سرنوشت تاچر و بایدن در انتظار زاکانی؟!

عصر ایران در دامه آورده است ، برخاستن از صندلی قدرت، البته دشوار است. مارگارت تاچر در بریتانیا هیچ قصد نداشت از قدرت کنار برود ولی اعضای حزب خودش تصمیم گرفتند او را از دبیر کلی حزب عزل کنند و این اقدام معنایی نداشت جز نشستن دبیر کل جدید پشت میز نخست‌وزیری بریتانیا.

  یکی از کارکنان خانۀ شمارۀ 10 داونینگ استریت (اقامتگاه نخست‌وزیر بریتانیا) در مصاحبه با بی‌بی‌سی گفته بود تاچر در روز خروج اجباری‌اش از مقر نخست‌وزیری، به زانو افتاد و در حالی که دست‌هایش نیز بر زمین بود، طولانی و تلخ گریست.

  جو بایدن هم از کاندیداتوری حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا کنار کشید.البته هوش و حواس او طی این چهار سال اخیر، مدام کمتر و کمتر شده و چنین فردی قاعدتا نباید رئیس یک کشور باشد.

او دیروز به آرزویش رسید.البته در 77 سالگی سن مناسبی برای ریاست جمهوری نیست . وضعیتش هم جوری است که عقل و منطق حکم به کناره‌گیری‌اش می‌کند. آدمی که در شناخت اطرافیانش هرازگاهی دچار مشکل می‌شود، حتی اگرمی ماند بر ترامپ نیز پیروزمی شد باز فرد مناسبی برای ریاست بر یک کشور نیست.

  حالا آقای زاکانی هم کم و بیش وضعیتی شبیه تاچر و بایدن پیدا کرده. یعنی رفقا و هم‌جناحی‌های خودش در پی عزل او هستند. این پی‌گیری البته محصول نارضایتی آشکار افکار عمومی از عملکرد شهردار تهران است.

  به هر حال وقتی "دوستان" در پی عزل یک دولتمرد یا مدیر هستند، ماندن و نرفتن بسیار دشوار می‌شود. اگر دشمنان دنبال برکناری یک صاحب‌مقام مهم باشند، او طبیعتا می‌تواند روی حمایت دوستانش حساب باز کند؛ ولی وقتی دوستان او نیز رفتنش را بهتر از ماندنش می‌دانند، چه باید کرد؟ به قول سعدی:

از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم!

 اما از شوخی گذشته، علیرضا زاکانی باید در این نکته هم تأمل کند که چه کسانی او را به عنوان کاندیدای پوششی راهی انتخابات کردند؟ او در سال 1400 هم به عنوان نامزد پوششی در انتخابات حضور داشت و نهایتا کنار رفت. تکرار آن نقش خفت‌بار و بی‌افتخار در انتخابات اخیر، لطمۀ سنگینی به اعتبار او به عنوان یک رجل سیاسی زد.

  علاوه بر این، زاکانی چون موظف بود در جریان مناظره‌ها به پزشکیان حمله کند تا جلیلی آن کنار بتواند نقش "سیاست‌مدار موقر و مودب" را ایفا کند، جوری با پزشکیان وارد مجادله شد که امتیاز منفیِ نقش پوششی‌اش مضاعف شد.

  ولی جدا از داستان انتخابات، عملکرد زاکانی در شهرداری تهران، فارغ از اینکه چقدر بد یا خوب بوده، ویترینی بسیار ناجور پیدا کرده. او الآن به عنوان یک "شهردارِ درخت‌ستیز" در افکار عمومی قلمداد می‌شود.

  از بین بردن درختان در هیچ فرهنگی پسندیده نیست. در فرهنگ اسلامی هم تاکید زیادی بر حفظ درخت شده است. دست کم در زمان پیامبر و ابوبکر، وقتی سپاه مسلمین می‌خواست برای جنگ به این‌جا یا آن‌جا برود، یکی از دستوراتی که سپاهیان موظف به رعایتش بودند این بود که درخت‌ها را آتش نزنید و از بین نبرید.

  ایران هم مثل حجاز عمدتا سرزمینی گرم و خشک بوده. به همین دلیل درخت در این دیار موجود زندۀ بسیار مهم و محترمی بوده. اینکه یک شهردار به کشتن درختان مشهور شود و نتواند این اتهام را از خودش رفع کند، طبیعتا هیچ به نفع او نیست. به ویژه در شهری که آب‌وهوای شمالی و اروپایی هم ندارد.

  نکتۀ دیگر اینکه، در جامعۀ ایران این انگاره یا فرض تاریخی نسبت به افراد ذی‌مقام وجود دارد که این‌ها چون می‌دانند مدت کوتاهی بر تخت بخت و قدرت خواهند بود، آمده‌اند که بخورند و ببرند. ایدۀ "جامعۀ غارتی-غنیمتی" که همایون کاتوزیان مطرح کرده، بیان دیگری از همین تلقی تاریخی و ریشه‌دار ایرانیان نسبت به حکمرانان در هر سطحی است.

  متاسفانه باید گفت عملکرد آقای زاکانی و تیم زیردست وی در شهرداری تهران، نه تنها این تلقی تاریخی را تغییر نداده بلکه آن را تشدید هم کرده. افشاگری اخیر نرجس سلیمانی دربارۀ مقام‌فروشی در شهرداری تهران، اولا موید نگرش منفی اکثریت مردم تهران نسبت به شهردار و شهرداری تهران بود، ثانیا فرضیۀ "خوردند و بردند" را دربارۀ تیم مستقر در شهرداری تهران تقویت کرد. آقای زاکانی البته «صد در صد» تکذیب کرده ولی مشکل این است که سخنان شهردار از نظر بسیاری اعتبار ندارد.

  با این حال مسئله فقط به فقدان پرستیژ سیاسی و اتهامات مرتبط با فساد مالی ختم نمی‌شود. تبلیغات ایدئولوژیک شهرداری تهران بر در و دیوار شهر، در بهترین حالت، باب طبع 10 تا 20 درصد از مردم پایتخت است. اکثریت مردم نباید احساس کنند شهردار هیچ ربطی به آن‌ها ندارد.

واقعا اگر الان یک رفراندوم در تهران برگزار شود در باب عزل یا ابقای آقای زاکانی، آیا حتی یک نفر هم در این کشور احتمال می‌دهد نتیجۀ این رفراندوم به سود زاکانی باشد؟ همه یقین دارند که اگر کار به نظرخواهی مستقیم از مردم تهران بکشد، زاکانی باید از شهرداری کنار برود. وقتی چنین یقینی در کار است، یعنی تصویر شهردار در ذهنیت مردم شهر هیچ مطلوب نیست.

 یکی از دلایل این تصویر مخدوش و نامقبول، موضع‌گیری‌های سیاسی شهرداری تهران است که در بیلبوردهای تبلیغاتی متجلی می‌شود و مقبول اکثریت تهرانی‌ها نیست.

 دیگر اینکه، آقای زاکانی ظاهرا با نرمش و انعطاف و کوتاه‌آمدن به کلی بیگانه است. بسیاری از مردم تهران به ساخت مسجد در پارک قیطریه اعتراض کردند ولی جناب زاکانی انگار که از مردم معترض نفرت داشته باشد، پایش را در یک کفش کرد و کوتاه نیامد.

  متولیان امور مساجد در کشور، صریحا گفته‌اند که اکثر مساجد کشور تعطیل است. بنابراین چه دلیلی دارد که شهرداری در مکان‌هایی که ضرورتی ندارد، مسجد بسازد؟ مگر مساجد اطراف پارک قیطریه لبریز از نمازگزار است که حالا لازم باشد یک مسجد هم در آن پارک بسازیم؟

 اما نکتۀ مهم‌تر این است که وقتی مردم به یک تصمیم شهرداری معترض‌اند، چرا شهردار نباید اعتراض آن‌ها را به دیده بگیرد؟ ساختن مسجد در پارک قیطریه، مسئله‌ای مربوط به امنیت ملی نبود که بگوییم در چنین مواردی نمی‌توان کوتاه آمد. لجاجت شهرداری با مردم فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد و آن اینکه، شهردار خودش را شبیه مردم شهر نمی‌بیند و با آن‌ها بیگانه است.

  زاکانی شاید در شهری که اکثریت مردمش به سعید جلیلی رای داده‌اند، شهرداری از جنس مردم شهر باشد، ولی در تهران قطعا چنین وصفی دربارۀ او صادق نیست. شهردار شدن زاکانی در تهران شبیه این است که مرتضی مردیهای لیبرال را به عنوان شهردار قم انتخاب کنند!

  این انتقادها البته متوجه رفتار سیاسی و مدیریتی علیرضا زاکانی است. اینکه فساد و ناکارآمدی در شهرداری تهران چه وضعی دارد و در پشت پرده چه می‌گذرد، موضوعی است که شورای شهر و کمیته‌های حقیقت‌یاب باید دربارۀ آن‌ تحقیق کنند.

وبگردی