فیلم/ عاشقانه خاص عارف قزوینی با آواز مجذوب کننده استاد شجریان/ لذت بخشترین ترانهای که از شنیدنش نمیشه سیر شد
عاشقانه جاودانه "آرام جانم" اثر عارف قزوینی با اجرای بینظیر استاد شجریان! در این مطلب، به زندگی پرفراز و نشیب عارف قزوینی پرداختهایم و شاهکار دلنشین او را با صدای استاد موسیقی ایران برایتان به اشتراک گذاشتهایم.

ابوالقاسم عارف قزوینی در سال 1259 هجری شمسی در قزوین متولد شد. پدرش «ملاهادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد میرزاصادق خرازی فراگرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه میبست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.
عارف در 17 سالگی به دختری به نام «خانمبالا» عشق و علاقه پیدا کرد و با او پنهانی ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی را در وصف ایشان سرود) فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
عارف در سال 1316 ه.ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد، اما عارف به قزوین بازگشت.
در سال 1323 ه.ق در زمان آغاز 23 سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد.
عارف در سال 1307 خورشیدی جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. سرانجام عارف در روز دوشنبه دوم بهمن 1312 خورشیدی در حالی که 54 سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد و در آرامگاه بوعلی سینا (واقع در همدان، خیابان بوعلی) بهخاک سپرده شد.
ایرانالملوک افتخارالسلطنه یکی از دختران ناصرالدین شاه قاجار از همسری به نام لیلی خانم یوشی بود. گفته شده که عارف قزوینی شاعر و تصنیفسرای معروف دورههای قاجار و پهلوی، دلدادۀ افتخارالسلطنه بوده است. در میان اشعار عارف تصنیفی وجود دارد که در وصف افتخارالسلطنه سروده شده .
دلم دلم دلم را بردی به که گویم یار
غمم غمم غمم نخوردی ز چه جویم یار
سرو روانم آرام جانم
بی تو نمانم دردت به جانم
گر یار من بر افکند از رخ نقاب
رویش عالم به هم بر میزند از انقلاب
مویش سرو روانم آرام جانم ب
ی تو نمانم دردت به جانم
دلم دلم دلم را بردی به که گویم یار
غمم غمم غمم نخوردی ز چه جویم یار
سرو روانم آرام جانم
بی تو نمانم دردت به جانم
ارسال نظر