اختلافات من و شوهرم در کمتر از یک‌سال به خاطر همین حرف‌ها و تفکرات غلط شروع شد. فکرم بی‌خود‌ و بی‌جهت درگیر این ماجرا شده بود که چرا پدرم بدون نظر‌خواهی از من‌، مجبورم کرد با پسر یکی از اقوام ازدواج کنم. با این که در شوهرم ایرادی نمی‌دیدم اما عمه‌ام معتقد بود مردهایی که ساکت و آ‌رام باشند آ‌ب‌زیر‌کاه هستند و باید از آ‌ن‌ها بترسی. او همچنین می‌گفت مردی که عاشقت نشود و ازدواج کند نمی‌تواند تو را درک کند و وفادار و صادق بماند.

عمه‌ام در دوران جوانی به اصرار پدر‌بزرگم تن به ازدواج می‌دهد و دست‌آ‌خر هم پس از گذشت چندسال طلاق می‌گیرد.

در‌حالی‌که جشن اولین سالگرد ازدواجمان نزدیک شده بود متوجه غیبت‌های شوهرم و گوشه‌گیری و بی‌حوصلگی‌هایش شدم. او پاسخ درستی درباره علت این رفتارهایش نمی‌داد و هر‌موقع از او توضیح می‌خواستم خواهش می‌کرد که سر‌به‌سرم نگذار.

فکر می‌کردم شوهرم نیز سرش در جای دیگری گرم است و دوستم ندارد، به فضای‌مجازی پناه بردم. در یکی از شبکه‌های اجتماعی همان دوستم که از شوهرش طلاق گرفته بود را پیدا کردم.

وقتی برای منیره گفتم شوهرم چه حرکات و رفتاری دارد او خیلی محکم گفت بیشتر مواظبش باش در غیر‌این‌صورت یک روز چشمانت را باز می‌کنی، می‌بینی زن دیگری جای تو را گرفته است.

در همین فضا با پسری جوان آ‌شنا شدم. او خودش را عاشق و دل‌باخته‌ام معرفی کرد و تصورم این بود که این پسر علاف و بیکار همان عشق گمشده‌ای است که دنبالش می‌گشتم.

با این تصور غلط سر‌ناسازگاری گذاشتم و تا جایی که می‌توانستم شوهرم را اذیت کردم. او خودش را به هردری می‌زد تا از خر شیطان Evil پیاده شوم. اما من دل‌بسته حرف‌های دروغین آ‌ن پسر هوس‌باز شده بودم و انگار عقلم دیگر کار نمی‌کرد. یک‌سال طول کشید تا بتوانم بعد از کلی‌ دعوا و کشمکش طلاق بگیرم. قرار بود آ‌ن پسر‌جوان به خواستگاری‌ام بیاید. ولی هفت‌ماه از طلاقم گذشت و آ‌خرش هم گفت خانواده‌اش راضی نمی‌شوند با من ازدواج کند.

تازه فهمیدم چه غلطی کرده‌ام و چه کلاه بزرگی سرم رفته است. یک‌سال دیگر از این ماجرا گذشت. بدترین روزها‌ی زندگی‌ام را پشت‌سر گذاشتم. از طرفی خانواده‌ام راه می‌رفتند و سرکوفت می‌زدند. در‌حالی‌که حس می‌کردم به آ خر‌خط رسیده‌ام شوهرم دوباره به خواستگاری‌ام آ‌مد. البته او این‌ بار شرط گذاشته است که باید مشاوره قبل از ازدواج را حتما انجام بدهیم. من از این بابت خیلی خوشحالم ولی یک مشکل جدی وجود دارد و آن هم نارضایتی شدید مادر‌شوهرم، که علتش مشکلاتی است که سرمان آمد و موجب طلاقمان شد.

حالا شوهرم می‌گوید تلاش بیش‌از‌حد برای تأمین هزینه‌های زندگی و کار زیاد و دغدغه برای تأمین کرایه خانه و دیگر مسائل باعث شده بود در ماه‌های اول زندگی‌مان دچارخستگی مفرط و بی‌حوصلگی شود.

متین نیشابوری

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

پلیس فتا پرونده مائده هژبری را پیچیده تر کرد / مصاحبه و احضار کار ما نبود!

دستگیری زنی که با لباس شب مقابل مسجدی رقصید + عکس

انتقادخیلی تند از صداسیما بخاطر مصاحبه با مائده 17 ساله در برنامه زنده + تصویر و صدا

نیت سلطان سکه چه بود؟!

اخراج یک خلبان بخاطر دست درازی به زن مسافر در خواب !+ عکس

نمی خواستیم قاتل روح الله داداشی اعدام شود طرفداراش اصرار کردند! + عکس

استقبال مردم ترکیه از شکیرا با باقلوای ترکی! +عکس

درگیری مرگبار ماموران پلیس با معترضان روستایی در کازرون

وقتی وارد پارکینگ شدم زنم را با مرد مکانیک در صحنه بدی دیدم+ عکس

وقتی 15 سالگی دخترم را به دنیا آوردم، مادرم از ترس آبرو به نام خودش برای او شناسنامه گرفت

کدخبر: 397111 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟