هفت سالش که بود صورتش بر اثر بی احتیاطی برادر بزرگترش سوخته بود .

خودش می گفت دو شب پیش برای کار به تهران آمدم و با تنها پولی که برایم مانده بود به خانه دوستم مهدی رفتم.

مهدی به من قول کار داده بود می گفت اگر زرنگ باشی ماهی سه الی چهار میلیون کار میکنی 

دیروقت بود که رسیدم ، مهدی استقبال خوبی از من کرد باورم نمیشد قبل خواب گفت فردا ۱۰ صبح کارت را شروع کن.

کنجکاوی کردم که کارم چیست ولی پاسخی نگرفتم .صبح که شد بعد از صبحانه یکی از دوستان مهدی امد یک بسته اورده بود و یک موتور سیکلت و رفت باورم نمی شد تمام فکرو ذکرم در امد سه چهار میلیونی بود .

بی خبر از دامی که برای پهن کرده بودند من آمده بودم برای کارگری و اعتماد نابجا به دوستانم مرا به یک مواد فروش تبدیل کرده بود نمیدانم چه سرنوشتی در انتظار من است همان روز صبح دوستم مهدی گفت اگر به منطقه جنوب غرب تهران بروی مشتریان خوبی پیدا میکنی برای روزهای اول سعی کن بیشتر مشتری را جذب کنی و بفکر درآمد نباش .

من هم خیلی احمقانه بسته ای دوست مهدی اورده بود را بدون هیچ سوالی داخل کوله پشتی گذاشتم و راهی شد قیمت هارا حدودا از مهدی پرسیده بودم نزدیک بلوار الغدیر یافت اباد بودم که در تور ایست و بازرسی کلانتری ۱۵۱ یافت اباد گیر کردم و بازداشت شدم چند دقیقه نگذشته بود که پلیس Police مواد را پیدا کرد و معلوم شد موتور هم سرقتی است .

(با چشمانی اشک آلود ) میگفت من جوانم میتوام جبران کنم ولی نمیدانم با ابروی ریخته ی پدرم چه کنم.

با رییس کلانتری جناب سرهنگ موسوی که صحبت کردم تاکید داشت جوان های کم سن و سال که برای کار به تهران می ایند از اعتماد بیجا به دیگران جدا خود داری کنند همین اعتماد نابجا باعث شده که یک جوان اینگونه گرفتار شود .

البته همکاران به دنبال دستگیری عوامل اصلی این پرونده هستند و انشاالله در کمترین زمان ممکن نسبت به دستگیری انها اقدام میکنند ولی چیزی که مهم است اینکه چرا یک جوان با اعتماد نا بجای خود چیین کزفتاری برای خود و خانواده اش ایجاد کرده است.

ستوان یکم محمد جواد اینانلو شاهوردی 

مرکز اطلاع رسانی پلیس پیشگیری پایتخت

اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

کدخبر: 444786 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟