رکنا گزارش می دهد،
۲۳ سال فداکاری برای گاندوها؛ مردی که باغ موزش را فدای تمساحهای باهوکلات کرد / هیچ نهادی به این مرد کمک نکرد + فیلم
رکنا: در دل روستایی دورافتاده در سیستان و بلوچستان، مردی تنها با دستان خالی پا به میدان جنگی نابرابر گذاشته است؛ جنگی میان آدمها و گاندوها. او سالهاست با ساخت بندهای خاکی، مراقبت از تخمها و رساندن آب به رودخانهها، تنها نگهبان نسل آخرین تمساحهای ایرانی شده است؛ نسلی که بقایش به اراده و صبوری او گره خورده است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، ملکدینار شجره، متولد ۱۳۳۲، ساکن روستای باهوکلات در بخش دشتیاری شهرستان چابهار، بیش از ۲۳ سال است که به عنوان همیار افتخاری محیطزیست فعالیت میکند. او حدود یازده سال است که بدون هیچ حمایتی از سوی نهادهای دولتی، از محیطزیست گرفته تا منابع طبیعی و سازمان آب، با هزینه شخصی به تمساح پوزهکوتاه یا همان گاندو غذا میدهد.
او از روزهای آغازین این مسیر چنین روایت میکند: «وقتی خشکسالی شد، رودخانهای که از بالادست به آن سرباز میگویند و در پاییندست باهوکلات نام دارد، کاملاً خشک شد. این رودخانه ۳۳۰ کیلومتر طول دارد. آن زمان با خودم گفتم حالا این تمساحها چه بر سرشان میآید؟ نه ماهی مانده بود و نه غذایی برایشان. رفتم از مغازه گوشت و مرغ خریدم و برایشان ریختم. روزها در لانههایشان میان بوتهها میخوابیدند و شبها بیرون میآمدند و روی گلها دنبال غذا میگشتند. صبح دیدم گوشت و مرغ را خوردهاند. بعد از آن وسط رودخانه با دست چاه زدم، با دینام آب را پمپاژ کردم و در یک چاله کوچک ریختم. شب گاندوها آمده بودند، خودشان را خیس کرده بودند و دوباره به لانههایشان برگشته بودند.»
ملکدینار ادامه میدهد: «بعد از آن دوبار بیل مکانیکی آوردم و چاله زدم. دو سال اینها را همینطور بدون آب نگه داشته بودند. ابتدا فقط پنج یا شش گاندو بودند، اما کمکم تعدادشان بیشتر شد و حالا ۲۶ تا هستند که با من آشنا شدهاند. وقتی کنار رودخانه میروم و صدایشان میزنم، از دور در آب شناکنان به سمتم میآیند. این آشنایی زمان برد. سالهاست که شبها تنها به سراغشان رفتهام و برایشان غذا بردهام. باغ موز داشتم، اما باغم را به خاطر تمساح پوزهکوتاه از دست دادم. اهالی روستا بارها به من گفتند: ولش کن! این کار چه فایده دارد؟ اما من هرگز رهایشان نکردم. در استان خودمان کمکی به من نمیشود، اما از استانهای دیگر مردم آمدهاند؛ از تهران، شیراز، اصفهان، مشهد و یزد دیدهاند و تا جایی که توانستهاند کمک کردهاند. من ۵۰ کیلومتر راه میروم تا غذا بخرم، تمیز کنم و بیاورم. دو فریزر دارم که فقط برای نگهداری غذای تمساحهاست.»
او درباره زندگی گاندوها توضیح میدهد: «تمساح حیوانی دوزیست است. جفتگیری آنها از اوایل اسفند شروع میشود. در ایام جفتگیری، تخمگذاری و بچهآوری بسیار خطرناک میشوند. تخمهایشان را داخل لانهای از بوته میگذارند و همیشه مراقب آنها هستند. بعد از حدود دو ماه تخمها به بچه تبدیل میشوند. طول بچهها ۲۵ تا ۳۰ سانتیمتر است. بچهها خودشان مستقیم به آب میروند، اما اگر ضعیف باشند، مادر آنها را به دهان میگیرد و به آب میبرد. مادر ابتدا خودش غذا میخورد و بعد آن را بالا میآورد تا بچهها تغذیه شوند. بعضی وقتها گاندوها بچههای خودشان را هم میخورند تا نر آمادگی جفتگیری در سال آینده را داشته باشد. اگر این کار را نکند، نر ضعیف میشود. این حیوانها صاحب خودشان را میشناسند.»
شجره میگوید: «عمر گاندوها حدود ۵۰ تا ۶۰ سال است. بزرگترین گاندویی که داریم سه متر طول دارد. فشار فک آنها بسیار زیاد است؛ وقتی دهانشان قفل میشود، هیچکس نمیتواند بازش کند. من پشتیبانی ندارم جز فرمانداری که قدری کمک میکند. دو سال است که به اداره محیطزیست میروم تا کمک کنند برای گاندوها آب باقی بماند، اما میگویند بودجه نداریم.»
او ادامه میدهد: «دو فریزر اینجا دارم که دوستانم به من دادهاند. هر بار که برای اینها خرید میکنم، سه تا چهار میلیون تومان هزینه دارد. اینها را شخصاً خرج میکنم. زمینی دارم که باغ موز بود و حالا اجاره دادهام. بعضی وقتها آب هست و موز هم هست. بستگی دارد هر برداشت چقدر محصول بدهد. ممکن است ۱۰ میلیون تومان از هر برداشت گیرم بیاید. گاهی برداشت ماهی یک بار است، گاهی دو ماه یک بار، و در زمستان هم دو سه ماه افت میکند.»
باورهای قدیمی را هم نقل میکند: «بزرگان ما همیشه میگفتند گاندو برکت آب است. اگر کسی گاندو را بزند یا بکشد، آب خشک میشود. اینها برکت محیطزیست و برکت آب هستند. این گاندوها امروز و دیروز به اینجا نیامدهاند، بلکه سالیان سال است در این منطقه زندگی میکنند. هیچکس به من نگفته برو این کار را انجام بده، اما من که دارم این کار را میکنم، برکت دارد.»
او سپس به وضعیت سد محلی اشاره میکند: «ما یک سد داریم که آب کشاورزی در آن جمع میشود. آنجا خیلی گاندو هست، حدود ۴۰۰ تا ۴۵۰ تا. اگر آب باشد، عمقش دو متر و طولش ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر است. در این شرایط گاندو خودش غذا پیدا میکند؛ ماهی میخورد، قورباغه میخورد یا حتی بزغاله و گوسفند. اما وقتی آب نباشد، در لانه میخوابد و از گرسنگی میمیرد. بدون آب، احتمال انقراض گاندوها وجود دارد.»
این دوستدار محیطزیست درباره حملههای گاهوبیگاه گاندوها به انسان میگوید: «اینکه گاهی میبینیم دست بچهها را قطع میکنند، همهاش به خاطر خشکسالی و نبود غذاست. در ایام جفتگیری، تخمگذاری و غذا دادن خیلی خطرناک میشوند. یادم هست خشکسالی بود و زنی برای شستن لباس به وسط رودخانه رفته بود. همانجا یک چشمه کوچک بود. بچهاش کنار بوتهها بازی میکرد. مادر درگیر لباس شستن بود که ناگهان گاندو دست بچه را گرفت. این اتفاق وقتی میافتد که کسی وارد حریم آنها شود. اگر کسی نزدیک لانه نشود، به او کاری ندارند.»
او با تأکید ادامه میدهد: «مردم منطقه ما آگاهی دارند و هیچکس نمیرود در آب لباس بشوید. همه میدانند خطرناک است. همهجا بوته هست و گاندوها در میان آنها میخوابند، تخم میگذارند و بچهداری میکنند. در همه این سالها هیچ اقدامی از محیطزیست ندیدهایم. باور کنید هنوز هم همین است. آب را کشاورزی مدیریت میکند، نه محیطزیست و نه منابع طبیعی. حتی بعضی کشاورزها میآیند و بندهایی را که برای گاندوها ساختهام خراب میکنند. به جای اینکه کمک کنند، مرا میآزارند. البته خیلیها مرا میشناسند و با لبخند سراغم میآیند.»
ملکدینار شجره، مردی که انتظاری از مسئولان ندارد، اما همین بیانتظاری هم نباید دلیلی باشد برای بستن چشمها بر تلاشهای او. او سالهاست با عشق و فداکاری، میراث طبیعی ایران را زنده نگه داشته است. مسئولان نباید بگذارند صدای این مرد بزرگ در میان هیاهوی بیتوجهی خاموش شود؛ چراکه با خاموشی او، حیات گاندوها و بخشی از محیطزیست ایران نیز به خاموشی خواهد گرایید.
ارسال نظر