داستانک " خانه مادربزرگ"
کدخبر:
583545
ویرایش خبر
رکنا : داستانکی با عنوان "خانه مادربزرگ" را در این مطلب می خوانید.
زمستان بود و هوا خیلی سرد. حوصله مرد در خانه سر رفته بود. پسر دو سالهاش را لباس پوشاند و آماده کرد تا او را به خانه مادربزرگش ببرد. جلوی در خانه یخ زده بود. مرد هر چی تلاش کرد نتوانست ماشینش رو از حیاط بیرون ببرد. به ناچار مجبور شد برگردد به خانه اما این بار دیگه بیکار نبود چون باید پسرش رو که گریه میکرد بابا بریم رو آروم میکرد. پدر دوباره بازگشت و در آن هوای خیلی سرد تلاش کرد تا یخهای جلوی در را بکند، بعد از ساعتی به خانه آمد تا پسرش را ببرد، اما این بار پسرش خوابش برده بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ز. ب/ 3117--- 0915
کدخبر:
583545
ویرایش خبر
ارسال نظر