً نخواست بفهمد که من خسته‌ام؛ از دعواها، از تکرار، از این‌که هیچ‌وقت شنیده نمی‌شوم!!

حدود یک سال پیش مادرم و پدرم به خاطر مسائل مالی و خیانت مشکوک پدرم مدام در حال درگیری بودند. چند بار وسط دعوا پدرم مرا هم کتک زد، فقط چون خواستم میانجی‌گری کنم. از آن زمان، دچار بی‌خوابی، کابوس و بی‌اشتهایی شدم. مدام گریه می‌کردم، اما در ظاهر وانمود می‌کردم که حالم خوب است. احساس بی‌ارزشی، گناه و خستگی در من جمع شده بود.

یک شب بعد از دعوایی شدید بین پدر و مادرم، پدرم گفت: «کاش اصلاً به دنیا نمی‌امدی، همه بدبختی‌ها از توست...»

آن جمله مثل چاقو در ذهنم ماند. تمام شب فکر کردم راست می‌گوید؛ شاید واقعاً بودن من باعث درد دیگران است. احساس کردم هیچ امیدی به تغییر ندارم. هیچ‌کس دوستم ندارد و بودنم فایده‌ای ندارد.

آن شب تصمیم گرفتم خودم را خلاص کنم. چند قرص خواب‌آور از داروهای مادرم برداشتم و در اتاقم خوردم. می‌خواستم فقط بخوابم، برای همیشه. اما مادرم وقتی دید در اتاق را قفل کرده‌ام، نگران شد و در را شکستند. به بیمارستان منتقل شدم و نجات پیدا کردم.

نظر کارشناسی 

 خدیجه شریفی مشاور خانواده

بر اساس شرح حال ارائه‌شده، مراجع دختر ۱۷ ساله‌ای است که از دوران کودکی در معرض تنش‌های شدید خانوادگی، تحقیر مداوم و محرومیت عاطفی قرار داشته است. سبک ارتباطی خانواده مستبدانه، از فاقد حمایت هیجانی و همراه با کنترل و سرزنش بوده است.

 این شرایط به شکل تدریجی موجب شکل‌گیری احساس بی‌ارزشی، درماندگی آموخته‌شده و کاهش عزت‌نفس در فرد شده است.

در طول سال‌های اخیر، علائم بارز افسردگی شامل خلق پایین، کاهش انرژی، بی‌خوابی، احساس گناه، گریه‌های مکرر، و افکار منفی نسبت به خود در او مشاهده شده است.

همچنین وجود افکار خودکشی و اقدام عملی اخیر نشان‌دهنده‌ی شدت یافتن این علائم و ناتوانی مراجع در مقابله‌ی سازگارانه با فشارهای روانی است.از دید بالینی، مراجع معیارهای تشخیصی اختلال افسردگی اساسی (Major Depressive Disorder, Recurrent, Moderate to Severe) را داراست علاوه بر آن ، نشانه‌هایی از اختلال اضطرابی فراگیر (Generalized Anxiety Disorder) و وابستگی هیجانی به والدین نیز در وی مشاهده می‌شود.

اقدام به خودکشی مراجع را می‌توان در بستر ناامیدی مزمن، نداشتن احساس تعلق، و احساس بی‌پناهی روانی تبیین کرد. این اقدام بیشتر جنبه‌ی واکنشی و فریاد برای شنیده شدن داشته تا تمایل واقعی به مرگ.

در حال حاضر خلق مراجع نسبتاً پایدارتر گزارش می‌شود، اما همچنان آسیب‌پذیری هیجانی بالا، وابستگی شدید به تأیید دیگران و حساسیت به طرد در او مشهود است.

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی