اعتراف شرم آور زن جوان متاهل به رابطه هوس آلود با یک جوان

 زن 35 ساله که با درخواست طلاق همسرش به مرکز انتظامی احضار شده بود، در حالی راز ازدواج با مدارک جعلی را فاش کرد که از شدت شرم حتی نمی توانست به چهره همسرش نگاه کند.

این زن جوان با بیان این که فکر می کردم با این رابطه هوس آلود به آرامش می رسم اما در منجلاب فضاهای مجازی، آینده ام را نیز از دست دادم، به مشاور و مددکار اجتماعی میرزا کوچک خان مشهد گفت: سومین فرزند یک خانواده پنج نفره هستم که پدر و مادرم بی‌سواد بودند و من آن‌ها را برای رسیدن به خواسته های غیراخلاقی ام به راحتی فریب می دادم اما خودم نیز تا مقطع راهنمایی بیشتر درس نخواندم و به خاطر دوستی با چند دختر هم محلی ام که از من بزرگ‌تر بودند، ترک تحصیل کردم و با آن ها به تفریح و خوشگذرانی های زودگذر پرداختم چرا که پدر و مادرم توجهی به نیازهای عاطفی من نداشتند و من هیچ گاه طعم رفتار و گفتار محبت‌آمیز از سوی خانواده ام را نچشیدم.

به همین دلیل بیشتر اوقاتم را با دوستانم می‌گذراندم و به آرزوهای بلند پروازانه ام می اندیشیدم که خودم می دانستم هیچ گاه این آرزوها رنگ واقعیت نمی گیرد.

خلاصه در حالی که به شدت از خانواده ام فاصله گرفته بودم که با پسر یکی از همکاران پدرم ازدواج کردم.

او نیز کارگر ساختمانی بود و به همراه پدرش کارگری می کرد اما این ازدواج 2 سال بیشتر طول نکشید و از او جدا شدم چرا که «قاسم» نمی‌توانست خواسته های مادی و حتی عاطفی مرا برآورده کند.

درآمد او برای من که رویاهای زیادی در سر داشتم به هیچ وجه کافی نبود.حدود 8ماه بعد از طلاق بود که با «قادر»آشنا شدم. همسر او یک سال قبل فوت کرده بود و من هم برای رهایی از وضعیتی که دچار آن بودم و نمی توانستم حتی مخارج روزانه خودم را تامین کنم بی درنگ با او ازدواج کردم  که تقریبا وضعیت مالی مناسبی داشت ولی «قادر» هم فقط نیازهای مالی مرا برآورده می کرد حتی گوشی تلفن گران‌قیمت برایم خرید و من هم به برخی از خواسته هایم رسیدم.

با وجود این «قادر» مدام در بیرون از منزل کار می کرد و زیاد به نیازهای جدی عاطفی من توجهی نداشت چراکه او 20 سال از من بزرگ‌تر بود و زمانی که از سرکار به خانه باز می گشت از شدت خستگی هنوز سفره شام را جمع نکرده بودم او به خواب می رفت.

در این شرایط بود که بیشتر از گذشته احساس تنهایی کردم و متاسفانه در پی هوسرانی های جوانی که نام آن را «فرار از تنهایی» گذاشته بودم در شبکه اینستاگرام با جوان دیگری به نام «فرمان» آشنا شدم که مدام جملات زیبای عاشقانه برایم ارسال می کرد.

این بود که حدود 9 ماه قبل از خانه فرار کردم و به یکی از شهرهای دیگر خراسان رضوی رفتم تا بتوانم به طور غیابی از «قادر» طلاق بگیرم و با مدارک جعلی ازدواج کنم.

چرا که نمی‌خواستم پول های شوهرم را از دست بدهم و نیازهای مالی ام نیز دچار مشکل شود اما متاسفانه «قادر» متوجه نقشه من شد و خودش تقاضای طلاق داد. حالا نه تنها به آرامش نرسیدم بلکه آینده ام را نیز در منجلاب فضای مجازی تباه کردم اما ای کاش...

با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرای تاسف بار، بررسی راهکار های قانونی و اقدامات مشاوره ای برای رهایی زن جوان از این شرایط تاسف‌بار با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی برزنونی(رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی