در گفت و گوی رکنا با فروغ مددی استاد مرمتگر مطرح شد
زوال گنجینههای ملی پشت درهای بسته/ تأثیر لرزشهای مترو بر بناهای تاریخی/فرسایش سازههای موزهای به دلیل رنگآمیزی نامناسب /کمبود فناوری پایش دما و رطوبت در موزهها
در آستانه هفته میراث فرهنگی، زنگ خطر برای موزههای کشور بلندتر از همیشه به صدا درآمده است؛ بناهایی که نه برای موزه بودن ساخته شدهاند، نه ابزار نگهداری از گنجینهها را دارند. فروغ مددی، مرمتگر با سابقه، در گفتوگو با رکنا پرده از فاجعهای سیستماتیک برداشت: از آجرهایی که دیگر نفس نمیکشند، تا لرزش مترو و نورهای سوزانندهای که آثار تاریخی را آرامآرام به مرگ نزدیک میکنند. وقتی ساختمانها میپوسند، تکنولوژی غایب است، مرمتکارها بیتجربهاند، و بودجهای در کار نیست، آیا چیزی از تاریخ ما باقی خواهد ماند؟

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،در آستانه هفته میراث فرهنگی و روز جهانی موزه، فروغ مددی، مرمتگر با سابقه، در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی رکنا از زخمهای کهنه و مزمن موزههای کشور سخن گفت؛ زخمهایی که هم از ناحیه ساختمانها بر پیکره این نهادها وارد آمده، و هم از جانب نداشتن زیرساختهای تکنولوژیک که در دنیا برای حفظ آثار و بناها حیاتی محسوب میشود.
مددی در آغاز گفتوگو با اشاره به دو محور اساسی مشکلات موزهها اظهار کرد: «در حال حاضر اگر بخواهیم به شکل خلاصه اما دقیق به چالشهای جدی موزهها اشاره کنیم، باید دو حوزه را از هم تفکیک کنیم: نخست خودِ بناهای موزهای، و دوم مسئلهی تکنولوژی و زیرساختهای حفاظتی در موزهها. هر کدام از اینها، دنیایی از مسائل حلنشده را با خود دارند.»
بناهایی که از ابتدا موزه نبودهاند، امروز قربانی تصمیمهای ناآگاهانهاند
مددی با ذکر مثالهایی از بناهایی که بدون درنظر گرفتن ظرفیت موزهای بودن به چنین کاربریهایی اختصاص یافتهاند، گفت:«بخشی از موزههای ما از ابتدا بهعنوان موزه طراحی نشدهاند. مثلاً موزه هنرهای ملی ایران که در حال حاضر زیرمجموعه باغ نگارستان است، اساساً بناییست تاریخی و متعلق به دوره قاجار؛ حوضخانهایست منتسب به فتحعلیشاه که در دورهای تبدیل به هنرستان هنرهای مستضعفین شد و بعدها در دوره رضاخان، تغییر کاربری پیدا کرد و به موزه بدل شد.»
او ادامه داد: «در طول زمان، بخشهایی به این بنا الحاق شده که کیفیت آنها نه تنها با اصل بنا همخوانی ندارد، بلکه آسیبزننده نیز هست. برای مثال گچبریهای ظریف دوره قاجار در بخشهای اصلی وجود دارد، اما قسمتهای الحاقی هیچگونه گچبری ندارند و به جای آن، با نقاشیهای ناشیانهای پوشانده شدهاند که هیچ هویتی به بنا نمیدهند. این در حالیست که همین بخشهای تاریخی هم به شدت آسیب دیدهاند. آثار مخرب آفات در بسیاری از قسمتهای این بنا قابل مشاهده است و هنوز هم نه آفتزدایی اصولی انجام شده، نه مقاومسازی، و نه مرمت نهایی.»
آجرهایی که نفس نمیکشند، و ساختمانهایی که از درون میپوسند
مددی در ادامه با اشاره به مشکلات ساختاری دیگری گفت: «بسیاری از کاشیهای قدیمی و اصلی بنا افتادهاند یا شکستهاند و هیچگاه جایگزین نشدهاند. از سوی دیگر، در برخی دورهها آجرهای بنا را با رنگهای جدید ساختمانی رنگ کردهاند؛ این در حالیست که آجر به خاطر بافت متخلخلش نیاز به تنفس دارد و با این رنگآمیزی، توانایی دفع رطوبت خود را از دست میدهد. در نتیجه، این رطوبت در داخل آجر میماند و باعث فرسایش از درون میشود. الان در موزه هنرهای ملی دقیقاً داریم این نوع فرسایش از داخل را مشاهده میکنیم.»
او همچنین به موضوع دیگر مخرب در سازههای موزهای اشاره کرد: «در موزههایی مثل موزه جنگ، آسفالت تا نزدیکی دیوار بنا آمده. در معماری تاریخی، بنا باید بتواند از طریق اطرافش نفس بکشد، ولی وقتی تا دیوار آسفالت میشود، عملاً این امکان از آن سلب میشود. بدتر اینکه در همین موزه جنگ، سنگچینهایی که اطراف بنا بودهاند، ابتدا با سیمان تثبیت شدهاند و سپس روی آنها را آسفالت کشیدهاند، طوریکه ارتفاع آسفالت از خود سنگچین بیشتر شده. حالا تصور کنید باران و برف که میبارد، آب بین این لایهها میماند و به قسمتهای زیرین نفوذ میکند. این یعنی یک بحران رطوبتی.»
قنات خشکشده، مترو لرزان، و نفسهای بریدهی موزهها
مددی در بخش دیگری از سخنانش به موضوعی کمتر گفتهشده اشاره کرد: «زیر بنای موزه جنگ، قناتی وجود داشته که باعث خنکی طبیعی فضا بوده. اما متأسفانه با عبور خطوط مترو از نزدیکی این ساختمان، این قنات خشک شده. تأثیر مترو فقط به این محدود نمیشود؛ لرزشهای ناشی از عبور مترو، بهشدت به بناهای تاریخی آسیب میزند.»
او مثال دیگری آورد: «اگر به پژوهشگاه میراث فرهنگی که کنار موزه ملی و در ابتدای خیابان سیتیر است سر بزنید، بهوضوح لرزشها و حتی صدای مترو را احساس میکنید. این لرزشها برای بناهایی که هم تاریخیاند و هم ثبت ملی شدهاند، مثل موزه ملی یا موزه جنگ، یک آسیب مضاعف محسوب میشود؛ چون هم سازه را تحت فشار قرار میدهد، هم آثار داخل را در معرض تهدید دائمی میگذارد.»
مرمتکار بیتجربه، بدتر از آفت است
مددی با تأکید بر لزوم تخصص و تجربه در مرمت بناها گفت: «مرمت، یک کار فوقالعاده حساس است. اگر کسی که مرمت میکند، دانش و تجربه کافی نداشته باشد، گاهی آسیبش از خود آفت بیشتر است. مرز بسیار باریکی وجود دارد بین مرمت و تخریب، و فقط یک متخصص باسواد و آگاه میتواند این مرز را رعایت کند.»
وقتی تکنولوژی وارد نمیشود، اثر نفس نمیکشد
او سپس به مقوله مهم تکنولوژی در موزهها پرداخت و گفت: «در بخش فناوری، ما در ابتداییترین سطح ماندهایم. برای نگهداری آثار موزهای، باید پارامترهایی مثل دما، رطوبت، نور، و ارتعاش بهطور مداوم پایش و تنظیم شود. اینها استانداردهای پایه در تمام موزههای معتبر جهان هستند؛ مثلاً در موزه لوور یا متروپولیتن این سیستمها دقیقاً کار میکنند. اما در موزههای ما، یا اصلاً چنین چیزی وجود ندارد، یا اگر هست، بسیار ناکارآمد است.»
او تاکید کرد: «تکنولوژی باید بومیسازی شود. یعنی شرکتهای دانشبنیان داخلی وارد شوند و متناسب با اقلیم، مصالح، و معماری ایرانی، سیستمهای پایش و حفاظت طراحی کنند. الان در برخی موزهها، نورپردازیها حتی آسیبزننده هستند؛ چراکه دما را بالا میبرند و رطوبت را بههم میزنند، که این خودش برای آثار فاجعهبار است.»
بودجه نیست، مسئولیت هست
مددی به مسئله مهم بودجه اشاره کرد: «تخصیص بودجه به موزهها بسیار ناکافی است. یک موزهدار متعهد اگر بخواهد فقط یک اثر را مرمت کند، باید بین شش ماه تا دو سال وقت بگذارد صرف نامهنگاری، درخواست بودجه، پیگیری اداری... تازه اگر آن بودجه تأمین شود. بهناچار، موزهدار باید اولویتبندی کند که کدام اثر بیشتر در خطر است و کدام را فعلاً میشود نگه داشت.»
مخازنی که در حد انباریاند
او در پایان افزود: «مخازن موزهها اصلاً استاندارد نیستند. آثار گرانبها، حساس، و باارزش در اتاقهایی نگهداری میشوند که نه دمای آن کنترل میشود، نه رطوبت. موزهدارها خودشان به این مشکلات آگاهاند، اما وقتی ابزار ندارند، چارهای هم ندارند جز اینکه با حداقل امکانات، بیشترین تلاش را برای محافظت از آثار انجام دهند.»
مددی در پایان تأکید کرد: «امیدوارم تیمهایی تشکیل شود که نه برای نمایش، بلکه برای کار واقعی وارد شوند. فعالان حوزه میراث فرهنگی همیشه آمادهاند، همیشه همراهاند؛ کافیست آنها را دعوت کنیم.»
-
فیلم همکاری سگ در شکار خارپشت
ارسال نظر