اختصاصی رکنا؛
فیلم گفتگو با زن تهرانی که از اوباش مست محله پیروزی کتک خورد ... / تا به اوباش گفتم ... شو ... شو برو اونور به من حمله کرد ...
رکنا: زنی در محله پیروزی تهران هنگام خرید از بستنیفروشی، هدف حمله خشونتآمیز یکی از اراذل و اوباش سابقهدار قرار گرفت. او پس از درگیری لفظی با این فرد، به شدت به زمین کوبیده شد و دچار آسیبهای جسمی و روحی گردید؛ لحظاتی که به گفته خودش «میتوانست به قیمت جانش تمام شود». فیلم این حادثه به سرعت در فضای مجازی منتشر شد و پس از آن، خبرنگار رکنا گفتوگویی مفصل با این زن انجام داد که در ادامه میخوانید.

به گزارش اختصاصی رکنا، فیلمی به دست رکنا رسید که نشان میداد دو نفر از اراذل و اوباش در یکی از خیابانهای پیروزی تهران در حالی که در وضعیت طبیعی نبودند، پس از درگیری خیابانی بهطور وحشیانهای به مردم حمله کردند.
در این میان، یکی از این افراد هنگامی که یک زن از او خواست دعوا را پایان دهد و محل را ترک کند، با شدت او را هل داد. زن با کمر به جدول خیابان برخورد کرد و به زمین افتاد؛ اما مهاجمان همچنان به عربدهکشی و قدارهکشی ادامه دادند.
این فیلم به سرعت در فضای مجازی منتشر شد و موجی از واکنشها را به دنبال داشت. پیگیریهای رکنا نشان داد فرد اصلی این حادثه که زن را به زمین زده بود، شناسایی و بازداشت شده است. در ادامه، گفتوگوی اختصاصی رکنا با زن آسیبدیده این ماجرا، ندا غزنوی، را میخوانید.
پیگیریهای رکنا نشان داد که متهم توسط پلیس شناسایی و دستگیر شده است.
گفتوگو با ندا غزنوی، زن آسیبدیده در حادثه پیروزی
خانم غزنوی، لطفاً ماجرا را از ابتدا برای ما تعریف کنید. آن شب کجا بودید و چه اتفاقی افتاد؟
من ۵۱ سال دارم. شب حادثه (۱۴ شهریور، ساعت ۱۲ شب) از خانه مادرم برمیگشتم. برای خرید به بستنیفروشی پایین ساختمانمان رفتم و همانجا ایستاده بودم تا سفارش بدهم. در همین حین، جوانی کنارم ایستاده بود و درباره عمل دیسک گردن خودش توضیح میداد. چون خودم هم دیسک گردن دارم و گردنبند بسته بودم، حرفهایش توجهم را جلب کرد. هنوز حواسم به صحبت او بود که ناگهان صدای فحاشی از آنطرف خیابان بلند شد.
این صدا مربوط به چه کسی بود؟
مردی تنهایی از آن طرف خیابان مدام ناسزا میگفت. آنقدر داد و بیداد کرد که همه معترض شدند. فحشهای بسیار زشت و رکیکی به زبان میآورد. من عصبی شدم، رو به او کردم و گفتم: «خفه شو، گمشو برو اونور.» همین یک جمله کافی بود تا به سمت ما بیاید.
او چه حالتی داشت؟
کاملاً غیرعادی بود. چشمهایش قرمز، صدایش گرفته و حرکاتش تند و بیثبات. بعداً خودش گفت مست بوده و ده سال هم زندان کشیده. حتی به من گفت: «من اعدامیام.» یعنی خودش به نوعی به سابقهدار بودنش افتخار میکرد.
لحظهای که به سمت شما آمد، چه اتفاقی افتاد؟
وقتی به سمتم آمد، بیهوا حمله کرد. هیچ فرصتی برای دفاع نداشتم. با شدت زیادی هلم داد. از آنجا که گردنم مشکل داشت و قبلاً آسیب دیده بود، گردنبند بسته بودم. با همان شدت به جدول خیابان کوبیده شدم. پهلو و کمرم بهشدت درد گرفت. همان لحظه فقط این فکر از ذهنم گذشت که اگر سرم به جدول بخورد یا دندهام بشکند، یا حتی نخاعم آسیب ببیند، شاید همانجا جانم را از دست بدهم.
یعنی اولین ضربه باعث شد روی زمین بیفتید؟
بله. به پهلو روی زمین افتادم. دست و پاهایم کوبیده شد. کبودی زیادی پیدا کردم. حتی تا چند روز خوابیدن برایم عذاب بود، چون سمت راست بدنم آسیب دیده بود. دیسک گردنم هم دوباره عود کرد.
بعد از این حمله، درگیری تمام شد یا ادامه پیدا کرد؟
نه، تازه شروع شد. آن مرد عربدهکشی میکرد و دوستانش هم آمدند. صندلیهای بستنیفروشی را شکستند. یکی از رهگذران بیچاره که فقط میخواست دعوا را جدا کند، کتک خورد. حتی شنیدم که گفتند: «چاقو رو بده.» همان لحظه همه وحشت کردند. تصور کنید یک نفر مست و خشن، با چاقو وسط جمعیت! نمیدانید چه ترسی بر همه حاکم شد.
شما در آن لحظات چه احساسی داشتید؟
ترس وجودم را گرفته بود. وقتی زمین خوردم، در یک ثانیه هزار فکر به ذهنم آمد. گفتم یا سرم میشکند، یا دندونام خرد میشود، یا خدای نکرده قطع نخاع میشوم. این حس وحشت، بیشتر از درد جسمی آزارم داد. هنوز هم وقتی یادش میافتم، دست و پایم میلرزد.
چرا بلافاصله شکایت نکردید؟
راستش را بخواهید، ترسیدم. بعضیها گفتند: ولش کن، شکایت نکنی بهتره. اینها سابقهدارند و ممکنه دوباره اذیتت کنن.
حتی بعضی همسایهها برای امنیت خودم توصیه کردند پیگیری نکنم. اما من میپرسم: چرا نباید در خیابان احساس امنیت داشته باشیم؟ من یک مادر هستم و میخواهم در شهری زندگی کنم که امنیت وجود دارد. به همین دلیل پیگیر ماجرا شدم تا این افراد بازداشت شوند و دیگر برای هیچ زنی مشکلی به وجود نیاورند.
الان چه انتظاری دارید؟
فقط یک چیز میخواهم: برخورد قاطع با چنین افراد خطرناکی. الان هنوز وقتی از خانه بیرون میروم، نگرانم. مدام فکر میکنم اگر آن شب چاقو دستش بود، اگر به جای هول دادن، ضربه میزد، الان شاید اینجا نبودم. این حس ناامنی بدترین چیزی است که بعد از حادثه برایم مانده.
حرف پایانی؟
میخواهم بگویم اینطور افراد، اگر این افراد دستگیر نشوند، فردا ممکن است فاجعهای بزرگتر رقم بزنند.
ارسال نظر