-بگو ببینم چی کار کردی؟

-والا من اون رو نکشتم،من آدم کش نیستم.

-چرا پرت و پلا میگی، اون رو نکشتم یعنی چی، بگو چی کار کردی؟

-جناب سروان،مامانم من رو خیلی اذیت می کرد،همیشه سر به سرم می ذاشت تا این که...

-تا این که چی؟ داری چی میگی؟ بگو ببینم مادرت با این پرونده چه ربطی داره؟

-ببینید،اون روز من و مامانم تنها بودیم. اون به زنم فحش داد.من خیلی تحمل کردم اما وقتی به طرفم اومد و سیلی به صورتم زد، ناخواسته گوشکوب پای سفره رو برداشتم و کوبیدم سرش.

-خب چی شد؟

-هیچی،مامانم افتاد روی زمین،وقتی رسوندمش بیمارستان تموم کرده بود،پیش همه گفتم اون از پله‌ها افتاده و و سرش به نرده ها خورده و همه باور کردند.

-یعنی مامانت رو تو کشتی؟

-آره خیلی پشیمونم اما من آدم کش نیستم.

-سرقت موتورسیکلت چی؟

-من از اون اطلاعی ندارم.موتورسیکلت را از پسر همسایه‌مان گرفتم تا پیش یکی از طلبکارام برم که پلیس به من گیر داد و دستگیرم کردند.

-یعنی تو موتورسیکلت رو ندزدیدی؟

-مگه موتورسیکلت دزدیه؟! وا... خبر ندارم پسر همسایمون آدم صالحی نیست،ممکن اون بدونه ماجرای سرقت موتورسیکلت چیه؟

روز بعد،پسر همسایه این مرد به اتهام سرقت موتورسیکلت و خود او به اتهام قتل مادرش که شش ماه پیش رخ داده بود و هیچ کس به این مرد مظنون نبود روانه زندان شد.

مرد جوان در راه انتقال به زندان وقتی پی‌برد روز اول به دلیل سرقتی بودن موتور سیکلت دستگیر شده است خنده تلخی کرد. او می دانست ماه هیچ وقت پشت ابر نمی ماند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 500329 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟