چه شد که سر از کمپ ترک اعتیاد در آوردی و شغل ات چه بود؟

کارمند یک سازمان بودم اما به خاطر اعتیاد و گرفتن باج و رشوه از کسبه، کارم به این جا کشیده شد.

چرا از کسبه رشوه می گرفتی؟

دانشجو بودم و در خانه مجردی با دوستانم زندگی و گاهی متادون مصرف می کردم. هنگام تحصیل، ورزش می کردم و در رشته فوتسال حرفه ای بودم تا جایی که برای دروازه بانی به تیم ملی دعوت شدم اما سر یک ماجرا و مشکل اخلاقی لگد به بختم زدم و با گرفتن کارت قرمز از اردو اخراج شدم و فوتسال را برای همیشه کنار گذاشتم.

بعد از این اتفاق وقتی مدرک کارشناسی ام را گرفتم به استخدام یک نهاد دولتی درآمدم. بعد از گذشت مدتی از استخدامم، متادون را کنار گذاشتم و به مصرف تریاک روی آوردم و به خاطر این ماجرا مدام سر کار چُرت می زدم و کارهایم عقب می افتاد.

یکی از دوستان نابابم از من خواست برای حل این مشکل به جای تریاک از شیشه استفاده کنم تا در حین کار دچار چُرت و خماری نشوم. اوایل خیلی کارهایم جلو افتاد اما رفته رفته با شدت اعتیادم، دیگر سرحالی گذشته را پیدا نکردم و از طرفی تمام حقوقم خرج تامین مواد می شد و چیزی برایم نمی ماند.

وقتی دیدم هزینه بالای مواد به من فشار می آورد از موقعیت ام سوءاستفاده کردم و هنگام ماموریت از کسبه به بهانه های مختلف باج و رشوه گرفتم.

به طور مثال موش درون یک واحد تجاری رها و صاحب آن را بابت رعایت نکردن بهداشت مواخذه می کردم. این کار زشت و ناپسندم مدتی ادامه پیدا کرد تا این که ماجرا لو رفت و روزی در حین گرفتن رشوه، گیر افتادم و بعد از آن هم از محل کارم اخراج شدم.

بعد از اخراج از محل کارت چه کردی؟

بعد از اخراج از محل کارم، پدرم چون آدم سرشناسی بود و او هم در یک نهاد دولتی سمت مهمی داشت نزد همکارانش سرشکسته شد و از طرفی بین فامیل هم آبرویی برای مان باقی نماند.

به همین دلیل پدرم از من خواست که برای ترک اعتیاد به ترکیه بروم و مدتی در آن جا بمانم. من هم قبول کردم و به ترکیه رفتم و در یک کارخانه بزرگ تولید پوشاک در استانبول مشغول به کار شدم. بعد از اشتغال در آن جا هم دست از کارهای خلاف نکشیدم و مواد و گاهی هم متادون مصرف می کردم. خوابگاه به محل کارمان نزدیک بود و چون نقشه داشتم اکثر روزها با زیر شلواری و شلوار کهنه سر کار می رفتم.

بعد از مدتی نقشه ام را عملی کردم و هر روز بعد از اتمام زمان کار شلوار کهنه ام را از پایم در می آوردم و به جای آن یک شلوار نو و صادراتی تولید کارخانه را می پوشیدم و بعد از بازرسی بدنی هم بدون مشکل از آن جا خارج می شدم و به خوابگاه می رفتم. تقریباً هر روز با این روش از محل کارم سرقت می کردم و شلوارهای سرقتی از نوع صادراتی را آخر هر هفته سر یک چهارراه در استانبول حراج و پولش را خرج تامین مواد می کردم. چند ماهی به سرقت هایم ادامه دادم تا این که ورق برگشت. یک روز که سر چهارراه مشغول فروش شلوارهای سرقتی از محل کارم بودم مدیرعامل کارخانه سراغم آمد و مرا گیر انداخت و از سوی همراهانش تا جایی که امکان داشت کتک خوردم و من را گوشه ای انداختند و رفتند.

بعد از اخراج از کارخانه چرا دوباره سراغ کار خلاف رفتی و از گذشته ات عبرت نگرفتی؟

انگار با خلاف عجین شده بودم و نمی توانستم دست از خلاف بردارم. بعد از اخراج از محل کارم آس و پاس شدم و مدتی در خیابان های استانبول سرگردان بودم تا این که روزی با یک گروه خفن و خلافکار ایرانی همه فن حریف آشنا شدم. در گروه همه جور آدم خلافکاری حضور داشت؛ از آدم ربا گرفته تا قاچاقچی اعضای بدن، انسان و مواد و جاعل مدارک دولتی و گذرنامه. چون مدرک دانشگاهی ام کامپیوتر بود جعل گذرنامه را در گروه بر عهده گرفتم.

روزها در سواحل دریا و مناطق توریستی پرسه می زدم و در یک فرصت مناسب از غفلت توریست ها استفاده و مدارک آن ها را سرقت و بعد از آن هم عکس خریداران را روی گذرنامه های سرقتی جعل می کردم و چندین هزار دلار به گردشگران می فروختم.

به خاطر تزریق زیاد مواد رفته رفته قیافه ام به هم ریخت و بعد از آن دیگر جرئت نداشتم به مکان های توریستی بروم چون خیلی زود دستگیر می شدم. چندین بار هم این اتفاق افتاد. وقتی گروه اوباش و خلافکار حرفه ای دیدند که من دیگر کارایی سابق را برای شان ندارم مرا از جمع شان حذف کردند و دوباره مثل قبل آس و پاس و آواره کوچه و خیابان شدم.

بعد از اخراج از گروه خلافکارها چه کار کردی؟

مدتی در خیابان ها آواره بودم، شب ها داخل پارک می خوابیدم و برای سیر کردن شکم ام از سطل زباله ها کمک می گرفتم و مثل گربه تا کمر داخل سطل ها می رفتم و دنبال یک لقمه نان می گشتم. برای جور کردن هزینه موادم به دله دزدی روی آوردم و از کفش نمازگزاران گرفته تا اسباب بازی بچه های داخل پارک را سرقت می کردم.

برای این سرقت های خرد هم گاهی توسط پلیس استانبول دستگیر می شدم و از سوی آن ها کتک می خوردم. این خفت و خواری مدتی ادامه پیدا کرد تا این که از آوارگی و در به دری خسته شدم و خودم را به کنسولگری ایران معرفی کردم.

دوباره بعد از بازگشت به تهران چه دسته گلی به آب دادی؟

اصلاً دست بردار نبودم و از گذشته هم پند نمی گرفتم چون به خاطر مواد مغزم پوک شده بود و توانایی گرفتن تصمیم درست را نداشتم. بعد از چند ماه کارگری در ساختمانی، هزینه مواد را جور می کردم تا این که دوباره روزی در حین خرید مواد صنعتی دستگیر شدم و 4 سال حبس کشیدم.

بعد از گذراندن دوران محکومیت ام از زندان آزاد شدم و به بجنورد برگشتم. زمانی که جلوی خانه پدرم رفتم و خانواده ام مرا دیدند اصلاً نشناختند چون سال های زیادی بود که مرا ندیده بودند.

قیافه ام به علت مصرف مواد خیلی بد شده بود. پدرم وقتی حال و روزم را دید مرا به کمپ آورد تا هر چه زودتر از شر مواد افیونی و خانمان سوز خلاص شوم و بیش از این خودم را تباه نکنم.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

 

کدخبر: 443206 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟