وقتی بی عفت شدم جلال مجبوری با من ازدواج کرد ! / شوهرم با زن سن بالا رابطه عاشقانه دارد !

به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن 25ساله ای است که برای پیگیری پرونده طلاق به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود. این زن جوان با بیان این که دلم می خواهد فریاد بزنم «عاشقی های خیابانی چیزی جز هوسرانی نیست!» درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:شش سال قبل در حالی که تحصیلات دبیرستان را به اتمام رسانده بودم با «جلال» در خیابان آشنا شدم. آن روزها خودم را برای آزمون سراسری آماده می کردم و به دنبال کتاب های آموزشی کنکور بودم که این ارتباط خیابانی مسیر زندگی ام را تغییر داد. خلاصه خیلی زود روابط من و جلال از گفت وگوهای تلفنی به دیدارهای حضوری کشید و از حد یک ارتباط دوستانه فراتر رفت تا جایی که من آبرو و حیثیتم را ازدست دادم. در این شرایط «جلال»خودش را کنار کشید و دیگر سعی می کرد آرام آرام از من فاصله بگیرد ولی من که رسوایی بزرگی را در پیش می دیدم به ناچار از او شکایت کردم تا قانون تکلیف مرا مشخص کند.

وقتی ماجرا به این جا رسید،خانواده جلال هم مجبور شدند مرا به عقد او درآورند؛ اگر چه من و جلال که روزی به قول معروف جز عشق چیزی در چشمان یکدیگر نمی دیدیم، اکنون حتی از نگاه کردن به چهره هم تنفر داشتیم. از سوی دیگر هم من درس و دانشگاه را فراموش کردم و تنها به آینده ای سیاه می اندیشیدم که خودم می دانستم هیچ تغییری در آن حاصل نخواهد شد. تازه فهمیدم که جلال نه تنها به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی اعتیاد دارد بلکه برای تحقیر من نیز به ارتباط با زنان و دختران غریبه ادامه می دهد. روزی به او مشکوک شدم و دلشوره عجیبی داشتم. احساس می کردم همسرم از حد ارتباط های نامتعارف فراتر رفته و به من خیانت می کند. این بود که گوشی تلفنش را پنهانی بررسی کردم و با فیلمی روبه رو شدم که دیگر تحمل آن برایم بسیار سخت بود.

او با زنی چندین سال  بزرگ تر از خودش در ارتباط بود. از طرف دیگر هم این همه جملات عاشقانه و دوستت دارم های ابتدای آشنایی خیابانی، فقط جنبه هوسرانی داشت و اکنون که دیگر به ناچار با هم ازدواج کرده بودیم،روابط سردی با یکدیگر داشتیم و از کنار هم بودن هیچ لذتی نمی بردیم. به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم و با آن که باردار بودم به دادگاه مراجعه کردم تا از جلال جدا شوم ولی با نصیحت بزرگ ترها و برای آینده فرزندم به زندگی مشترک با او بازگشتم.

در این شرایط همسرم در مغازه اش دوربین مدار بسته گذاشت تا من بتوانم او را از داخل خانه کنترل کنم اما باز هم فایده ای نداشت ،چرا که هر بار زنی وارد فروشگاه می شد او هم برق مغازه را قطع می کرد و دوربین ها از کار می افتاد. دیگر هیچ اعتمادی به او نداشتم و می دانستم بالاخره این ازدواج خیابانی به طلاق می انجامد. حتی یک بار به خاطر ناراحتی های روحی و روانی در یک تصمیم وحشتناک دست به خودکشی زدم تا از این زندگی فلاکت بار خودم را رها کنم اما دیدم این تصمیم احمقانه جز آن که زندگی مرا تباه کند، حاصل دیگری ندارد. این بود که دوباره به کلانتری آمدم و این بار دیگر به هیچ وجه به زندگی مشترک با جلال بازنمی گردم اما ای کاش دختران جوان بدانند که دوستی های خیابانی عاقبتی جز تباهی ندارد!

گزارش روزنامه خراسان حاکی است:به دستور سرهنگ جوادیعقوبی (رئیس کلانتری سپادمشهد)بررسی های روان شناختی و اقدامات مشاوره ای در این باره به گروه کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی