رضاشاه سال ۱۳۲۰ از ایران رفت و فقط چند هفته بعد از عزیمتش آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای به نخست‌وزیر گلایه کرد که دولت مسجدی را تبدیل به زمین فوتبال کرده و در محوطه آنجا کلاس‌های آموزشی ورزشی راه‌انداخته. اما عمده قدرت هنوز دست متجددها بود و بنابراین روند ترویج فوتبال (اگر چه نه به قوت عصر رضاشاه)، از طرف دولت ادامه یافت.

در جریان جنگ دوم جهانی، حضور کلی سرباز متفقین در ایران اشغال شده به مردان جوان ایرانی امکان داد مهارت‌های فوتبالی‌شان را در برابر خارجی‌ها بسنجند. در نتیجه این تجربه بود که نظام اداری ایران حس کرد باید ورزش Sport ایران را مطابق با معیارهای جهانی به رسمیت بشناسد. سال ۱۳۲۶ [۱۹۴۷] المپیک ۱۹۴۸ لندن در پیش بود که پیش‌دستی کردند و کمیته ملی المپیک تاسیس شد و این کمیته هم دفترچه‌های راهنمایی منتشر کرد که مطابق‌شان قرار بود برای هر رشته ورزشی فدراسیونی جداگانه تاسیس شود. فدراسیون ملی فوتبال نهایتا سال ۱۳۲۶ در ایران تاسیس شد و خیلی از زمان این تاسیس نگذشت که عضو فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) هم شد که مرجع تصمیم‌گیرنده اصلی فوتبال در دنیا بود. در دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ تیم‌ ملی ایران بیشتر مسابقات بین‌المللی‌اش را باخت، از جمله بازی سال ۱۳۴۱ [به لحاظ سیاسی به‌ شدت مهم] با عراق که شاه را عصبانی کرد و باعث شد علی امینی اعلام کند اگر دل در گرو وطن و سلامتی Health جوانان‌مان داریم، بهتر است پولی را که می‌خواهیم صرف اعزام تیم فوتبال ایران به چهارمین دوره بازی‌های آسیایی در جاکارتا بکنیم، در میهن خرج کنیم.

بخت تیم‌ ملی کم‌کم از سال ۱۳۴۳ به بعد باز شد؛ سالی که در آن ایران توانست تیم‌های ملی پاکستان، عراق و هند را شکست بدهد تا به بازی‌های المپیک توکیو راه یابد. بعد از پیروزی بر هند در کلکته، وقتی تیم‌ ملی به تهران برگشت، دولت در فرودگاه مراسم استقبال عظیمی برایشان ترتیب داد. هر بازیکن را سوار بر جیپی روباز و با حلقه‌ای گل به گردنش و پرچم‌های سه رنگ ایران در دو طرفش به شهر بردند. اما موفقیت‌های ایران در بازی‌های بین‌المللی در مقایسه با پیروزی‌هایش روی تشک کشتی رنگی نداشت. در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ کشتی‌گیران آزادکار ایران کلی مدال بردند و اوج کارشان هم پیروزی در مسابقات قهرمانی سال ۱۹۶۵ جهان در یوکوهاما بود. این موفقیت‌های جهانی در کنار سنت دیرپای این ورزش در ایران، کشتی آزاد را در سراسر دهه‌های ۱۳۲۰، ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ محبوب‌ترین ورزش در ایران کرد. تازه اواخر دهه ۱۳۴۰ بود که فوتبال بدل به یکی از ورزش‌های پرتماشاگر شد.

جامعه ایران داشت تغییر می‌کرد؛ میلیون‌ها نفر داشتند به شهرهای بزرگ و به‌خصوص تهران می‌رفتند. جامعه‌ای کلان حاصل شهرنشینی و شهری شدن، ورزشی چون فوتبال را می‌پذیرد و قدر می‌گذارد که ده‌ها هزار تماشاگر می‌توانند در استادیوم پیگیرش باشند، تماشاگرانی که برایشان تیم‌ها قطب وفاداری و هویت جمعی در زمانه‌ای‌ هستند که پیوندها و آیین‌های اجتماعی سنتی دارند ضعیف می‌شوند. به علاوه، از اواسط دهه ۱۳۴۰، تلویزیون هم (که پایش از آغاز این دهه به ایران باز شده بود) شروع کرد به پخش بازی‌های فوتبال در خانه‌های مردم. سال ۱۹۶۸ نقطه عطفی برجسته در تاریخ فوتبال ایران است. از یک ‌طرف مرگ تختی در همین سال تحسین‌شده‌ترین چهره را از کشتی گرفت. اما مهم‌تر، سال ۱۹۶۸ ایران و اسرائیل فینالیست‌های جام ملت‌های آسیا بودند، رخدادی چهار سال یک ‌بار و قدیمی‌تر از جام‌ ملت‌های اروپا که در فاصله مسابقات قهرمانی جهانی برگزار می‌شد و بازی هم در تهران بود. فقط یک سال پیش‌ترش اسرائیل با همسایه‌های عرب جنگ شش روزه را به راه‌انداخته و ایرانی‌ها سفت و سخت طرفدار اعراب [مسلمان] بودند. حالا در زمانه‌ای که تیم‌های ورزشی عرب بازی با اسرائیل را تحریم کرده بودند، ایران میزبان بازی قهرمانی شد.

۲۹ اردیبهشت‌ماه، روز بازی، تهران مملو از اضطراب بود. شایعه شده بود حبیب القانیان، کارخانه‌دار یهودی ثروتمندی که بعدها در سال ۱۳۵۸ اعدام execution شد، ۱۶ هزار بلیت خریده تا بین یهودی‌های ایران پخش کنند تا آنها هم بتوانند بروند تیم میهمان را تشویق کنند. تصادفا قبل بازی درهای استادیوم امجدیه باز شد و مردم را بدون بلیت به داخل راه دادند، اتفاقی که خودش شایعه‌هایی تازه به‌ وجود آورد حول این مضمون ‌که شاه می‌خواهد با اطمینان از این که ایرانی‌های مسلمان تیم ایران را تشویق خواهند کرد، تمایلات اسلامی و ایرانی‌اش را نشان بدهد. در طول بازی تماشاگرها زیاده از حد هیجان‌زده بودند و شعارهای ضد یهود شنیده می‌شد، سر آخر میزبان ۲ بر یک، میهمان را شکست داد و ایران قهرمان فوتبال آسیا شد؛ در استادیوم هوادارها غرق شادی بودند. نقل می‌پاشیدند وسط زمین بازی و تا دو ساعت در محوطه امجدیه ماندند و شعارهای میهن‌پرستانه می‌دادند. کمی آن‌سوتر یگان موتوری پلیس Police مضطرب مراقب سفارت ایالات‌ متحده بود. پیروزی ایران به شایعاتی دامن زد مبنی بر این که دولت به داور هندی رشوه داده ایران را برنده کند، یا شق دیگرش این که اسرائیلی‌ها از قصد باخته‌اند تا هم‌پیمانشان، شاه، بتواند افتخار به دست آوردن چیزی را بیابد که عرب‌ها از پسش برنیامده بودند. یعنی شکست دادن اسرائیل! اما به دید بسیاری از تماشاگران ایرانی‌ هم این مسابقه رقابتی نه میان کشورها بلکه میان گروه‌های مذهبی بود.

برد سال ۱۳۴۷ که میلیون‌ها نفر از تلویزیون تماشایش کردند، فوتبال را حقیقتا بدل به پدیده توده‌ها در ایران کرد. دو خواننده ترانه‌هایی به افتخار تیم ایران ضبط کردند. بازیکن‌ها میهمانان مکرر برنامه‌های رادیویی بودند و عکس‌هایشان را سر چهارراه‌ها می‌فروختند. نوجوان‌های بیشتر و بیشتری شروع کردند به بازی با توپ‌های پلاستیکی ارزان‌قیمت، در زمین‌هایی که هر بار به فراخور یک جا بود و با دروازه‌هایی سیار، بازی‌ای که مشهور شد به «گل کوچک».

سال ۱۳۵۳ سال بعد از جنگ اکتبر میان اعراب و اسرائیل، ایران و اسرائیل باز هم در تهران رودررو شدند؛ این بار فینالیست‌های بازی‌های آسیایی بودند. فقط یک سال بعد از این که چهار برابر شدن قیمت نفت حکومت ایران را ثروتمند کرد، این حکومت می‌خواست با استفاده از میزبانی بازی‌های آسیایی، وجهه بین‌المللی ایران را هم بهبود ببخشد. اگر موفق می‌شد، احتمالا خیزی بود به سمت میزبانی بازی‌های المپیک، بازی‌هایی که وقتی سال ۱۹۶۴ ژاپن میزبانش شد، جایگاه این کشور را در میان کشورهای صنعتی تثبیت کرد. هدف شاه این بود که در شمارش کلی مدال‌ها دوم بشوند، بعد ژاپن و خودش و وزیر دربارش، امیراسدالله علم، بازی‌ها‌ را از رادیو تعقیب می‌کردند. برای نیل به این هدف جمهوری خلق چین (بامزه ‌است که چین به لطف وساطت ایران در بازی‌های آسیایی پذیرفته شده بود) کشوری بود که باید شکست می‌خورد. مقام‌های ایران برای بالا بردن بختشان برگزارکنندگان را ترغیب کردند (ظاهرا با توزیع سخاوتمندانه مقادیری خاویار و فرش) که در ورزش‌های گروهی به هر کدام از بازیکن‌ها یک مدال بدهند؛ در نتیجه پیروزی در برابر اسرائیل، ایران را صاحب هفده مدال می‌کرد و همین برای رسیدن به جایگاه دومی کافی بود. در بازی فقط اسرائیلی‌ها گل زدند اما به خودشان و بنابراین ایران یک بر صفر برد.

فوتبال در داخل کشور هم بار سیاسی داشت. سپهبد پرویز خسروانی، نظامی‌ای که ارتباطاتی نزدیک با سران حکومت داشت، مالک باشگاهی بود به نام تاج که تیم فوتبال قدرتمندی داشت. تاج در لیگ فوتبال تهران رقیب دائمی تیمی دیگر بود: شاهین. تاج و تیم‌های فرعی‌اش، افسر و دیهیم (هر دو هم در لغت به معنای تاج) بابت رابطه مالکشان با ارتش، وابسته به حکومت بودند، اما شاهین آدم‌های روشنفکرتری داشت؛ مالکش اصرار داشت بازیکن‌ها از درس خواندن غفلت نکنند و بسیاریشان هم درس را ادامه دادند و ـ به بیان عامیانه‌اش ـ «دکتر و مهندس» شدند. در نتیجه رقابت میان تاج و شاهین، بعدی سیاسی داشت و گرایش مخالفان به هواداری از شاهین بود. شاهین سال ۱۳۴۶ قربانی دسیسه‌ای شد و منحل شد اما بازیکنانش تیم تازه‌ای به نام پرسپولیس تشکیل دادند. رقابت میان پرسپولیس و تاج، قرمزها و آبی‌ها، عرصه فوتبال پیش از انقلاب ایران را در چنگ خودش داشت، به خصوص بعد آن که سال ۱۳۵۳ لیگ ملی فوتبال هم راه‌افتاد (جام تخت‌جمشید)؛ حتی امروز هم فیلم بازی‌های مشهورشان را می‌شود از جاهایی خرید. دو تیم سبک بازی بسیار متفاوتی هم داشتند، پرسپولیس مربی انگلیسی داشت و غریزی‌تر بازی می‌کرد، اما مربی تاج یوگسلاو بود و سبک بازی تیم را به سمت فوتبال اروپای مرکزی برده بود.

در دهه ۱۳۵۰ خسروانی زنجیره‌ای از حدود ۳۰۰ باشگاه تاج دور و بر مملکت راه انداخت و اعضای این باشگاه‌ها هم در گردهمایی‌های سالانه‌ای که به مناسبت‌هایی چون سالروز تولد شاه یا ولیعهد در استادیوم‌های ایران برگزار می‌شدند، شرکت می‌کردند. ولیعهد طرفدار تاج بود و در جریان پخش تلویزیونی مسابقات این طرفداری را علنا هم اعلام می‌کرد، همین هم تصویر تاج را بیشتر با تصویر حکومت یکی می‌کرد. تاج از اوایل دهه ۱۳۵۰ شروع به انتشار نشریه‌ای ورزشی کرد که می‌کوشید با چاپ عکس‌های بازیکنان در کنار ستاره‌های سینما، مخاطب جذب کند. این دو ابتکار بعدها بهانه به‌ دست مخالفان مذهبی حکومت داد تا فوتبال رسمی را هم جلوه دیگری از فساد اخلاقی‌ای معرفی کنند که حکومت پهلوی ترویجش می‌کند. اما پرسپولیس را هم (اگر چه چندتایی بازیکن مذهبی داشت) مطلقا نمی‌توان با مخالفان مذهبی یکی انگاشت؛ گویا شاهزاده فاطمه پهلوی یکی از سهامداران عمده این تیم بود.

در سال‌های واپسین حکومت شاه، مخالفان هر از گاه می‌گفتند حکومت فوتبال را ترویج می‌کند تا جماعت را غیر سیاسی نگه دارد و به چشم بعضی اسلام‌گراهایی که داشتند در عرصه سیاست فعال می‌شدند، جنون فوتبالی دهه ۱۳۵۰ نقشه شیطانی شاه بود برای منحرف کردن توجه مردم از مسائل «جدی». انقلابی‌ها اغلب رگه‌ای ریاضت‌طلب دارند و در نتیجه این تصور را که تفریح و سرگرمی Hobby از کار «جدی» می‌کاهد و بنابراین باید پسش زد، بسیاری‌شان از مذهبی یا غیر مذهبی بیان کرده‌اند.

اما اواسط دهه ۱۳۵۰ دیگر فوتبال در ایران ریشه‌اش را دوانده بود. در راس جامعه خانواده سلطنتی کماکان مستقیما در فوتبال دخیل بودند. کاپیتان سال ۱۳۲۶ تیم‌ملی، محمد امیر‌خاتمی که بعدها تیمساری چهار ستاره، فرمانده نیروی هوایی و شوهر خواهر شاه شد و در دهه ۱۳۵۰ یکی دیگر از بستگان نزدیک شاه، کامبیز آتابای (که عمویش هادی آتابای همسر بزرگترین خواهر شاه، همدم‌السلطنه بود) به ریاست فدراسیون فوتبال رسیدند و از نفوذشان برای ترویج موثرتر و عملی‌تر این بازی استفاده کردند. ولیعهد، متولد ۱۳۳۹، بازیکن و تماشاچی‌ای مشتاق و پرشور بود و اغلب وزیر دربار، اسدالله علم را مجبور می‌کرد با او بازی کند. اما ایرانی‌ها از همه طبقات اجتماعی طرفدار دوآتشه فوتبال بودند، چه بازیکن می‌شدند و چه تماشاچی، از جمله طلاب؛ در قم سیداحمد خمینی، پسر کوچک امام خمینی(ره)، در تیم محلی شاهین بازی می‌کرد.

در دوره حکمرانی پهلوی اول، حکومت فوتبال را بابت ارزش تربیتی و تحصیلی‌ای که به آن نسبت می‌دادند، ترویج می‌کرد اما در دوره حکمرانی پهلوی دوم فوتبال فراتر از هر چیز بدل شد به بازی‌ای پر تماشاچی که هر از گاه از آن برای ترویج ملی‌گرایی استفاده می‌شد. این تغییر در وجهی که رویش تاکید می‌شد، مطابق با تحولاتی است که دیگر جاهای دنیا از سر گذراندند: «مربی‌ها می‌دانند جوانان می‌توانند به لطف [تمرین] فوتبال در جو یک باشگاه دلپذیر، الگوهایی برای همکاری اجتماعی و عضویت در جمع، تعهد، رفاقت، بازی جوانمردانه و همچنین تناسب اندام، ابتکار، توان بدنی و چالاکی جسمانی بیابند و ارزش و اهمیت‌ اینها را هم دریابند، اما فوتبال «واقعی» این نیست... فوتبال «واقعی» آن ورزشی است که پیش چشم کلی تماشاچی انجام می‌شود.

اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

 

کدخبر: 437040 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟