واکنش ابوطالبی به حمله تند شریعتمداری: هر صدای عقلانی را با برچسب دشمنی و غرب‌زدگی خفه کرده‌اید/ هیچ ملتی با ناسزا گفتن به عقلانیت، صاحب قدرت نشده
تبلیغات

انتخاب در ادامه آورده است ؛ حمید ابوطالبی خطاب به شریعتمداری نوشت: اگر به جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، در می‌یافتید که هیچ ملتی با ناسزا گفتن به عقلانیت، صاحب قدرت نشده است. آن‌که از گفت‌وگو می‌ترسد، نه از سر ایمان، بلکه از بیم فروپاشیِ دنیایی است که بر توهّم خود بنا کرده است.

حمید ابوطالبی، معاون سیاسی دفتر روحانی در دولت دوازدهم در واکنش به حملات حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان به وی نوشت: ««وقتی جهل، نام مقدسِ تحلیل را مصادره می‌کند »

آقای شریعتمداری.

مدیرمسئول محترم کیهان

اگر به جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، در می‌یافتید که هیچ ملتی با ناسزا گفتن به عقلانیت، صاحب قدرت نشده است. آن‌که از گفت‌و‌گو می‌ترسد، نه از سر ایمان، بلکه از بیم فروپاشیِ دنیایی است که بر توهّم خود بنا کرده است.

شما و روزنامه‌تان سال‌هاست به همین سیاق بر من می‌تازید؛ و از چیزی دفاع می‌کنید که نه نامش ایران و اسلام است و نه محصول عقل، بلکه بازتولید نفرت، کینه و شکست است. بی‌آن‌که حتی یک‌بار بگویید:

 آیا همان سیاستی که امروز از آن دفاع می‌کنید، توانسته است ایران را از تحریم و انزوا، از سقوط ارزش پول و فرار سرمایه، از فقر، فساد و فرسایش امید نجات دهد؟ 

 آیا با فریاد و هیاهو، با اتهام و توهین، برق نیروگاه‌ها روشن‌تر شده و آب شرب مردم زلال‌تر گشته است؟ 

 آیا ثبات اقتصادی را می‌توان با شعار و هیجان و هیاهو ساخت؟

 آیا با قانون‌هایی که نه با دین سازگارند و نه با عقل، می‌توان پرچم دینداری را برافراشت؟ یا آن‌که از دل همین سیاست‌ها، دین‌گریزی و بی‌اعتمادی ملی سر برآورده است؟

 آیا کارنامه‌ی شما جز تقدیس فقر و توجیه ناتوانیِ قدرت، میراثی برای این ملت به‌جا گذاشته است؟

شما می‌گویید ریشه‌ی مشکلات، اعتماد به مذاکره بوده است؛ اما نمی‌گویید با این بی‌اعتمادیِ مزمنِ شما، کشور به کجا رسیده است؟ چون نمی‌دانید که در روابط خارجی اصولاً چیزی به نام «اعتماد» وجود ندارد؛ و هر کشوری در پی منافع ملی خویش است - دور از جان جنابعالی!

شما با همین منطق، برجام را سوزاندید، میز مذاکره را با هراس، دشنام و شعار تخریب کردید، و سپس چشم بر هم نهادید تا با کوررنگی نبینید چرا کشور منزوی است. چراکه باور دارید که اگر هنری باشد، هنر ویران کردن و سوزاندن است، نه ساختن.

شما می‌فرمایید دولت پزشکیان شش ماه مذاکره کرد و نتیجه نگرفت؛ این را باید جناب رئیس‌جمهور پاسخ دهد. اما پرسش من ساده‌تر است:

 وقتی مذاکره‌ای را با هراس، بی‌اختیار، برای اتلاف وقت و بدون پشتیبانی ملی آغاز می‌کنید، چه انتظاری از نتیجه دارید؟

 وقتی نه هر تلاش برای تفاهم، که هر سخن در دفاع از تفاهم و گفت‌و‌گو و نجات کشور از بحران، با تهمتِ «نوکر خانه‌زاد کدخدا» از سوی شما سرکوب می‌شود، آیا جز ناکامی، چیزی باقی می‌ماند؟

و آنگاه که در مذاکره، به جای استدلال باید بیانیه خواند و مرغِ گفت‌و‌گو را تنها یک پا باشد، آیا جز بن‌بست و سرگردانی نصیب کشور خواهد شد؟

آقای مدیرمسئولِ هراس و وحشت.

من از گفت‌و‌گو دفاع می‌کنم، چون گفت‌و‌گو ابزار بقا و عزت ایران است، نه نشانه‌ی ترس؛ و از این مهم‌تر، باور دارم که وطن را باید با خِرد نجات داد، نه با شعار.

اما شما برعکس، در این چند دهه، هر صدای عقلانی را با برچسب دشمنی و غرب‌زدگی خفه کرده‌اید - از اقتصاد تا سیاست خارجی، و از فرهنگ تا علم.

نتیجه‌اش را ببینید: کشوری خسته، مردمی بی‌اعتماد، محیط‌زیستی ویران، و اقتصادی در حال فروپاشی؛ و شمایان هنوز درس عبرت نیندوخته و بر همان سیاق می‌روید؛ همچنان بر رخساره‌ی تکیده‌ی این ملت چنگ می‌زنید، و هماره روان پریشان ایشان را شکنجه می‌کنید.

هاتفی از گوشه‌ی میخانه دوش

گفت ببخشند گنه، مِی بنوش

لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست

نکته‌ی سربسته چه دانی، خموش

هیات تحریریه محترم کیهان، در روزنامه‌ی شما که بیش از هشتاد سال است بر لوح عالم نشسته، کسی نبود که بپرسد چرا کلامی حق و صریح، حتی به یک خط، پاسخی نیافته و جز ناسزا و ناروا بر تارک آن جریده نمانده است؟‌ای کاش می‌آموختید که کلامِ راست، نه به دشنام محتاج است و نه به هیاهو؛ و هر چه جز این باشد، بر باد خواهد رفت و نام نیک را لکه‌دار خواهد ساخت. تاریخ سیاست ایران، تاریخ نزاع میان عقلانیت و شعار است؛ و دیر یا زود، عقلانیت پیروز خواهد شد - نه از آن رو که بلندتر فریاد می‌زند، بلکه، چون با واقعیت سخن می‌گوید.

شما می‌توانید همچنان بنویسید، دشنام دهید، و همه‌چیز را توطئه‌ی دشمن بدانید؛ اما ملت ایران روزی خواهد پرسید: در سال‌هایی که جهان در حال ساختن بود، شما در حال چه بودید؟

آقایان گرامی.

رئالیسم سیاسی، نه تسلیم است و نه ساده‌دلی؛ بلکه شناخت درست از موقعیت ایران، مردم ایران و جهان پیرامون ایران است. آنچه من نوشته‌ام و می‌نویسم، دعوتی بود و هست به بازگشت از گفتاردرمانی به واقعیت قدرت؛ زیرا اگر منافع ملی ایران در «اندیشه و عقلانیتِ سیاسی ما» بازسازی نشود، در «میدان جنگِ شما» از دست خواهد رفت.

آن‌چه شما با تهمت و هیاهو می‌خواهید دفن کنید، تنها راه نجات ایران است: همان عقلانیت، گفت‌و‌گو، و شجاعتِ دیدنِ حقیقت .»

انتخاب در ادامه آورده است ؛ حمید ابوطالبی خطاب به شریعتمداری نوشت: اگر به جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، در می‌یافتید که هیچ ملتی با ناسزا گفتن به عقلانیت، صاحب قدرت نشده است. آن‌که از گفت‌وگو می‌ترسد، نه از سر ایمان، بلکه از بیم فروپاشیِ دنیایی است که بر توهّم خود بنا کرده است.

حمید ابوطالبی، معاون سیاسی دفتر روحانی در دولت دوازدهم در واکنش به حملات حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان به وی نوشت: ««وقتی جهل، نام مقدسِ تحلیل را مصادره می‌کند »

آقای شریعتمداری.

مدیرمسئول محترم کیهان

اگر به جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، در می‌یافتید که هیچ ملتی با ناسزا گفتن به عقلانیت، صاحب قدرت نشده است. آن‌که از گفت‌و‌گو می‌ترسد، نه از سر ایمان، بلکه از بیم فروپاشیِ دنیایی است که بر توهّم خود بنا کرده است.

شما و روزنامه‌تان سال‌هاست به همین سیاق بر من می‌تازید؛ و از چیزی دفاع می‌کنید که نه نامش ایران و اسلام است و نه محصول عقل، بلکه بازتولید نفرت، کینه و شکست است. بی‌آن‌که حتی یک‌بار بگویید:

 آیا همان سیاستی که امروز از آن دفاع می‌کنید، توانسته است ایران را از تحریم و انزوا، از سقوط ارزش پول و فرار سرمایه، از فقر، فساد و فرسایش امید نجات دهد؟ 

 آیا با فریاد و هیاهو، با اتهام و توهین، برق نیروگاه‌ها روشن‌تر شده و آب شرب مردم زلال‌تر گشته است؟ 

 آیا ثبات اقتصادی را می‌توان با شعار و هیجان و هیاهو ساخت؟

 آیا با قانون‌هایی که نه با دین سازگارند و نه با عقل، می‌توان پرچم دینداری را برافراشت؟ یا آن‌که از دل همین سیاست‌ها، دین‌گریزی و بی‌اعتمادی ملی سر برآورده است؟

 آیا کارنامه‌ی شما جز تقدیس فقر و توجیه ناتوانیِ قدرت، میراثی برای این ملت به‌جا گذاشته است؟

شما می‌گویید ریشه‌ی مشکلات، اعتماد به مذاکره بوده است؛ اما نمی‌گویید با این بی‌اعتمادیِ مزمنِ شما، کشور به کجا رسیده است؟ چون نمی‌دانید که در روابط خارجی اصولاً چیزی به نام «اعتماد» وجود ندارد؛ و هر کشوری در پی منافع ملی خویش است - دور از جان جنابعالی!

شما با همین منطق، برجام را سوزاندید، میز مذاکره را با هراس، دشنام و شعار تخریب کردید، و سپس چشم بر هم نهادید تا با کوررنگی نبینید چرا کشور منزوی است. چراکه باور دارید که اگر هنری باشد، هنر ویران کردن و سوزاندن است، نه ساختن.

شما می‌فرمایید دولت پزشکیان شش ماه مذاکره کرد و نتیجه نگرفت؛ این را باید جناب رئیس‌جمهور پاسخ دهد. اما پرسش من ساده‌تر است:

 وقتی مذاکره‌ای را با هراس، بی‌اختیار، برای اتلاف وقت و بدون پشتیبانی ملی آغاز می‌کنید، چه انتظاری از نتیجه دارید؟

 وقتی نه هر تلاش برای تفاهم، که هر سخن در دفاع از تفاهم و گفت‌و‌گو و نجات کشور از بحران، با تهمتِ «نوکر خانه‌زاد کدخدا» از سوی شما سرکوب می‌شود، آیا جز ناکامی، چیزی باقی می‌ماند؟

و آنگاه که در مذاکره، به جای استدلال باید بیانیه خواند و مرغِ گفت‌و‌گو را تنها یک پا باشد، آیا جز بن‌بست و سرگردانی نصیب کشور خواهد شد؟

آقای مدیرمسئولِ هراس و وحشت.

من از گفت‌و‌گو دفاع می‌کنم، چون گفت‌و‌گو ابزار بقا و عزت ایران است، نه نشانه‌ی ترس؛ و از این مهم‌تر، باور دارم که وطن را باید با خِرد نجات داد، نه با شعار.

اما شما برعکس، در این چند دهه، هر صدای عقلانی را با برچسب دشمنی و غرب‌زدگی خفه کرده‌اید - از اقتصاد تا سیاست خارجی، و از فرهنگ تا علم.

نتیجه‌اش را ببینید: کشوری خسته، مردمی بی‌اعتماد، محیط‌زیستی ویران، و اقتصادی در حال فروپاشی؛ و شمایان هنوز درس عبرت نیندوخته و بر همان سیاق می‌روید؛ همچنان بر رخساره‌ی تکیده‌ی این ملت چنگ می‌زنید، و هماره روان پریشان ایشان را شکنجه می‌کنید.

هاتفی از گوشه‌ی میخانه دوش

گفت ببخشند گنه، مِی بنوش

لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست

نکته‌ی سربسته چه دانی، خموش

هیات تحریریه محترم کیهان، در روزنامه‌ی شما که بیش از هشتاد سال است بر لوح عالم نشسته، کسی نبود که بپرسد چرا کلامی حق و صریح، حتی به یک خط، پاسخی نیافته و جز ناسزا و ناروا بر تارک آن جریده نمانده است؟‌ای کاش می‌آموختید که کلامِ راست، نه به دشنام محتاج است و نه به هیاهو؛ و هر چه جز این باشد، بر باد خواهد رفت و نام نیک را لکه‌دار خواهد ساخت. تاریخ سیاست ایران، تاریخ نزاع میان عقلانیت و شعار است؛ و دیر یا زود، عقلانیت پیروز خواهد شد - نه از آن رو که بلندتر فریاد می‌زند، بلکه، چون با واقعیت سخن می‌گوید.

شما می‌توانید همچنان بنویسید، دشنام دهید، و همه‌چیز را توطئه‌ی دشمن بدانید؛ اما ملت ایران روزی خواهد پرسید: در سال‌هایی که جهان در حال ساختن بود، شما در حال چه بودید؟

آقایان گرامی.

رئالیسم سیاسی، نه تسلیم است و نه ساده‌دلی؛ بلکه شناخت درست از موقعیت ایران، مردم ایران و جهان پیرامون ایران است. آنچه من نوشته‌ام و می‌نویسم، دعوتی بود و هست به بازگشت از گفتاردرمانی به واقعیت قدرت؛ زیرا اگر منافع ملی ایران در «اندیشه و عقلانیتِ سیاسی ما» بازسازی نشود، در «میدان جنگِ شما» از دست خواهد رفت.

آن‌چه شما با تهمت و هیاهو می‌خواهید دفن کنید، تنها راه نجات ایران است: همان عقلانیت، گفت‌و‌گو، و شجاعتِ دیدنِ حقیقت .»

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی