خون آشام

دختر با صدای در سرش را می چرخاند و پسر را می بیند. دختر: (با حرص) بازم تو؟

پسر: فکر کنم فراموش کردی که من خون آشامم

دختر بر می گردد و بیرون را نگاه می کند.

پسر اطرف اتاق را نگاهی می کند و روی مبل سه نفره ای در گوشه ای از اتاق می نشیند.

پسر: می دونم وارد دنیاهای مختلف میشی؛ بعدشم فراموش می کنی که کی هستی یلدا

دختر: فراموشی ندارم

پسر: تو زیبایی ولی تو زمینه قاتل نبودنت ضعیفی

دختر : امروز کسی رو نکشتم

پسر به طرف پنجره اتاق می رود. به حیاط نگاه می کند. دختر میله تخت را با قدرتش جدا می کنه و به سر پسر ضربه می زند. پسر بیهوش می شود. دختر با لبخند نگاهی می کند و از اتاق خارج می شود. بعد از چند دقیقه پسر به هوش می آید و به اطرافش نگاهی می کند. وارد یک دنیای جدید شده و در وسط یک خیابان است و همه ماسک روی صورتشان دارند. کلمه کرونا به گوشش می خورد، از روی زمین بلند می شود که یک ماشین بنز به سرعت به سمتش می آید. همه اتفاق ها مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمش می گذرد.

پسر: حدس می زدم اینکارو کنی جادوگر کوچولو

کدخبر: 719726 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟