آرزوهای زیبای یوسف برای برادرش بنیامین + عکس

کدخبر: 368110 ۱۳۹۷/۰۱/۰۲ ۱۵:۱۸:۴۸ ویرایش خبر

لینک کپی شد

حوادث رکنا: در این دوره و زمانه که خیلی از جوان ها دنبال کار می گردند و می گویند کار نیست که نیست ،هستند قهرمان هایی که مردانه و جانه به جنگ زندگی می روند و در این پیکار سربلند و پیروز می شوند.

آرزوهای زیبای یوسف برای برادرش بنیامین + عکس

به گزارش رکنا، یکی از این قهرمان های بزرگ مرد پسری نوجوان است. "یوسف " نوروز امسال ،پانزدهمین بهار زندگی اش را سپری می کند. او تا کلاس نهم درس خوانده و در یک فروشگاه گوشت و پروتیین در مشهد کار می کند.

یوسف حاضر به مصاحبه نبود. شاید اشتباه از تعریف و تمجیدهای شتاب زده من بود. او می گفت：همه آدم ها باید خوب باشند و خوب بودن چیز عجیبی نیست. پسر نوجوان پس از خواندن نماز خود بالاخره حاضر شد دقایقی دست از کار بکشد. او برای انجام مصاحبه از مدیر فروشگاه هم اجازه گرفت و گفت：چون اینجا کار می کنم نباید از وقتم بدزدم. یوسف گفت：۲خواهر و۲برادر دارم. من بچه بزرگ خانواده هستم. ما دریکی از روستاهای دور افتاده استان خراسان رضوی زندگی می کنیم. پدرم کشاورز بود. ۲سال قبل مجبور شد برای کارگری به مشهد بیاید. من و مادر و خواهرم کارهای کشاورزی را انجام می دادیم.

یوسف افزود：من چهار ماه قبل به مشهد آمدم. ترک تحصیل کردم. وضعیت درسی ام نه خوب بود و نه بد،حتی یک آب شسته تر از بقیه بودم. اما ناچار بودم درسم را ول کنم. اصلا هم ناراحت نیستم. به قول پدرم مرد باید کار کند وبرای رزق روزی حلال از جان مایه بگذارد.از طریق علی آقا (پسر جوانی که همکار او در فروشگاه است ) با این فروشگاه آشنا شدم. مسؤلیت من ریز و تکه و تمیز کردن ماهی و مرغ برای مشتری ها است. از کار خسته نمی شوم. فقط شب آخر سال خیلی سخت بود. ساعت ۱۱شب از فروشگاه تعطیل شدیم. بعد هم وقت آرایشگاه گرفته بودم. ساعت ۲شب بود که به محل کار پدرم رسیدم. ما شب ها آنجا می خوابیم.

یوسف در حالی که لبخندی بر چهره داشت گفت ：گفتم چون می خواهم برای عید روستا بروم به تیپ و قیافه ام برسم. برای خواهران و بر ادرانم و مادرم عیدی خریده ام. پول هایم را هم به پدرم دادم. نمی خواهم در تعطیلات عید جلوی دوست و فامیل شرمنده بشود. مادرم همیشه می گوید مرد باید توی جیبش پول داشته باشد... .

یوسف مکثی کرد و در حالی که از پنجره مغازه به خیابان شلوغ خیره شده بود با صدایی لرزان و بغض آلود گفت： تنها آرزویم سلامتی Health پدرو مادر و خوشبختی خواهران و برادرانم است.
من کار می کنم و برای مادرم پول می فرستم تا هم خرج مدرسه بچه ها را بدهد ،هم برای شان لباس وکفش و خوراکی های خوب بخرد. امسال هم گفته ام برای خواهرها و برادرهایم شلوار ،لباس ،کفش نو بخرد. پول نو هم از مدیر فروشگاه گرفته ام که پدرم به آنها و بچه های فامیل عیدی بدهد. از یوسف پرسیدم آرزو داری ازدواج کنی. این بار سرش را به سنگ فرش براق کف پوش فروشگاه دوخت و جواب داد：آرزو می کنم اول خواهرها و برادرهایم را در رخت عر وسی ببینم ،برای من دیر نمی شود. پسر نوجوان در پاسخ به این سوال که در آینده می خواهی چکاره بشوی گفت：می خواهم مرد بشوم و مثل پدرم خوب باشم. یوسف گفت：توی این دنیا برادرم که اسمش بنیامین است را واقعا دوست دارم و امیدوارم خوشبختی اش را ببینم و همیشه سر نمازم برایش دعا می کنم. او در پاسخ به این سوال که بعضی ها می گویند کار نیست, سرش را به نشانه تاسف تکان داد و گفت：اگر کسی اهل کار باشد کار هست. سوالات زیادی از او داشتم. با لبخندی گفت：من باید بروم چند ماهی قزل آلا را تکه و تمیز کنم ،جواب مشتری را باید بدهیم تا هرکس یک بار اینجا می آید مشتری دایم ما بشود.
یوسف چاقو را برداشت وخیلی جدی مشغول کار شد. نوری از امید ،عشق به زندگی و شادی و نشاط و توکل به خدا در چشم هایش موج می زد. او قهرمان کوچکی است که مرام بزرگ و روحیه مردانه ای دارد. گفتگوی با این پسر ۱۵ساله در اولین روز سال نوشاید بهترین اتفاق باشد تا از این الگوهای واقعی درس خوب زیستن بیاموزیم.

آرزوهای قشنگ یوسف برای برادرش بنیامین