ماجرای درگیری در قهوه خانه تا زورگیری از زن جوان در جنوب تهران

به گزارش خبرنگار رکنا، چندی قبل، مأموران پلیس تهران هنگام گشت‌زنی در خیابان‌های جنوب تهران، متوجه یک دستگاه موتورسیکلت شدند که دو سرنشین آن در حال زورگیری از یک زن جوان بودند.

در این صحنه، ترک‌نشین بلافاصله از موتورسیکلت پیاده شده و اقدام به سرقت کیف و گوشی همراه شاکی کرد. مأموران با سرعت وارد عمل شدند و در حالی که راکب موفق به فرار شد، متهم دیگر پیش از هرگونه واکنشی دستگیر و زمینگیر شد.

در بازرسی اولیه از این فرد، یک دستگاه تلفن همراه سرقتی و یک قبضه سلاح سرد کشف شد. متهم در ادامه بازجویی‌ها به جرم خود و همدستی با دوست فراری‌اش اعتراف کرد.

با انجام اقدامات اطلاعاتی و رصدهای دقیق، محل اختفای متهم دوم نیز شناسایی شد و او در یک عملیات غافلگیرانه پلیسی دستگیر شد.

این دو متهم پس از انتقال به کلانتری و تشکیل پرونده، برای شناسایی سایر شاکیان و کشف احتمالی جرائم دیگر تحویل مراجع قضایی شدند. تا این لحظه، هفت نفر از شکات شناسایی شده‌اند و تحقیقات همچنان ادامه دارد.

گفت‌وگو با متهم 

سن و سالت چقدره؟

 ۲۹ سالمه. از وقتی خودمو شناختم، تو کوچه و خیابونای جنوب شهر بزرگ شدم. بابام معتاد بود، مادرمم خونه‌دار. 

سابقه کیفری داشتی؟

 آره... اولین بار ۱۹ سالم بود. بخاطر درگیری توی یک قهوه‌خونه دستگیر شدم. بعد از اون چند باری بخاطر دعوا و سرقت جزئی رفتم بازداشت. 

سابقه اعتیاد چی؟

 از ۲۳ سالگی شروع کردم. اول گل و حشیش، بعد کم‌کم رفتم سمت شیشه. هرچی پول درمی‌آوردم، خرج مواد می‌کردم. حتی وقتی پول کم می‌آوردم، زنگ می‌زدم به دوستام و ازشون قرض می‌گرفتم تا فقط یه پک دیگه بکشم.

وضعیت تاهل؟

 یه سال پیش ازدواج کردم. اما وقتی زنه فهمید سراغ دزدی و اعتیاد رفتم، ترکم کرد و رفت خونه باباش. حتی طلاقم رو هم گرفت. می‌گفت نمی‌خواد بچه‌ای داشته باشه که باباش دزد و معتاده.

چطور وارد کار زورگیری شدی؟

 بعد از چند بار دزدی کوچیک، دیدیم مردم وقتی تو خیابون مشغول گوشی هستن، هیچ حواس‌شون نیست. با رفیقم نقشه کشیدیم. اون موتورو می‌روند، من می‌پریدم پایین و تو چند ثانیه کیف یا گوشی رو می‌قاپیدم. فکر می‌کردیم خیلی زرنگیم، هیچ‌وقت گیر نمی‌افتیم.

پول‌ها رو خرج چی می‌کردی؟

 بیشتر خرج مواد، بقیه‌شم واسه  قمار ... ولی تهش هر شب با سردرد و ترس از دستگیری می‌خوابیدم.

خانواده‌ات الان از وضعیتت خبر دارن؟

 آره، خبر دارن. مادرم گفته دیگه اسم منو هم نمیاره. بابام حتی حاضر نیست بیاد اداره پلیس منو ببینه. می‌گن من دیگه تموم شدم.

وقتی دستگیر شدی، چی حس کردی؟

تو همون لحظه اول، همه زندگیم جلو چشمم اومد. فهمیدم همه اون پولایی که جمع کردم، همه اون شبای پر از دود و قرص، هیچ‌کدوم ارزش نداشت. حالا باید جواب همه کارامو پس بدم.

اگه برگردی عقب، دوباره همین مسیر رو میری؟

 نه... اگه می‌تونستم، همون روز اول که مواد رو دستم دادن، پرت می‌کردم دور. ولی دیگه دیره...

اخبار تاپ حوادث

وبگردی