داستان مرد مهربان

    1

    نتیجه جستجو :

    • رکنا: مرد از راه رسیده بود. پشت در خانه که رسید برای لحظه‌ای ایستاد دو کودک با لباس‌های کهنه گوشه‌ای نشسته بودند. مرد با تعجب سری تکان داد و وارد خانه شد. نان را در سفره که گذاشت و بوی غذایی را که…

    ۱

    ادامه