زندگی خانواده سه قانون گریز به خاطر پا گذاشتن در رکاب شیطان و طمع در هم پیچید و تار و مار شد و از همه عذاب آورتر آینده تاریک دختران دم بختی بود که بابت این اتفاق دچار خسران شدند. مرد زندانی می گوید: نه رفاه و مال و نه اعتباری گیرم آمد و فقط حسرت، تباهی زندگی و ننگ خلاف تا آخر عمر همراهم خواهد بود. مرد زندانی پرده زندگی اش را کنار می زند و می گوید: راننده لودر بودم و به خاطر حقوق پایین آن به نوعی موتور زندگی ام نیم سوز شده بود. حداقل اگر آن دستمزد را هم سر وقت و یک جا می گرفتم راضی بودم اما هر چند ماه به صورت قطره چکانی دستم را می گرفت و بابت این موضوع بدجوری اعصابم به هم ریخته بود.او بعد از این ماجراها قید رانندگی را می زند و فرمان زندگی اش را به سوی کار خلاف و قانون گریزی کج می کند.

او می گوید: دنبال کار قاچاق مواد رفتم و چند سالی خرده فروشی کردم اما اصلاً پول مواد برکت نداشت و بدتر از کار قبلی ام، گره بزرگ تری در زندگی ام افتاد. پول رانندگی کم بود اما حداقل شب ها آسوده سر به بالین می گذاشتم نه مثل پول مواد که من را حقیر و بدبخت کرد.

مرد زندانی (مدعی می شود) سر یک اتفاق پایش به دادگاه و زندان باز می شود چرا که منفعتی از قاچاق موادی که از دوست قدیمی اش گرفته بود نمی برد و فقط نامی از او در این بین بود.

او تعریف می کند: زمانی که در کار خرده فروشی مواد بودم مدام با دو نفر از دوستان قدیمی ام که آن ها در کار قاچاق مواد صنعتی، آن هم به مقدار زیاد بودند ارتباط داشتم، آن دو همیشه پیش من از نیت و کارهایی که قرار بود انجام دهند صحبت می کردند.

یکی از آن ها که الان متواری است به بهانه این که چندین بار اقدام به گرفتن سیم کارت رایگان کرده است و نمی تواند سیم کارت جدید بخرد از من خواست یک سیم کارت جدید به نام خودم برایش بگیرم و من هم این کار را انجام دادم.

مدتی از این اتفاق گذشت تا این که روزی فهمیدم دو دوست قدیمی ام لو رفته اند و یکی از آن ها دستگیر شده و نفر دوم هم که از سیم کارتم برای اهداف شومش استفاده می کرد متواری شده است.

بعد از دستگیری فرد حمل کننده 6 کیلو گرم هروئین، چون قبلاً سر یک ماجرا با هم به مشکل خورده بودیم و از من کینه به دل داشت پای مرا هم وسط کشید تا شاید حکم اش سبک تر شود.

البته این همه ماجرا نبود چون نفر دوم که متواری شده بود از سیم کارتی که به نام من بود برای اجرای نقشه های پلیدش استفاده کرده بود و همچنین به خاطر اعترافم مبنی بر اطلاع از اجرای نقشه قاچاق آن دو نفر، من هم محکوم شدم. با توجه به مدارک به حبس ابد محکوم شدم و نفر اصلی و حمل کننده مواد صنعتی هم به اعدام محکوم شد. زندانی اعدامی قبل از اجرای حکم اش وقتی دید دیگر راه گریزی ندارد ادعای خودش را مبنی بر دست داشتن من در قاچاق مواد پس گرفت و گفت که من در این اتفاق نقشی نداشتم و فقط مطلع بودم اما ماجرا را پیش قانون لو ندادم ولی در حکم ام تاثیری نداشت.

نفر اصلی و حامل مواد اعدام شد اما نفر دوم متواری شده و هیچ ردی از خودش به جا نگذاشته است.

مرد زندانی می گوید: بعد از گذراندن نزدیک به 5 سال از دوران محکومیتم دوباره پرونده ام مورد بررسی قرار گرفت و حکم نقض شد و مجازاتم از حبس ابد به 12 سال حبس تغییر پیدا کرد. خانواده مرد زندانی نادم بعد از این اتفاقات دچار مشکلات خاصی شدند ولی به خاطر ندامت خاطی پشت او را خالی نکردند و با نداری ساختند تا آزادی او را شاهد باشند.

او می گوید: بعد از زندانی شدنم همسرم با قالی بافی و کمک مادرش زندگی توفان زده مان را سرپا نگه داشت اما دختران دم بختم از این اتفاق خیلی آسیب دیدند چون هر بار که خواستگار برای دو دخترم می آمد آن ها با اطلاع از وضعیت من پا پس می کشیدند و بابت این کار ضربه روحی شدیدی به خانواده ام وارد شد.

دیگر پشیمانی فایده ای ندارد و آب رفته به جوی بر نمی گردد.

بعد از این اتفاق تصمیم گرفتم اگر روزی آزاد شدم تا پایان عمر مانند یک فرد قانون پذیر، نه قانون گریز در جامعه زندگی کنم و به همان شغل رانندگی ام برگردم چون اگر چه درآمدش اندک است اما حداقل با آبرو زندگی می کنم و چنین مصیبت هایی را هم تجربه نخواهم کرد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

صدیقی

کدخبر: 464301 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟