یادداشت مسعود ابراهیمی برای درگذشت وصال روحانی
سکوت تو بلندتر از همه نوشتهها بود، وصال
رکنا: درگذشت وصال روحانی از روزنامه نگاران حرفه ای گرد غم را بر دل اصحاب رسانه گذاشت.
به گزارش رکنا، درگذشت وصال روحانی عزیز، یکی از باسوادترین، نجیب ترین و بی ادعاترین روزنامه نگاران کشور، ضایعه ای بزرگ برای خانواده رسانه ای ایران است. این غم را به همه همکاران روزنامه ایران و دوستانش در مطبوعات تسلیت میگویم.
وصال روحانی یک سالی بود که بازنشسته شده بود؛ بی سروصدا، آرام، همان طور که همه عمرش زندگی کرد. هیچ کدام از ما خبر نداشتیم چه بر او میگذرد؛ نه از بیماری اش گفت و نه از رنج هایی که در سکوت تحمل میکرد.
حرفهایی که من مینویسم، پیش از من از زبان بسیاری از همکاران گفته شده است؛ اما من هم ناچارم در همین مسیر قلم بزنم، شاید که دین کوچکی به وصال عزیز ادا شده باشد.
چه تلخ است که انسان را پس از مرگش می ستاییم، در حالی که در زمان حیاتش «به قدر وسع مان» سراغی از او نگرفتیم. کاش وقتی کنارمان بود، کاش وقتی در تحریریه قدم می زد و بیهیاهو می نوشت، همین مهر و ستایش را نثارش میکردیم. بعد از مرگ، حتی غریبهها هم یک «خدا بیامرزی» می گویند، اما حق آدم های بزرگی مثل وصال بسیار بیشتر از این هاست.
وصال، هرجا که بود، چه ایران ورزشی، چه مجلات سینمایی و چه روزنامه ایران، همیشه یک دایره المعارف زنده سینما، ورزش و فرهنگ بود. نسل قدیم مطبوعات خوب میدانند که ۳۰ سال پیش، وقتی هنوز اینترنتی نبود، وقتی خبری از جست و جوی آنلاین نبود، جواب همه سؤال ها را از وصال می پرسیدند؛ به درستی همکارعزیزمان آرش راهبر نوشته بود که وصال اولین «چت جی پی تی انسانی» مطبوعات بود. خوراک ساده اش یک لیوان یخ و یک کیک کشمشی بود و زندگی اش شعاعی از آفتاب و یک بغل کاغذ A4 سفید.
من با وصال عزیز زمانی آشنا شدم که در ایران ورزشی همکار بودیم؛ دورانی که صفحه آرایی هنوز دستی بود. او می دانست که چگونه با «نوک خودکار» روی کاغذ جادو کند؛ نوشته ها برایش نه متن، که ادامه روحش بودند. بعد ها در دوره دولت آقای خاتمی، زمانی که چهار صفحه ضمیمه خانواده را در روزنامه ایران منتشر میکردم، با وصال صحبت کردم تا فیلم های روز ایران و جهان را از منظر اجتماعی تحلیل کنیم. باور کنید حتی لازم نبود موضوع را باز کنم؛ سر موعد، همیشه مطلب آماده بود—با همان دقت، همان وسواس، همان صداقت.
وصال ویژگی عجیبی داشت:
کار همه را دنبال میکرد بدون اینکه به کسی بگوید.
با کدهایی خاص، با اشاره هایی کوچک، از تک تک نوشته ها و تلاش های همکاران تعریف میکرد؛ حمایتی بی ادعا، اما عمیق.
وصال آرام بود، اما از درون تمام مشکلات همکاران را میدید و گاهی زیر لب، با نجوا، دردهایشان را بازگو میکرد. او از آنهایی بود که سکوتش حرف داشت و نجابتش وزنی.
امروز که از میان ما رفته، دوباره همان چرخه آشنا تکرار شده است:
ما؛ همکارانش؛ کسانی که در حق او کم گذاشتیم، حالا سیل توصیف های زیبا را روانه میکنیم.
ای کاش آن روزهایی که زیر فشار فضای سنگین روزنامه های دولتی، آدم هایی مثل وصال مظلومانه کار میکردند، همه ما یک صدا پشتشان می ایستادیم. نه اینکه وقتی مشکلی برای همکاران پیش می آمد، سکوت کنیم تا مبادا کارمان به خطر بیفتد. این درد مشترک همه تحریریه هاست؛ در ایران و بیرون ایران.
اکنون وصال روحانی نه فقط یک انسان شریف، که نماد یک «نسل» است؛ نسلی که عمرش را صرف آگاهی مردم، حقیقت گویی، و پاسداری از حرمت قلم کرد، بدون آنکه سهمی از تجلیل و احترام واقعی ببرد.
مرگ خاموش او، پایان روزگار روزنامه نگاران خوش حافظه، تاریخ دان، و عاشق کارشان است؛ همان ها که رسانه را برای سکه، پُست و منفعت نمیخواستند.
وصال عزیز…
روحت شاد.
بالاخره آدرس خانهات را لو دادی.
مسعود ابراهیمی
ارسال نظر