عصر جمعه 21 دی، یکی از همین اتفاقات تلخ رخ داد. آن روز یکی از روزهای شلوغ و پرکار بود. ساعت 18 و 50 دقیقه را نشان می‌داد. من در پایگاه اورژانس نشسته بودم که آتش‌سوزی در یک مغازه باتری‌سازی در خیابان شهید رجایی تبریز به ما اعلام شد. ترافیک خیابان زیاد بود و همکارم مجبور شد از کوچه پس کوچه برود تا زودتر به محل حادثه برسیم. در طول مسیر متوجه شدیم دست کم دو نفر در این آتش‌سوزی مصدوم شده‌اند که حال یکی از آنها وخیم است.

آتش‌نشان‌ها پیش از ما رسیده بودند و عملیات مهار آتش آغاز شده بود. مثل همیشه مردم زیادی نیز برای تماشا جمع شده و راه عبور خودروهای امدادی را بسته بودند. تعدادی با شنیدن صدای آژیر آمبولانس کنار می‌رفتند و ما به صحنه نزدیک‌تر می‌شدیم که ناگهان جوانی با لباس های سوخته به سمت ما دوید. همکارم بسرعت پایش را روی پدال ترمز گذاشت. هنوز آمبولانس کامل توقف نکرده بود که بیرون پریدم و او را داخل ماشین بردم. پسری تقریباً 17 ساله، قد بلند و خوش قیافه که به گفته خودش هنگام کار در مغازه باتری‌سازی ناگهان بنزین آتش گرفته و پسرخاله‌اش داخل مغازه گرفتار شده بود. در حال مداوای او بودیم که آتش‌نشانان دومین مصدوم را نیز آوردند. سوختگی 90 درصدی از نوع درجه دو در همه نقاط بدنش دیده می‌شد اما هوشیار بود. به او اکسیژن دادم و آرام لباس‌هایش را با قیچی برش زده و از تنش درآوردم. ورق ملحفه آلومینیومی را دورش کشیدم به سختی رگی در گردنش پیدا کرده و یک آرامبخش به او تزریق کردم.

سوختگی با این وسعت بسیار خطرناک بود اما کادر اورژانس هر کاری برای نجات بیمار انجام دادند و پس از تکمیل درمان، مصدوم را به بخش ویژه سوختگی منتقل کردند. با اینکه کادر درمانی با همه توان وارد عمل شده بودند اما جوان مصدوم دوام نیاورد و به‌دلیل شدت جراحات در بیمارستان جان باخت.

وقتی خبر مرگ این جوان را به ما دادند خیلی ناراحت شدم. اما همان موقع یاد همراهش افتادم. معمولاً در این شرایط شاهد حادثه، آسیب روحی شدیدتری می‌خورد و بارها شاهد اتفاقات ناگوار بعدی برای این افراد بوده‌ایم.

جسد پسرجوان تحویل خانواده‌اش شده بود که چند روز بعد، همکارانم بار دیگر با دریافت گزارش یک مورد خودسوزی راهی محل شدند. متأسفانه آن اتفاقی که پیش‌بینی‌اش را کرده بودم رخ داد. همان پسر جوان از شنیدن خبر فوت پسرخاله‌اش به قدری آسیب روحی دیده بود که اقدام به خودسوزی کرد. بدتر از آن وضعیت روحی خواهرش بود که او نیز شاهد خودسوزی برادرش بوده و همکارانم می‌گفتند وی نیز حال روحی خوبی نداشت. او گفته بود اگر برادرم خوب نشود دیگر زندگی برای من هم معنایی ندارد...

این حادثه به خودی خود دردناک بود اما با خود گفتم‌ ای کاش در چنین اتفاقاتی برای پیشگیری از تبعات ناگوار بعدی چاره‌ای می‌اندیشیدیم قبل از آنکه دیر شود.

 حبیب حسینقلی‌زاده، کارشناس فوریت‌های پزشکی، آذربایجان شرقی- تبریز

اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

کدخبر: 453661 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟