درد واقعی افغان‌‌ها را فهمیدم

رکنا : اولین تصویری که با شنیدن نام محسن تنابنده پیش چشم مخاطبان جان می‌گیرد، برای بیشتر مردم تصویر نقی معمولی سریال «پایتخت» است؛ کاراکتری که در 5فصل این سریال تماشاگر ماجراهای او و خانواده‌اش بوده‌ایم و به کمدی اتفاقاتشان خندیده‌ایم. اما محسن تنابنده بیرون از قاب جادویی تلویزیون، نقش‌های متعدد و متنوعی را تجربه کرده که هیچ شباهتی به نقی ندارند. «شکستن همزمان بیست استخوان» نام فیلمی است که توانست جایزه بهترین فیلم را از جشنواره بین‌المللی بوسان کره‌جنوبی دریافت کند. تنابنده در این فیلم نقش مهاجری افغان را بازی می‌کند که درگیر مشکلات ناتمام مهاجران است. هفته گذشته نشریه سینمایی معتبر ورایتی از نقش‌آفرینی این بازیگر در فیلم تقدیر کرد. شکستن همزمان بیست استخوان، این روزها در جشنواره جهانی فیلم فجر با 14فیلم دیگر در بخش جلوه‌گاه شرق رقابت می‌کند. با محسن تنابنده درباره بازی در این فیلم و چالش‌هایش، دنیای مهاجران و انتظار برای بازگشت نقی معمولی به تلویزیون گفت‌وگو کرده‌ایم.

«عظیم» در فیلم شکستن همزمان بیست استخوان چه ویژگی‌هایی داشت که شما را به‌عنوان یک بازیگر برای قبول این نقش ترغیب می‌کرد؟
برای هر بازیگری موقع تصمیم‌گیری برای انتخاب یک نقش، تازگی آن نقش اهمیت دارد؛ یعنی سراغ نقشی برود که تا به حال آن را کار نکرده است. در مرحله بعدی چالش‌برانگیزبودن پرسوناژ، ویژگی‌ها و جذابیت‌هایش باعث می‌شود بازیگر به این نتیجه برسد که باید این نقش را امتحان کند. عظیم پیش از هرچیز یک شخصیت افغان مهاجر و تحت فشار بود. مهاجران در همه جای دنیا، به هر دلیلی که مهاجرت کرده باشند، به هر حال بیرون از وطن خود هستند و بسیاری اوقات شرایط زندگی خوبی ندارند، به‌خصوص اگر اوضاع مالی نامناسبی داشته باشند مشکلاتشان بیشتر خواهد شد. عظیم جز همه این مشکلات، درگیر مشکلات خانوادگی هم بود که شرایط را برایش سخت‌تر می‌کرد. موقعیت پرفشار و چالش‌برانگیز این نقش باعث شد تصمیم بگیرم بازی در آن را امتحان کنم.
خیلی کم در سینمای ایران پیش می‌آید که یک بازیگر ایرانی نقش یک کاراکتر افغانی را بپذیرد. بازی‌کردن در نقش یک افغان برای شما سخت و پرچالش نبود؟ نترسیدید از پس این کار برنیایید؟
ما مردم افغان را زیاد دیده‌ایم، آنها با فرهنگ و جامعه ما درآمیخته‌اند و به همین دلیل تصور می‌کنیم آنها را خوب می‌شناسیم. از طرف دیگر از نظر ریخت‌شناسی بسیاری از افغان‌ها چهره‌ای شبیه به مغول‌ها دارند و ما فکر می‌کنیم با یک گریم مناسب و لهجه‌ای که تقلیدکردن آن کار سختی نیست، می‌توانیم به اینطور نقش‌ها نزدیک شویم؛ درصورتی که در واقعیت اینچنین نیست. قطعا تردید داشتم اما آن‌قدر نقش وسوسه‌کننده بود که بر تردیدم غلبه کنم.
خب، برای نزدیک‌شدن به کاراکتر یک مهاجر افغان چه کردید؟
من از همه لهجه‌ها و زبان‌ها لذت می‌برم و بر بعضی از آنها هم تا حدودی مسلط هستم. با این حال هیچ‌کدام از لهجه‌ها را بدون معلم و یادگیری پیش نبرده‌ام. افغان‌ها هم لهجه‌ها و گویش‌های متفاوتی دارند. در این فیلم ما از قوم هزاره حرف می‌زنیم و من باید تلاش می‌کردم با لهجه آنها حرف بزنم. یکی از اقوام کارگردان که بخش زیادی از شکل‌گیری پرسوناژ عظیم مدیون حضور اوست، با تسلط و وسواسی که داشت خیلی در نزدیک‌شدن به کاراکتر کمکم کرد. حدود یک‌ماه قبل تمرین‌ها را شروع کردیم تا بتوانم لهجه را کاملا دقیق رعایت کنم.
تقریبا اکثر منتقدان معتقدند که خیلی خوب از پس این نقش برآمده‌اید، ویژگی‌های دیگر شخصیتی افغان‌ها را چطور یاد گرفتید؟
رفتارشناسی مهاجران افغان هم بخش مهمی از کار بود. درست است که ما این مردم را زیاد می‌بینیم و به‌نظرمان شبیه به‌خودمان هستند اما بین خودشان، در نوع رفتار و نشست و برخاست ویژگی‌های متفاوتی دارند. برای من مهم‌ترین چیز ایجاد شکل ظاهری و مابازای دقیق نقش و ‌تر و تمیز حرف‌زدن به گویش افغان‌ها بود؛ ضمن اینکه حضور کارگردانی که افغان است و در ایران زندگی کرده فرصت بی‌نظیری برای آشناشدن با فرهنگ افغان‌ها و یادگیری بود.
فکر می‌کنید فیلم با حرف‌زدن درباره مهاجران و مشخصا افغان‌ها، می‌تواند نگاه جوامع را نسبت به این گروه از مردم دنیا تغییر دهد و اصلاح کند یا زمینه‌ساز ایجاد شرایط بهتر برای زندگی مهاجران باشد؟
واقعیت این است که به هرحال هر کشوری قوانین خود را دارد و این قوانین می‌تواند برای مهاجران محدودیت‌هایی به‌وجود بیاورد. در این فیلم هم همین محدودیت‌ها ماجرای داستان را شکل می‌دهد. اما به هرحال باید بپذیریم که مهاجران در همه جای دنیا از نظر ساکنان آن کشور، مستأجر هستند و رفتنی محسوب می‌شوند. همین موضوع از لحاظ روانی روی روحیه مهاجران تأثیرگذار است. هرقدر هم که درباره از بین‌رفتن مرزها شعار بدهیم و بگوییم حالا دیگر با یک ویزا می‌توانی به همه کشورها سفر کنی، واقعیت این است که نه‌تنها مرزها برداشته نشده بلکه در زمانه‌ای به سر می‌بریم که ممکن است مرزها بیشتر هم بشوند. از طرف دیگر فقر، نبود شغل و مشکلات سیاسی از عواملی هستند که باعث مهاجرت می‌شوند و در افغانستان این عوامل به شکل عمده وجود دارد. مردم این کشور سال‌ها درگیر جنگ بوده‌اند، هیچ‌وقت امنیت کاملی نداشته‌اند و به‌خاطر نداشتن شغل و درآمد، به امید یک زندگی معمولی قدم به ایران گذاشته‌اند؛ مثل خود ما، وقتی تصمیم به مهاجرت می‌گیریم. مهاجران در همه جا شهروند دسته‌چندم محسوب می‌شوند و خیلی اوقات قانون از آنها حمایت نمی‌کند، به همین دلیل هم دچار مشکلات و دردسرهایی می‌شوند که در شکستن همزمان بیست استخوان هم به آنها پرداخته شده است.
بازی در این فیلم شما را به شناخت جدیدی از مردم و فرهنگ افغان‌ها رساند؟
طبیعتا مردم افغان برایم بسیار جذاب بودند. آنها مردمی شریف و دوست‌داشتنی هستند که ما خیلی چیزها را مدیون حضور آنها هستیم. زندگی تنگاتنگ با این مردم زجردیده و همیشه در حال گذار، نزدیک‌شدن به درد واقعی بود. نزدیکی فرهنگی زیادی بین2 کشور وجود دارد و بسیاری از عادات رفتاری و پنداری بین ایرانی‌ها و افغان‌ها مشترک است؛ در نتیجه من تفاوت اساسی احساس نمی‌کردم و حضور در این فضا برایم بیشتر یادآور ایران بزرگ کهن بود.
پیش‌بینی می‌کنید فیلم در اکران عمومی موردتوجه قرار گیرد؟
موضوع اکران در سینمای ما آن‌قدر عجیب و غریب است که نمی‌توان هیچ‌چیز را درباره آن پیش‌بینی کرد. چیزی که هم‌اکنون می‌بینیم این است که فیلم‌های تفکربرانگیز و آنها که حرفی برای‌زدن دارند چندان دیده نمی‌شوند. شاید بتوان تا حدی به مردم حق داد که وقتی خودشان گرفتار مشکلات و سختی‌ها هستند، تمایلی به تماشای سختی‌های دیگر ندارند. اما از طرف دیگر نمی‌توان با یقین گفت این مردم هستند که تصمیم گرفته‌اند به طرف سرگرمی بروند و دست‌کم در سینما، دور از هر فکری فقط بخندند و شاد شوند. می‌توان از جنبه‌ای دیگر گفت شاید مسئولان و افرادی که سینما را ساماندهی می‌کنند ترجیح می‌دهند سینما به این مسیری برود که می‌بینیم. آنها از سینما نمی‌خواهند که آینه تمام‌نمای جامعه باشد بلکه ترجیح می‌دهند دل مردم خوش شود.
کدام درست است؟ سینمایی که آینه جامعه است یا سینمایی که فقط سعی می‌کند حال مردم را خوب کند و آنها را بخنداند؟
سینما باید هر دوی این ویژگی‌ها را داشته باشد. باید هم سرگرم‌کننده باشد و هم به موضوعات تامل‌برانگیز بپردازد. اما انگار یک طرف از این توازن در حال حذف‌شدن است و فشار روانی وجود دارد تا مسیر سینما به طرف دیگر برود. شبیه این است که به زور بخواهیم ذهن مردم را از بعضی موضوعات دور کنیم، درحالی‌که سینما نمی‌تواند رسالت منعکس‌کردن واقعیت‌ها را از دست بدهد. اتفاق عجیب این است که اگر سیاستگذاری مسئولان قرار است سینما را به طرف سرگرمی صرف و خنده و کمدی ببرد، پس چرا حتی روی همین تصمیم هم نمی‌توانند باقی بمانند؟ چرا خودشان فیلمی را که یک‌ماه روی پرده بوده و دیده شده ناگهان ممنوع می‌کنند؟
قرار بود نوروز امسال قسمت ویژه‌ای از سریال پایتخت از تلویزیون پخش شود که این اتفاق نیفتاد. تکلیف سکانس‌های ضبط‌شده این قسمت چه می‌شود؟
این قسمت مخصوص نوروز امسال بود و براساس موضوعی که داشت، نه‌تنها نمی‌تواند در زمانی غیراز نوروز پخش شود، بلکه حتی برای نوروز سال آینده هم مناسب نیست چون مختص امسال بود. بنابراین این قسمت ویژه قطعا ساخته نخواهد شد. اما بخش‌های زیادی از آن که با تلاش مرحوم خشایار الوند ساخته شده بود در فصل بعدی پایتخت گنجانده خواهد شد.
از بین نقش‌هایی که بازی کرده‌اید، کدام نقش بین مردم بیشتر دیده شده و ماندگارتر بوده است؟
به‌طور قطع تعداد سینماروها کمتر از تعداد بینندگان تلویزیونی است. تکلیف تلویزیون در دیده‌شدن مشخص است، در دورافتاده‌ترین شهرها و روستاها هم تلویزیون وجود دارد و طبیعتا نقشی که در تلویزیون بازی کنی بسیار بیشتر دیده می‌شود. هرچه این نقش قوی‌تر باشد در ذهن مخاطبان هم ماندگارتر خواهد بود. فکر می‌کنم بیشتر مردم نقش نقی معمولی را دوست داشته و به یاد سپرده‌اند.
برای خودتان کدام یک از نقش‌هایتان ماندگارتر بوده و بیشتر دوستش داشته‌اید؟
البته همه نقش‌هایم را دوست دارم اما نقشی که در فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» بازی کردم برایم یادآور خاطرات ویژه‌ای است که این نقش را تأثیرگذار کرده است.
دومین فیلمی که کارگردانی کرده‌اید با نام «قسم» چه زمانی اکران می‌شود؟
قرار بر این است که فیلم در فهرست اکران عید فطر باشد اما اینکه این قرار پابرجا بماند یا نه، باید منتظر باشیم و ببینیم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟